بازگشت

صحيفه كامله سجاديه


إنْجيل أهْلُ الْبَيْت، زَبور آل مُحَمّد

ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمه يحيي بن علي بن محمد حسيني رقّي گويد: او از حضرت صادق عليه السلام دعاي معروف به انجيل اهل البيت را روايت مي كند [1] و گويد: دعاي صحيفه ملقّب است به زَبُور آلِ محمد صلي الله عليه وآله [2] و توصيف آن به كامله، يا براي كمال آن مي باشد و يا براي كمال مؤلّف آن، بنابر اينكه:

كُلّ شَيْ ءٍ مِنَ الْجَميلِ جَمِيلُ [3] .

«هر چيزي از زيبا سر زند، آن نيكو و زيبا و جميل است.»

رَبّ صَلّ عَلَي أطَائبِ أهْلِ بَيْتِهِ الّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لِأمْرِكَ، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ، وَ حَفَظَةَ دِينِكَ، وَ خُلَفَاءَكَ فِي أرَضِكَ، وَ حُجَجَكَ عَلَي عِبَادِكَ، وَ طَهّرْتَهُمْ مِنَ الرّجْسِ وَ الدّنَسِ تَطْهِيراً بِإرَادَتِكَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إلَيْكَ، وَ الْمَسْلَكَ إلَي جَنّتِكَ. [4] .

رَبّ صَلّ عَلَي مُحمّدٍ وَ آلِهِ صَلَوةً تُجْزِلُ لَهُمْ بِهَا مِنْ نِحَلِكَ وَ كَرَامَتِكَ، وَ تُكْمِلُ لَهُمُ الأشْيَاءَ مِنْ عَطَايَاكَ وَ نَوَافِلِكَ، وَ تُوَفّرُ عَلَيْهِمُ الْحَظّ مِنْ عَوَائِدِكَ وَ فَوَائِدِكَ. [5] .

رَبّ صَلّ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ صَلَوةً لاَ أمَدَ فِي أوّلِهَا، وَ لاَ غَايَةَ لِأمَدِهَا، وَ لاَ نِهايَةَ لِآخِرِها. [6] .

رَبّ صَلّ عَلَيْهِمْ زِنَةَ عَرْشِكَ وَ مَادُونَهُ، وَ مِلْأَ سَمَوَاتِكَ وَ مَا فَوْقَهُنّ، وَ عَدَدَ أرَضِيكَ وَ مَا تَحْتَهُنّ وَ مَا بَيْنَهُنّ، صَلَوةً تُقَرّبُهُمْ مِنْكَ زُلْفَي، وَ تَكُونُ لَكَ وَ لَهُمْ رِضًي، وَ مُتّصِلَةً بِنَظائِرهِنّ أبَداً. [7] .

«بار پروردگار من! درود و رحمت خود را بفرست بر پاكان و پاكيزگان اهل بيت او: آنان كه ايشان را براي اجراي امر و ولايتت برگزيدي، و خزينه داران علم و گنجوران دانشت قرار دادي، و پاسداران و نگهبانان دينت نمودي، و جانشينان و خليفگان در زمينت فرمودي، و حجّتهاي خودت بر بندگانت كردي؛ و به اراده و مشيّتت از هر گونه رجس و پليدي منزّه و طاهر گردانيدي، و ايشان را وسيله و رابطه به سوي خودت قرار دادي، و راه و طريق سلوك به سوي بهشتت نمودي.»

«بار پروردگار من! درود و رحمتت را بر محمّد و آل او فرست، درود و رحمتي كه با آن از عطاي عظيم و كرامت جزيل خودت آنان را سرشار و بهره مند كني، و هر قسم از اقسام نعمت و بركتت را از عطاهاي خزانه جودت بر آنان تكميل نمائي، و از فوائد و إنعامت بديشان عنايت كني.»

«بار پروردگار من! درود و رحمتت را بر وي و اهل بيت وي بفرست، درود و رحمتي كه ابتدايش را حدّي، و مدّت و درازايش را انتهائي، و پايانش را نهايتي نباشد.»

