بازگشت

ادب، نگاهداشت اندازه و حد هر چيز


بر اساس آنچه به تفصيل درباره «ادب» گفته شد، حُسن و زيبايي و ظرافت و نگاهداشتِ اندازه و حدّ هر چيز، و نيز آگاهي از موقف و قواره هر كاري كه از آدمي بروز مي كند، قوام بخشِ معنا و مفهوم ادب در عرفِ ديني آن است. و از آنجا كه هيچ كاري از كارهاي آدمي، خواه از مقوله كارهاي قلبي و نيّتها و انگيزه ها باشد - كه اموري باطني اند - و خواه از مقوله كارهاي قالبي باشد - كه به ظاهر آدمي مربوط مي شوند - بي هدف انجام نمي گيرند، طبعاً ادب با ويژگي هايي كه دارد، از هدف نهايي زندگي آدمي، كه از نظر آموزه هاي ديني، عبوديت و معرفت و در نهايت قربِ خداوند است، پيروي مي كند؛ اگر چه اين هدف به لحاظِ تفاوت چندي و چوني در دستورالعملها و تفاوت در مراتب كمالي كه در اديان الهي است، متفاوت است. از همين رو، ادب الهي، كه خداي سبحان، پيامبران و فرستادگان خود را به آن مؤدَّب ساخته و تأديب بندگانش را نيز بر عهده آنان نهاده است، همان حُسن و ظرافت در اعمال ديني و نگاهداشتِ اندازه و حدّ و آگاهي از موقف و قواره آنهاست و بيانگر غرض و هدف نهايي دين و دينداري است.

علي(ع) فرمود:

اَفْضَلُ الْاَدَبِ، اَنْ يَقِفَ الْاِنسانُ عَلي حَدَّهِ وَ لايَتَعدّي طُوْرَهُ. [1] برترين ادب آن است كه انسان، حدّ و اندازه خويش را بشناسد و از مرز آن، پا را فراتر ننهد.

و در جاي ديگر فرمود:

اَلْعالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ. وَ كَفي بِالْمَرءِ جَهْلاً اَلّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ. [2] دانا كسي است كه قدر و منزلت خويش را بشناسد؛ و در ناداني آدمي همين بس كه پايه خويش را نشناسد.



صوفي ار باده به اندازه خورد، نوشش باد

ور نه انديشه اين كار، فراموشش باد.



(حافظ)

نكته مهم اينكه عبوديت و دستيابي به مقام قرب خداوند، تنها با دانستن، تحقّق نمي يابد؛ چرا كه به گفته نجم الدّين رازي: «كار به كار است، نه به گفتار، كه شناختنِ آب، تشنگي را ننشاند». بنا بر اين، در همه مراتب عبوديت، رعايت ادب و آداب آن، حتّي اگر به برترين پايه بندگي نيز راه يابد، امري مطلوب، بلكه لازم و ضروري است كه:



كسي مرد تمام است كز تمامي

كند با خواجگي كار غلامي.



(شيخ محمود شبستري)

نكته مهم تر اينكه اسلام به لحاظ جامعيّتي كه دارد، عهده دار سامان بخشي به همه جوانب زندگي آدمي است؛ بدين معنا كه هيچ يك از شئون زندگي را در جهت دستيابي به نهايي ترين هدف آن (قرب خداوند)، فرو گذار نكرده است:

وَنَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً و بُشْري لِلْمُسْلِمينَ. [3] و ما اين كتاب را كه بياني و بازنمودي رسا براي هر چيزي، و راهنما و بخشايش و مژده براي هر مسلماني است، بر تو فرو فرستاديم.

امام صادق(ع) فرمود:

اِنَّ اللَّهَ - تَبارَكَ وَ تَعالي - اَنْزَلَ فيِ الْقُرْآنِ تبْيانَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتّي وَ اللَّهِ ما تَرَكَ اللَّهُ شَيئاً يَحتاجُ اِلَيهِ الْعِبادُ حَتَّي لا يَستَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَوْ كانَ هذا اُنْزِلَ فيِ الْقُرآنِ، اِلّا وَ قَدْ اَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيهِ. [4] به راستي خداوند - تبارك و تعالي بيان و بازنمود هر چيزي را در قرآن فرو فرستاده، تا آنجا كه به خدا سوگند، چيزي از نيازهاي بندگان را وا ننهاده است تا هيچ بنده اي نگويد: اي كاش اين چيز در قرآن آمده بود، جز آنكه خداوند، آن را در قرآن فرو فرستاده است.

علّامه طباطبايي، در تفسير آيه 89 از سوره نحل مي گويد: اين آيه شريف، قرآن كريم را با وصفهاي برجسته اش توصيف مي كند. وصف عمومي آن اين است كه «تبيان» هر چيزي است. و تبيان، همچنان كه گفته شده است، به معناي «بيان» است و از آنجا كه قرآن، كتاب هدايت براي عموم انسانهاست و اين، شأن و رسالت قرآن است، از اين رو، ظاهراً مقصود از «كلّ شَيْ ءٍ»، همه آن چيزهايي است كه بازگشت به هدايت دارد، نظير معارف حقيقي مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله (فضيلتهاي اخلاقي) و شريعتهاي الهي و داستانها و اندرزهايي كه مردم در رهيابي شان، بدان نيازمندند. بنا بر اين، قرآن، تبيان و بازنمودِ همه اين معارف است. [5] .

