بازگشت

دعا، زبان استعداد هر آفريده


در حقيقت، دعا، زبانِ استعداد هر آفريده است در مقام عرض خواهش هاي خود بر درگاهِ تواناي بي نيازي كه مبدأ هر بخشش و توان و تاب هر درخشش وجودي و كمالات آن است:

يَسْئلُهُ مَنْ فيِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فيِ شَأنٍ. [1] هر كه در آسمان ها و زمين است، از او [حاجت] مي خواهد؛ هر روز وي به كاري است.

درخواست آسمانيان و زمينيان از خداوند، خود، اظهار نيازمندي است. از اين رو، براي درخواست، نياز به زبان گشودن نيست. روشن است كه موجودات از هر سو هستي شان وابسته به خدا، بلكه عينِ وابستگي است و به تعبير دقيق تر و فلسفي ترِ آن، اين نيازمندي در اصلِ «بودن» است و به كارگيري لفظ «نياز» در اينجا چندان دقيق نيست؛ زيرا كه ما و همه عالميان در اصل هستي، نيازمند نيستيم، بلكه در اصلِ هستي، عين حاجت و نيازيم. و نسبت ميان آفريدگار و آفريده (خالق و مخلوق)، نسبت ميان دو موجود مستقل نيست كه يكي نيازمندِ ديگري است؛ بلكه مخلوق عين حاجت به خالق است و اساساً پيش از آفرينش، كسي نيست كه نيازمندِ ديگري باشد يا نباشد. به تعبير صدر المتألّهين شيرازي: الوجوداتُ الإمكانيَّة هويّاتهُا عينُ التعلّقاتِ و الإرتباطاتِ بِالوجودِ الواجبي. [2] ممكنات، هستي شان همان وابستگي ها و ارتباط با واجب الوجود است.

هُوَ اَلْاَوَّلُ وَ الْآخِرْ وَ الْظَّاهِرُ وَ الْباطِن وَ هُوَ بِكُلِّ شَي ءٍ عَليمٌ. [3] اوست اوّل و آخِر (پيش از هر چيز و پس از هر چيز است و پيدا [به هستي] و نهان، و او به همه چيز داناست.



ما كه باشيم، اي تو ما را جانِ جان

تا كه ما باشيم با تو در ميان؟



ما عدم هاييم و هستي هاي ما

تو، وجودِ مطلقي، فاني نما



بادِ ما و بودِ ما از دادِ توست

هستيِ ما جمله از ايجاد توست



لذّتِ هستي نمودي نيست را

عاشقِ خود كرده بودي نيست را. [4] .



سراسر هستي را يك موجود پُر كرده است و آن، خداوند است و ديگران در قياس با او هيچِ هيچ اند. همه از اوست و اگر نيك بنگري، همه اوست و به دليلِ چنين پيوند وثيق و عميق است كه هيچ موجودي، از جمله انسان، نمي تواند در برابر خداوند، كوسِ استقلال و استغنا بنوازد.

يا اَيُّها النَّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَرآءُ اِلَي اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِّيُ الْحَميدُ. [5] اي مردم! شماييد نيازمندان به خدا، و خداست، بي نياز و ستوده.

اگر چه در اين آيه، مخاطب مردمان اند؛ زيرا كه قرآن، كتاب انسانهاست؛ ليكن اين سخن خداوند، در حقيقت، «نقد حالِ» همه آفريده هاست كه هستي شان همان فقر و ناداري و نيازمندي است و هر لحظه از خدا مي طلبند و خداوند نيز در هر لحظه، شأني از شأنها را داراست و در كارِ پاسخ به اين طلبهاست. «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فيِ شأنٍ»؛ [6] طلبهاي پي درپي و تازه از خلق و پاسخهاي تازه و نوبه نو از خالق. علي(ع) مي فرمايد:

اَلْحمْدُ للَّهِِ الذَّي لايَموتُ وَ لايَنْقَضي عَجائِبُهُ لِأنَّهُ كُلَّ يَومٍ هُوَ في شَأنٍ مِنْ إحْداثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنْ. [7] ستايش، خدايي را كه نمي ميرد و شگفتي هاي آفرينش او پايان نمي پذيرد؛ زيرا كه هر روز به كاري و در آفرينشي نو و بي بديل است.


پاورقي

[1] الرحمن، آيه 29.

[2] أسفار الأربعة، ج 1، ص 130.

[3] حديد، آيه 3.

[4] مثنوي، دفتر دوم، بيت 604-601.

[5] فاطر، آيه 15.

[6] الرحمن، آيه، 29.

[7] الميزان، ج 19، ص 108.