بازگشت

دعا كننده بداند كه توفيق دعا از خداست


بر اساس تعاليم پيامبران الهي و آموزه هاي ديني، بويژه معارف اسلامي، ادبِ نخست آن است كه دعا كننده، بداند آدمي از جانب خداوند، رخصت يافته تا او را بخواند و نام پاك او را بر زبان جاري كند و هر گاه كه خواهد و هر جا كه باشد، با او به گفتگو بنشيند و راز خويش را با او در ميان گذارد و نيازهايش را از او بطلبد. امام علي بن حسين(ع) مي فرمايد:

اَلْحَمْدُ للَّهِ الّذي اُنْادِيهِ كُلَّما شِئتُ لِحاجتي وَ اَخْلُوا بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرّي بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِي لي حاجتي. [1] سپاس و ستايش، خدايي راست، كه هر گاه كه خواهم، براي نياز خود، او را بخوانم و بي سفارش كسي، هر جا كه خواهم، براي راز خويش، با او خلوت گزينم. پس [پاسخم گويد و] نيازم را برآوَرَد.

به تكرار در قرآن كريم و سخنان بزرگان دين، بدين رخصت و اذن و فراخواني خداوند، اشاره شده است:

يا اَيُها اَلّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوُا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً، وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ اَصِيلاً. [2] اي كساني كه ايمان آورده ايد! خداي را بسيار ياد كنيد، و او را بامداد و شبانگاه (شبانه روز) تسبيح گوييد.



اين دعا تو امر كردي ز ابتدا

ور نه خاكي را چه زَهره اين بُدي؟ [3] .



هم ز اوّل تو دهي ميل دعا

تو دهي آخِر دعاها را جزا [4] .



اين دعا هم بخشش و تعليم توست

گرنه، در گلخن گلستان از چه رُست؟ [5] .



اميرمؤمنان علي(ع) در سفارش به فرزندش امام حسن(ع) مي فرمايد:

وَاعْلَمْ اَنَّ الّذي بِيَدِهِ خَزائنُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ قَد اَذِنَ لَكَ فيِ الدّعاء وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالإجابَةِ. وَ اَمَرَكَ اَنْ تَسْألَهُ لَيُعْطِيَكَ وَ تَسْتَرحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ. [6] و بدان! كسي كه گنجينه هاي آسمان و زمين در دست اوست، تو را در دعا رخصت داده و پذيرفتن دعايت را بر عهده نهاده، و تو را فرموده كه از او بخواهي تا به تو بدهد و از او بطلبي تا تو را بيامرزد.

و همچنين مي فرمايد:

ثُمَّ جَعَلَ فيِ يَدَيكَ مَفاتِيحَ خَزائِنِهِ بِما اَذِنَ لَكَ مِنْ مَسْألَتِهِ، فَمَتي شِئتَ اِسْتَفْتَحْتَ بِالّدعاء اَبْوابَ نِعْمَتِهِ، وَ اْستَمْطَرْتَ شَآبِيبَ رَحْمَتِهِ. [7] سپس، كليدهاي گنجينه هاي خود را در دستان تو نهاده است؛ زيرا به تو اجازه داده كه از او بخواهي، و هر زمان كه بخواهي درهاي نعمتش را به دعا بگشايي، و ريزش باران رحمتش را طلب كني.

اگر خداوند، خود، كريمانه اجازه نمي داد و امر نمي كرد كه مرا ياد كنيد: «اُذْكُرُوني»، جرئت و جسارت ياد كردن او در هيچ دل و جاني يافت نمي شد. و اين، موهبتي عظيم است كه اولياي بزرگ خداوند با نهايت ادب و ظرافتْ بدان اشارت كرده اند:



اُذكُروني اگر نفرمودي

زهره نام تو كه را بودي؟



اِلهي! لَوْ لَا الْواجِبُ مِنْ قَبُولِ اَمرِكَ لَنَزَّهْتُكَ مِنْ ذِكري ايّاكَ عَلي اَنَّ ذِكْري لَكَ بِقَدْري لا بِقَدْرِكَ وَ ما عَسي اَنْ يَبْلُغَ مِقْداري حتّي اُجْعَلَ مَحَلاً لِتَقْدِيسكَ وَ مِنْ اَعْظَمِ النَّعَمِ عَلَيْنا جَرَيانُ ذِكرِكَ عَلي اَلْسِنَتِنا وَ اِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ وَ تَنْزِيهِكَ و تَسبِيحِكَ. خداي من! اگر نبود پذيرش فرمان تو، كه بايد برده شود، هرگز تو را ياد نمي كردم، در حالي كه ياد كردن از تو نه در حدّ و اندازه من است، نه درخورِ شأن و منزلتِ تو، و مرا نرسد كه جايگاهِ شايسته اي براي تقديس تو باشم؛ [چرا كه تو برتر از آني] و از بزرگ ترين نعمتهايي كه بر ما موهبت كرده اي، جاري بودنِ ياد و نام تو بر زبان ماست، و مجاز بودنِ ما بر خواندنِ تو و پرداختن به تنزيه و ستايش توست.