از همين روست كه اين كتاب كريم، كه ادبستانِ جامع اسلام است، كريمانه، گستره حياتِ آدميان را به زيور اَدَب و ظرافت و نگاهداشتِ اندازه و حدّ هر چيزي آراست؛ همچنان كه گستره هستي را بر پايه ادب بياراست:

اَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ. [6] هر چيزي را نيكو بيافريد.



جهان چون زلف و خطّ و خال و ابروست

كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست.



(شيخ محمود شبستري)

و از بندگانش خواست تا در سلوك علمي و عملي شان، از اين اصل شامل، كه سراسر هستي لبريز از آن است، سردر نپيچند و حدّ و پايه خويش و هر چيزي را بشناسند و پا را فراتر ننهند:

الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسبانٍ، وَ الّنَجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ، وَ السَّماءَ رفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ، اَلّاتَطْغَوا فيِ الْميزانِ، وَ اَقيمُوا الْوَزْنَ بِالْقَسْطِ وَ لا تُخْسِروُ الْميزانَ. [7] خورشيد و ماه به حسابِ [معيّني] در كارند. و گياه (گياه بي ساقه) و درخت، سجده مي آرند. و آسمان را برافراشت و ترازو را [در - ميان بندگان] بنهاد، كه در ترازو از حد مگذريد (تجاوز و خيانت مكنيد، و سنجش را به داد و انصاف بر پا داريد)، ترازو را راست داريد [و آن را مكاهيد] و در سنجيدن و وزن كردن با كم دادن خيانت مكنيد.

از اينجاست كه پيران طريقت گفته اند: «كمال ادب، هيچ كس را نبود، مگر انبيا و راستان را» [8] و اگر گفته اند: «مازاغَ الْبَصَرُ وَ ما طُغي. چشم [پيامبر]، نه كژ ديد و نه از حد در گذشت»، [9] اشارت به ادب پيامبر گرامي اسلام در ساحتِ بندگي و قرب خداوند است.

و چون حيات آدمي را هدفي برتر و والاتر از توحيد نيست، يعني يگانه دانستن خداوند در حوزه باورها، و يگانه شدن استعدادها و امكانات آدمي و در نهايت، يگانه شدن جامعه انساني در گستره رفتارها، در سمت و سوي قرب به خداوند. اساساً در مقام مناجات و نيايشِ خداوند و خواندنِ آفريدگارِ جهانيان و خواستنِ از او، كه زيباترين و دل انگيزترينِ جلوه و نمادِ بندگي و تقرّب است، رعايت ادب و ظرافت و زيبايي در گفتار و رفتار و نگاهداشت حدّ و اندازه و آگاهي از موقفِ خويش، امري مطلوب و مرغوب است و در تأثير گذاري تقاضاي آدمي و جذبِ مهر و لطف و شفقتِ الهي نقشي اساسي دارد.



از خدا جوييم توفيقِ ادب

بي ادب، محروم گشت از لطفِ رَبّ



بي ادب، تنها نه خود را داشت بد

بلكه آتش در همه آفاق زد



مائده از آسمان در مي رسيد

بي شِرا و بيْع و بي گفت و شنيد



در ميان قوم موسي چند كس

بي ادب، گفتند: كو سير و عَدس؟



منقطع شد خوان و نان از آسمان

مانْد رنجِ زرع و بيل و داسِمان



باز، عيسي چون شفاعت كرد، حق

خوان فرستاد و غنيمت بر طَبَق



باز، گستاخان، ادب بگذاشتند

چون گدايان زَلّه ها برداشتند



لابه كرده عيسي ايشان را كه اين

دايم است و كم نگردد از زمين



بدگماني كردن و حرص آوري

كفر باشد پيش خوانِ مهتري



زآن گدا رويانِ ناديده ز آز

آن درِ رحمت بر ايشان شد فراز



ابر بَرنايد پيِ منعِ زكات

وز زِنا، افتد وبا اندر جهات



هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم

آن ز بي باكي و گستاخي است هم



هر كه بي باكي كند در راهِ دوست

رهزنِ مردان شد و نامَرْد، اوست



از ادب پُر نور گشته است اين فلك

وز ادب، معصوم و پاك آمد مَلَك



بُد ز گستاخي كسوفِ آفتاب

شد عزازيلي ز جرئت رَدّ باب. [10] .




پاورقي

[1] ميزان الحكمة، ج 1، ص 72.

[2] نهج البلاغة، خطبه 103.

[3] نحل، آيه 89.

[4] الكافي، ج 1، ص 59.

[5] الميزان، ج 12، ص 325.

[6] سجده، آيه 7.

[7] الرحمن، آيه 9 - 5.

[8] كَمالُ الْاَدَبِ لايَصْفُوا اِلّا لِلأنبياءِ وَ اِلصدِّيقين». (رساله قشيريّه، ص 408).

[9] همان جا.

[10] مثنوي، دفتر يكم، بيت 92 - 78.