بازگشت

پيشگفتار


به نام كردگار دادار جهان

حضرت علي بن حسين، زين العابدين (ع)، امام سجاد، چهارمين امام شيعيان در ماه شعبان يا جمادي اول سال 37 هجري در مدينه متولد گرديد و پس از 57 يا 59 سال و چند ماه، در محرم سال 94 يا 95 هجري در همان شهر به رفيق اعلي پيوست.

روز تولد و وفات اين امام بزرگوار (ع) با روايتهاي گوناگون گفته شده است. لقب آن بزرگوار «زين العابدين» و كنيه ي وي «ابوالحسن» است. مادر ارجمند آن حجت الهي «شهربانو» دختر يزدگرد، آخرين پادشاه ايران است. شيخ مفيد (ره) نام آن بانوي گرامي را «شاه زنان، دختر يزدگرد» ياد كرده است و «مبرد» در كامل او را «سلافه» از نژاد يزدگرد مي داند. بعضي ديگر نام آن بانوي والامقام را «خوله» گفته اند و «ابن سعد» در طبقات او را «غزاله» نام برده است.

امام سجاد (ع) سال پاياني زندگاني نياي بزرگوار خود، امام علي بن ابوطالب (ع) را درك فرمود و ده يا دوازده سال با پايان زندگاني عموي گرامي خويش، امام حسن بن علي (ع)، معاصر بود و در خاك بقيع با عموي ارجمندش در يك بقعه به خاك سپرده شد.

آن امام پس از شهادت پدر بزرگوار خود مدت بيست و چند سال در اين دنيا زيست و در آن مدت يزد بن معاويه و معاويه فرزند يزيد و مروان بن حكم و عبدالملك بن مروان و وليد بن عبدالملك خلافت داشتند. امام (ع) از آغاز زندگاني تا پايان، همه ي رنجهاي عميق بشري را چشيد و نامردميها و ناپاكيهاي ابليسي را در چهره ي بشري ديد و تجربه فرمود.

امام علي بن حسين (ع) ديد كه تارك مقدس جدش را در محراب عبادت شكافتند و ديد كه در مدت سه شبانه روزي كه پس از اين واقعه در اين جهان زيست، پيوسته به بستگان و مردم چند پندها و هشدارها مي داد و چگونه تا واپسين دم در پي دادگري بود و مي كوشيد مبادا كسي را آسيب رسانند. پس از چندي كه از شهادت نياي بزرگوارش گذشت شاهد رفتار و گفتار عموي بزرگوار خود امام حسن بن علي (ع) بود و ديد كه زمامداران و مردم چه نابكاريها در حق او روا داشتند و سرانجام چگونه آن بزرگوار را شهيد كردند. ديد كه صدها و هزارها نفر پدرش را دعوت كردند تا در پاي مباركش جان افشانند و حكومت ننگين بني اميه را ريشه كن كنند؛ اما هم آنان بر او و خاندان بي پناهش تاختند، آب را بر آنان بستند، به زنان، حتي بر كودكان رحمت نياوردند.

روز عاشورا و حوادث باور نكردني آن را ديد. ديد عموها و عموزادگان هر يك با درياي لشكر دشمن همآوردي كردند، دلير و بيباك در آن دريا فرورفتند و غرق شدند؛ ديد پدر عزيزش چگونه ميدان جنگ را اداره مي فرمودند و چگونه هر يك از ياران را كه با حربه هاي دشمن از پاي در مي آمدند به بالين مي رفت و او را نيمه جان يا شهيد از ميدان به در مي برد و بر او نماز مي گذاشت؛ و باز به ميدان نبرد بازمي گشت و با ياران در جنگ پايمردي مي كرد. ديد كه در پايان وقتي همه آن ياران معدود پس از چند شبانروز تحمل گرسنگي و تشنگي و تلاش در نبرد دليرانه با غولان ناكس از پاي در آمدند روي به آن درندگان كرد و فرمود:

«... ان لم يكن لكم دين فكونوا احرارا في دنياكم...»

و شاهد بود كه پدر چگونه جنگيد و چه سان شهيد شد.

امام در ميان گرد و غبار ميدان جنگ بود كه هزاران هزار عرب خونخوار و نامردم و با چهره هاي خشك و بي مهر، با آژنگ اخم بيرحمي، چشمان دريده و سينه هاي تنگ و بيمار، با فريادهاي سبعانه به سوي قتلگاه هجوم آوردند. شمر زانو بر كالبد مطهر امام و خنجر بر گردن مقدس آن پيشواي بشر نهاد. زينب (ع) در جوار آن پيكر پاك به امام سجاد (ع) كه از شدت تأثر از خود بيخود شده بود با بانگي در گلو شكسته و دردناك گفت:

«مالي اراك يا بقية الماضين»

(چرا چنين منقلبي اي يادگار گذشتگان؟ شكيبا باش) و او را به خود آورد.