اي خداوند، اي قديمْ احسانِ تو

آن كه دانم، و آن كه نه، هم آنِ تو



تو بفرمودي كه: حق را ياد كن

زآن كه حقِّ من نمي گردد كهن



ياد كن لطفي كه كردم آن صبوح

با شما از حفظ در كشتيّ نوح. [8] .



نكته درخور تأمّل اينكه اين اذن و رخصت، تنها زباني نيست؛ يعني چنين نيست كه تنها پيامبران از جانب خداوند به ما خبر داده اند كه شما مجاز به دعا كردن و خواندنِ خداوند و خواستنِ از او هستيد؛ بلكه علاوه بر اعلامِ پيامبران، اذن و رخصتِ ديگري نيز هست كه كمتر بدان توجّه شده است، و آن، اذن و رخصتِ ساختاري است؛ يعني ساختار و قواره و شاكله آدميان را به گونه اي پرداخته كه اين اذن و اجازه را خود، از رهگذر «فطرت» دريافته است، در همان صبحگاهِ آفرينش كه خداوند، ذُرّيات آدم را برگرفت و انسان را بر خود، گواه ساخت:

وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلي اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا اَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقيامَةِ اِنَّا كُنَّا عنْ هذا غافِلينَ. [9] و [ياد كن] آن گاه كه پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشتهاي ايشان، فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه كرد، [گفت:] «آيا من پروردگار شما نيستم»؟ گفتند: چرا، گواه شديم؛ [و اين گواهي را گرفتيم] تا روز رستاخيز نگوييد كه ما از آن بي خبر بوديم.

اينكه خداوند، ما آدميان را از نعمت چشم و گوش و زبان و دست و پا و قواي ادراكي و تحريكي، عقل و هوش و... برخوردار ساخت، يعني اذن و اجازه تصرّف و به كارگيري آنها را به ما داده است؛ زيرا كه گفته اند: لِسانُ الْحالِ، اَنْطَقُ مِنْ لِسانِ الْمَقالِ. زبان حال گوياتر از زبان گفتار است.



خواجه چون بيلي به دست بنده داد

بي زبان معلوم شد او را مُراد



دست همچون بيل، اشارتهايِ اوست

آخِرانديشي، عبارتهايِ اوست



چون اشارتهاش را بر جان نهي

در وفايِ آن اشارت، جان دهي



پس اشارتهاي اسرارت دهد

بار، بَردارد ز تو، كارت دهد. [10] .



اگر اربابي، بيلي را به دست رعيّت خويش سپرده، روشن است كه اجازه بيل زدن را نيز به او داده است. وجود دست و پا و ديگر اعضا و جوارح ما، خود، نشانه اذن و اجازه تصرّف در آنهاست. بجز ساز و برگ و اعضاي هماهنگِ در كار، در درون بدن، ساز و كار و اندامهاي رواني نيز داريم. غرايز و استعدادها و قدرت تفكّر و انديشه ورزي كه خداي تعالي به ما موهبت كرده است، همه، به منزله اعضاي روح و جان ماست و نشانه اين است كه ما در به كار گيري آنها مجازيم؛ چرا كه دادنِ آنها و در اختيار نهادنشان، همانا نشانه اجازه بهره وري از آنهاست.

بر همين قياس، اگر آدمي با خداوند انس مي گيرد و مي تواند در همنشيني با او به آرامش نايل گردد و در سخن گفتن با او گمشده خويش را بيابد و صفاي خاطر پيدا كند، اين، همان رخصت خداوند است كه به بندگانش داده تا هر گاه كه بخواهند و هرجا كه باشند، او را بخوانند و از او بخواهند و همنشيني با او را بطلبند. بدين سان، رسولان الهي آمدند تا يادآورانِ خاطره ازل باشند و آدميان را از اين رخصتي كه در شاكله شان نهاده شده، آگاه كنند. از اين رو، صحفشان در پيش رويمان تجديد عهد و ميثاق بندگي است تا به ياد ما غافلانِ صلاي پروردگارمان بياورند كه فرمود:

اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ اَنْ لا تَعْبُدوا الّشَيْطانَ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مبينٌ، وَ اَنِ اعْبدُوُني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ، وَ لَقَدْ اَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلّاً كَثيراً اَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ. [11] اي فرزندان آدم! آيا به شما سفارش نكردم كه شيطان را نپرستيد كه او شما را دشمني است آشكار؟ و اينكه مرا بپرستيد، كه اين است راه راست؟ و هر آينه، از شما آدميان، مردماني بسيار را گمراه كرد. آيا خِرد را به كار نمي بنديد؟



نگفتمت مرو آنجا كه آشناتْ منم

در اين سرابِ فنا، چشمه حياتْ منم



نگفتمت كه به نقشِ جهان مشو راضي

كه نقش بندِ سراپرده رضاتْ منم



نگفتمت كه منم بحر و تو يكي ماهي

مرو به خشك كه درياي با صفاتْ منم. [12] .



