بازگشت

امام و پيام رساني انقلاب حسيني


امام سجاد عليه السلام در فاجعه ي كربلا حضور داشت، و بر اساس گفته ي مورخين بيست و سه يا بيست و چهار سال سن داشت، از آنجا كه وجود خليفه ي الهي در زمين لازمه ي بقاء موجودات مي باشد، و اگر يك لحظه وجودش منقطع گردد زمين اهلش را در خود فروبرده و نابود مي نمايد، چرا كه ايشان واسطه ي فيض الهي مي باشند، مصلحت الهي اقتضا كرد كه امام چهارم عليه السلام در آن لحظات سخت و جانفرسا بيمار گردد، تا موجب حفظ جان ايشان شود، چرا كه جهاد بر زنان و بيماران واجب نمي باشد.

بر اساس تواريخ پس از شهادت امام حسين عليه السلام لشكر به خيمه ها هجوم آوردند، در اين هنگام شمر بسوي امام سجاد عليه السلام آمد، در حاليكه ايشان در بستر بيماري خوابيده بود، شمر گفت: اين را بكشيد، يكي از همراهان وي گفت: سبحان الله آيا جواني كه بيمار است و در جنگ هم شركت نداشته را بكشيم؟ در اين هنگام عمر بن سعد رسيد و گفت: با اين زنان و اين بيمار كاري نداشته باشيد [1] .

بيماري آن حضرت به معني ضعف روحي و عجز و ناتواني ايشان در برابر دشمن نبود، در آن شرائط سخت و دشوار اسيري، ملجأ و پناهگاه اسيران و آرام بخش دلهاي دردمند آنان بود، برخورد آن حضرت با دشمن و سخنرانيها و مناظرات پرشور ايشان در كوفه و شام، خود گواه شجاعت و شهامت آن زاده ي حسين بن علي عليهماالسلام است.

تبليغات گسترده و دامنه دار حكومت اموي از زمان معاويه به بعد بر ضد خاندان پيامبر آنچنان جوي را در ميان مردم حاكم كرده بود كه فرزندان پيامبرشان را خارجي خوانده، و كساني كه دينشان را از آنان گرفته بودند را بي دين تلقي كرده و قتلشان را واجب مي دانستند.

بي شك اگر بازماندگان امام حسين عليه السلام به افشاگري و بيدارسازي نمي پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهاي وقت، قيام و نهضت بزرگ و جاويد آن حضرت را در طول تاريخ لوث كرده و چهره ي آن را وارونه نشان مي دادند، امام شجاعت و شهامت بازماندگان خاندان حسيني، كه وظيفه ي رساندن پيام انقلاب حسيني و شهادت سرخ آن حضرت را به عهده داشتند، چهره ي پليد حكومت اموي را آشكار و افكار عمومي را بيدار ساختند، در رأس اين بازماندگان امام سجاد عليه السلام و خواهر بزرگوارش حضرت زينب عليهاالسلام قرار داشتند، خطبه هاي آتشين اين دو در كوفه و شام اجازه ي تحريف و خيانت را به دشمنان امام حسين عليه السلام نداد، و طبل رسوائي يزيد را به صدا در آورد.


پاورقي

[1] طبقات الكبري 212:5، ارشاد مفيد: 242.