آن فرزند با نهاد عاطفي و الهي ديد سر عزيز و مقدس پدر بزرگوارش، ولي حق را از تن جدا كردند. آن گاه بر خيمه هاي زن و فرزند شهيدان كه ناظر آن ناگواريها بودند آتش افكندند و بر كالبد مقدس آن شهيدان اسب تاختند و همه زنان و كودكان را بر شتران برهنه سوار كردند و سرمقدس پدر ارجمندش و ياران او را بر نيزه ها، پيشاپيش آن اسيران، ديار به ديار در شهرها گرداندند.

او را به همراه زينب، عمه ي والا مقامش، بار آن مصيبتها بر دوش، وارد مجلس عبيدالله بن زياد و سپس وارد مجلس يزيد كردند. در مجلسهاي آراسته، مجلسيان با جامه هاي مجلل گوش تا گوش نشسته! راستي را كه:

«تفو بر تو اي چرخ گردون تفو».

كاش پس از آن رويداد كه در تاريخ جهان بيمانند است،



خاك شدي بر سر چرخ بلند

پاره شدي بر تن گردون پرند



كاش ناميه سترون مي شد و آفتاب مي افسرد و فلك شوخ به هم بر مي آمد و زير و زبر مي شد و كاخ هستي فرومي ريخت.

باري، امام سجاد (ع) در محيطي آكنده از فشار و درد و رنج بزرگ شد. وقتي پدر گرامي اش و همه ي خاندان و يارانشان به شهادت رسيدند. باز هم در محيطي تنگ و پرفشار پيوسته زير نظر جاسوسان حكومت زندگاني مي كرد. نمي توانست با مردم تماس مستقيم و آزاد داشته باشد، تا آنان در سايه بلند او از دست ستم حكومت جباران رهايي يابند.

امام (ع) همه عمر با ياد حوادث جانگدازي كه ديده بود با شكيبايي مي گريست. از اين رو پيوسته با خدا سخن مي گفت، وظايف مردم را در ضمن آن سخنان به زبان نيايش بيان مي كرد و راه راست را به آنان نشان مي داد.

شكوهمندي بيان و زيبايي بلاغ و تعبيرات شگفتي زاي و نمودار ساختن سرچشمه ها و كانهاي روان آدمي به درستي كه از زبان فرزند علي (ع) جاري شده است، و به راستي كه اينان سروان اقليم سخن و خدايان ادب و دانايان نكته هاي نغزند.

زندگاني قوم عرب در هنگام ظهور اسلام در اشعار شاعران آن عصر، و نوشته هاي نويسندگان، منجمله بيانات مولاي ما علي بن ابي طالب (ع) روشن است. آنان مردمي بودند كينه جوي و خودخواه و شهوتران و عاري از عفاف، راهزن و آدمكش.

علي اميرالمؤمنان (ع) با عرب از چگونگي تازيان پيش از بعثت مي فرمايد: «وقتي خداي تعالي محمد (ص) را برانگيخت تا جهانيان را آگاه فرمايد و امين وحي و تنزيل شد شما با بدترين كيش و در ناهنجارترين خانه ها در ميان قلوه سنگها و ماران افسون ناپذير مي زيستيد، آب گل آلود مي نوشيديد و خوردني ناگوار مي خورديد. خون يكديگر مي ريختيد و پيوند خويشاوندي مي گسيختيد.» [1] .

در جاي ديگر مي فرمايد: «اگر به يكي از شما كاسه اي چوبين به امانت بسپارم بيم آن دارم كه بند و دوال آن كاسه نيز از دست رود.» [2] .

همچنين در خطبه اي ديگر چگونگي مردم روزگار خود را اينسان مي فرمايد كه «بر چهار گروه اند: گروهي كه تنها درماندگي نفس و كندي تيغ و كمي مال مانع فساد انگيزي آنان است و دسته اي شرور و فتنه انگيز و تباه سازنده ي دين خويش، تا مال دنياي فرومايه و جاه آن را بربايند و بر فراز منبري بنشينند؛ دسته اي ديگر كه ظاهرا در كار آخرتند اما طالب دنيا، پوشش دين خدا را وسيله گناهكاري خود قرار مي دهند. دسته ي ديگر كه حقارت و بي وسيلگي علت آن است كه به قناعت تظاهر كنند و رداي پارسائي بر تن بيارايند» [3] .