و اين اذن و رخصت، براي آخرين بار تا قيامت، در بديع ترين جلوه جمال، در كتاب پوشيده و نگاشته خداوند، قرآن گرامي و ارجمند، بر زبان قافله سالار الي اللَّه، حضرت محمد مصطفي(ص) جاري گرديد:

قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني. [13] [اي رسول، خلق را] بگو: اگر خدا را دوست مي داريد پس مرا پيروي كنيد.

فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً و عَلي جُنُوبِكُمْ. [14] خداي را ياد كنيد، ايستاده و نشسته و بر پهلو خفته.

آري! رسولان الهي آمدند تا آدميان را از اين اذن و رخصت الهي آگاه كنند و راه و رسم و آيين بهره وري از اين اذن الهي را به او بياموزند.

اي خداي بزرگ! ما نمي دانستيم كه مي توان دعا كرد و تو را خواند و از تو خواست و با تو گفتگو كرد. اين تو بودي كه به ما آموختي تا بدانيم كه دعا و نيايش، اساساً يكي از نيروها، بلكه مهم ترين نيروي اثر گذار در عالم است. و تو، اي خداي بزرگ! اين دعا را مي شنوي و مي پسندي و اگر تو نبودي، ما از اين كشفِ عظيم و تأثير آن، ناتوان بوديم. اين تو بودي كه يادمان دادي تا تو را بخوانيم و از تو بخواهيم و با تو سخن بگوييم؛ همچنان كه بنده شايسته تو زين العابدين(ع) در مناجات خويش با تو در ميان نهاد:

بِكَ عَرَفْتُكَ وَ اَنْتَ دَلَّلْتَني عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنيِ اِليْكَ وَ لَوْ لا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ. [15] به تو، تو را شناختم و تو مرا به خود ره نمودي و به خودت فرا خواندي و اگر تو نبودي، در نمي يافتم كه تو، كِه هستي.



اين طلب، درما، هم از ايجاد توست

رَستن از بيداد، يا رب، دادِ توست



بي طلب، تو اين طلبمان داده اي

گنجِ احسان بر همه بگشاده اي [16] .



ما ز آز و حرص، خود را سوختيم

وين دعا را هم ز تو آموختيم



حرمتِ آنكه دعا آموختي

در چنين ظلمت، چراغ افروختي



اي كريم و اي رحيمِ سرمدي!

در گذار از بدسِگالان اين بدي



اي بداده رايگان، صد چشم و گوش

بي ز رَشوت، بخش كرده عقل و هوش



پيش از استحقاق، بخشيده عطا

ديده از ما، جمله، كفران و خطا [17] .



اي عظيم، از ما گناهانِ عظيم

تو تواني عفو كردن در حريم. [18] .



نكته جالب اينكه كرم و جود و سخاي خداوند اجازه مي دهد حتّي، در حالتِ گناه نيز او را بخوانيم و از او بخواهيم؛ چرا كه «با كريمان، كارها دشوار نيست».



تو مگو ما را بدان شه بار نيست

با كريمان، كارها دشوار نيست. [19] .



حُجَّتي يا اللَّه فيِ جُرْأتي عَلي مَسْئَلَتِكَ مَعَ اِتْياني ما تَكْرَهُ جُودُكَ وَ كَرَمُكَ، وَ عُدَّتي في شِدَّتي مَعَ قَلَّةِ حَيائي رَأفَتُكَ وَ رَحْمَتُكَ. [20] دليل من، اي خدا! بر گستاخي در خواستن از تو، با اينكه آنچه را ناپسند مي داري، آورده ام، سخا و كَرم توست، و توشه ام در سختي با همه بي آزرمي ام، شفقت و مهرباني توست.


پاورقي

[1] مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.

[2] احزاب، آيه 42 - 41.

[3] مثنوي، دفتر ششم، بيت 2319.

[4] همان، دفتر چهارم، بيت 3500.

[5] همان، دفتر دوم، بيت 2449.

[6] نهج البلاغة، نامه 31.

[7] همان جا.

[8] مثنوي، دفتر سوم، بيت333 - 331.

[9] اعراف، آيه 172.

[10] مثنوي، دفتر يكم، بيت 935 - 932.

[11] يس، آيه 63-60.

[12] كليات شمس، ابيات 1729-1726.

[13] آل عمران، آيه 31.

[14] نساء، آيه 103.

[15] مفاتيح الجنان، دعاي ابو حمزه ثمالي.

[16] مثنوي، دفتر يكم، بيت 1338 -1337.

[17] همان، دفتر سوم، بيت 2213.

[18] همان، دفتر سوم، بيت 2216 - 2211.

[19] همان، دفتر يكم، بيت 221.

[20] مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.