بازگشت

برخورد و مبارزه با علماي درباري


خلفاي ستمگر در هر زمان، از آنجا كه بتوانند بر مردم مسلمان حكومت كنند، نياز داشتند ايمان آنان را بسوي خود جلب كرده و به حكومتشان رنگ ديني و الهي دهند، از اين رو خلفاي بني اميه براي مشروع جلوه دادن حكومتشان كوشش مي كردند تا محدثان و علماي ديني را به دربار خود جذب كرده، آنان را وادار سازند تا احاديثي را از زبان پيامبر يا صحابه ي بزرگ ايشان به نفع آنان جعل كنند، و بدينوسيله زمينه ي فكري و ذهني حكومت آنان را در جامعه آماده سازند.

يكي از شور انگيزترين بخشهاي زندگي ائمه عليه السلام برخورد و مبارزه ي آنان با رهبران فكري جامعه ي اسلامي آن روز، يعني فقهاء و محدثان و مفسران و قراء و قضاوت درباري است، چرا كه اينان كساني بودند كه فكر و ذهن مردم را هدايت مي كردند، و آنان را با وضعي كه خلفاي بني اميه و بني عباس مي خواستند در جامعه حاكم باشد، عادت مي دادند، و نسبت به آن وضع، مطيع و تسليم مي ساختند، و زمينه ي فكري و ذهني را براي ادامه ي حكومت آنان فراهم مي كردند.

نمونه ي اين گونه برخورد در زندگاني سياسي امام چهارم برخورد شديد آن حضرت با محمد بن مسلم زهري بود، او يكي از تابعين و فقيهان و از محدثان بزرگ مدينه بود، كه علم و دانش فقهاي هفتگانه جهان تسنن آن زمان را فراگرفته و حضور ده نفر از صحابه را درك كرده بود و وجهه و شهرت بسياري را براي خود كسب نمود، با همه ي اينها شيفته ي عظمت علمي و زهد و پارسايي امام بود و مي گفت: بهترين و داناترين فرد هاشمي كه ديدم علي بن حسين عليه السلام است، او از محضر امام بهره ي فراواني برده و روايات فراواني از آن حضرت نقل كرده است.

زهري در زمان عبدالملك به منظور برخورداري از ثروت و رفاه دربار جذب گرديد، و بعنوان قضاوت و معلمي فرزندان خليفه در دربار باقي ماند، هدف خلفاي اموي از جذب او آن بود كه به اهداف شوم آنان كمك نمايد، از اينرو زهري احاديث بسياري را به نفع بني اميه و در جهت توجيه سياست كفر آميز آنان، يا بر ضد خاندان هاشمي جعل كرد.

از آن جمله از عايشه نقل مي كند كه گفت: روزي نزد پيامبر بودم در اين هنگام ديدم عباس و علي مي آيند، رسول خدا فرمود: عايشه اين دو نفر بر غير دين من ميميرند. [1] .

و نيز از علي عليه السلام نقل مي كند كه حمزه شتر آن حضرت را در حال مستي بقتل رسانده است [2] .

امام با توجه به اين سوابق سياه زهري، نامه ي تند و كوبنده اي، و در عين حال خير خواهانه اي به او نوشت كه در آن آمده است:

«تو در سراي هميشگي نيستي و در جهاني هستي كه اعلام كوچ كرده است، مگر انسان پس از همسالان و همگنان خود چقدر در اين دنيا مي ماند، خوشا بحال كسي كه در دنيا بيمناك باشد و بدا به حال آن كه مي ميرد و گناهانش بعد از وي مي ماند، هشيار و بيدار باش كه بدينوسيله بتو اعلام خطر شد، گام پيش گذار كه بتو مهلت داده شده است، تو با نادان طرف نيستي و آنكس كه حساب اعمال تو را نگاه مي دارد هرگز غافل نمي شود، آماده ي سفر باش كه سفر دوري در پيش داري، گناهانت را درمان كن كه دلت سخت بيمار شده است... آيا نمي بيني كه چقدر در ناداني و غرور فرورفته اي و مردم چقدر در گرفتاري و فتنه بسر مي برند...» [3] .


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه 63:4.

[2] صحيح بخاري 83:5، حلية الاولياء 144:3.

[3] تحف العقول: 277.