بايد فرهنگ آن روزگار را دانست و توجه داشت كه آن روزها انواع خشونتها و سرقت مسلحانه و تجاوز امري عادي محسوب مي شد. همخوابي چند نفر در حضور يكديگر با يك زن حيرت آور نبود و ساير امور اخلاقي بر اين قياس.

به بركت ظهور پيامبر اسلام (ص) و در سايه تعاليم حياتبخش قرآن عرب بر دنيا سروري يافت؛ با اينهمه مردمي كه مكتب محمد (ص) را ديده بودند بعد از رحلت وي با علي (ع) و خاندان گرامي او چنان كردند كه همه مي دانند. دژخويي و نامردمي معاويه و يزيد معمول و عادي بود بلكه روش و اخلاق خاندان رسول خدا (ص) معجزه و غيرعادي به شمار مي رفت. شكيبايي زينب (س) و خطابه هاي او در مجلس يزيد و ابن زياد اعجاز و شگفتي زاي است؛ نه نامردمي يزيد و درباريان او كه آرام و راحت بنشينند و عده اي زن و كودك اسير را پس از قتل فجيع عزيزترين كسانشان به مجلس در آوردند و مورد شماتت قرار دهند و مردم، آن مايه بيرحمي و خلاف اسلام و آدميت را بنگرند و خاموش بنشينند. ارزش صحيفه را به ويژه بايد در چنان محيطي ارزيابي كرد.

اگر چنين بينديشم كه حادثه كربلا، يعني آنچه بر حسين (ع) و خاندان او رفت، در تاريخ حوادث دردناك بشر بيمانند است، جام بلايي كه امام سجاد سر كشيد از همه جامها لباب تر بود، زيرا شرنگ زندگاني نيا و عمو و پيآمد شهادت پدر، از اسارت خاندان و رنجها كه بر آنان رفت، چون ديدن مجلس شوم يزيد و ابن زياد و برخورد با ناداني و نامردمي محيط نيز در آن جام بلا بود كه آن دلاور چشيد. پس مي بينيم كه در گفتار آن ولي حق هر كلمه چه باري از معنا و معارف دارد و هر مطلب انعكاس چه رنجهاي عميقي است كه ناچار براي همه بينشي عميق فراهم مي آورد، چه رسد براي آن امام (ع) و در مي يابيم كه سخنان آن ولي حق كه زير پتك سنگين آن حوادث آبديده شده بود چه مايه ارزنده است.

اينان اند آموزگاران بشر كه بي بار منت و بي آنكه از راه باز مانند اين وظيفه الهي را در هر صورت به كمال داده اند. حضرت امام سجاد (ع) گام گام با آن حوادث جانگداز همراه بوده، طبعا همه رويدادهاي جانكاه در روح بلند و شريف او منعكس مي شد و اثر مي گذاشت.

باري، دريغ است كه از خوان بي پايان اين صحيفه بهره برنگيريم. آيا هيچ يك از موحدان كه بار رنج و كيفر گناه بشر را بر دوش كشيده اند چنان مصائب دردناكي را كه امام سجاد تحمل كرد چشيده است؟ هر يك از آن مصيب ها، اگر بر جهان فرومي آمد آن را متلاشي مي ساخت.

پنجاه و چهار نيايش كه به نام صحيفه مي بينيم سيلاب آتشفشانهاي دوران زندگاني آن امام (ع) است كه در قالب كلمات جاري شده و بر زبان مبارك آن حضرت گذاشته است. صحيفه، پنجاه و چهار طوفان آتش زاست كه جهان را زير و رو كرد و در برابر چشم مردم زمان آفاق نو گشود و چهره حيرتبخش هستي را با وظيفه هاي عميق انسان نسبت به سراسر وجود، با همه موجودات، جماد و نبات و حيوان و انسان، و با انسانها در هر مقام و رتبه پيوند مي دهد. همچنين در طول زمان در دلها شراره ها برانگيخته و روحها را جلا بخشيده است. دلهاي مرده ي دور از مهر بشري را جان بخشيد و با مهر آشنا ساخت و مردم را به وظيفه ي بزرگ خود، يعني پشتيباني از حق و حقيقت و خوبي، آگاهي داده است و همچنان مي دهد.

امام در سخنان خود طبيعت نگاري و روان نگاري كرده و بشر را از هر جهت و در هر زاويه ترسيم كرده است.



گر به نزهتگه ارواح برد بوي تو باد

عقل و جان گوهر هستي به نثار افشانند




پاورقي

[1] نهج البلاغه، خطبه ي 22.

[2] نهج البلاغه، خطبه ي 25.

[3] نهج البلاغه، خطبه ي 32.