«بار پروردگار من! درود و رحمتي بر ايشان بفرست هموزن عرش و كاخ هستي و عالم اراده و مَشيّتَتْ و آنچه عرش و كاخ هستي و عالم مشيّتت زير نگين خود دارد، و به قدر گنجايش و فراگيري آسمانهايت و آنچه بر فراز و بالاي آسمانها مي باشد، و به تعداد زمينهايت و آنچه در پايين و زير آنها و آنچه در ميان آسمانهايت و زمينهايت وجود دارد، چنان درود و رحمتي كه بدان آنان را به خودت نزديك سازي، و آن درود و رحمت مورد پسند و خوشايند تو و ايشان بوده باشد، و هميشه و پيوسته به همانندان خود از آن درودها و رحمتها متّصل بوده باشد.»

اللَهُمّ إنّكَ أيّدْتَ دِينَكَ فِي كُلّ أوَانٍ بِإمَامٍ أقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ، وَ مَنَارَاً فِي بِلاَدِكَ بَعْدَ أنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، وَ جَعَلْتَهُ الذّريعَةَ إلَي رِضْوَانِكَ، وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَ أمَرْتَ بِامْتِثَالِ أوَامِرِهِ، وَ الْاِنْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وَ ألّايَتَقَدّمَهُ مُتَقَدّمٌ، وَ لاَيَتَأخّرَ عَنْهُ مَتَأخّرٌ. فَهُوَ عِصْمَةُ اللّائِذِينَ، وَ كَهْفُ الْمُؤمِنينَ، وَ عُرْوَةُ الْمُتَمَسّكِينَ، وَ بَهَاءُ الْعَالَمِينَ. [8] .

اللَهُمّ فَأوْزِعْ لِوَلِيّكَ شُكْرَ مَا أنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ، وَ أوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِيهِ، وَ آتِهِ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَاناً نَصِيراً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً، وَ أعِنْهُ بِرُكْنِكَ الْأعَزّ، وَ اشْدُدْ أزْرَهُ، وَ قَوّ عَضُدَهُ، وَ رَاعِهِ بِعَيْنِكَ، وَ احْمِهِ بِحِفْظِكَ، وَانْصُرْهُ بِمَلاَئِكَتِكَ، وَامْدُدْهُ بِجُنْدِكَ الْأغْلَبِ. [9] .

«بار خداوندا! تو حقّاً و تحقيقاً دين خودت را در هر زماني به واسطه امامي تأييد نمودي، آن امامي كه وي را به عنوان پرچم و رايت هدايت براي بندگانت برافراشتي، و چون ستون رفيع و مناره پرتو افكني در شهرهايت راهنما و دليل قرار دادي پس از آنكه ريسمانش را به ريسمانت متّصل كردي و آنان را سبب و وسيله اي براي خشنودي و رضوانت قرار دادي، و فرمانبرداري و اطاعت از او را فريضه و واجب شمردي و از نافرماني و مخالفت او بر حذر داشتي، و به فرمانبرداري و انقياد از دستورات و اوامرش امر فرمودي، و اجتناب از منهيّات وي را لازم نمودي، و اينكه هيچ كس از او جلو نيفتد و پيشتر از او گام ننهد، و هيچ كس از او عقب نماند و دنبال او از راه و روش او باز نماند. بنابراين اوست كه پناه و ملجأ و حافظ و سدّ منيع پناه آورندگان، و كهف و حِصْن ايمان آورندگان، و دستاويز استوار و محكم تمسّك كنندگان، و فروغ و درخشش جهانيان است.»

«بار خداوندا! بنابراين به امامت و صاحب اختيار و وليّ عالم امكانت الهام بخش تا شكرانه آنچه را كه به وي انعام و مرحمت فرمودي بگزارد و ادا كند، و به ما نيز الهام بخش مثل آن الهام را تا درباره او امّت سپاسگزار و مطيع و منقادي بوده باشيم، و از جانب خودت به او قدرت و تمكّن و سلطاني برومند و پشتوانه نصرت و پيروزي عطا فرما، و فتحي آسان و گشايشي سهل و بدون رنج براي او مقدّر كن، و با محكمترين و منيع ترين اسباب پشتيباني خودت او را كمك نما، و پشتش را قوي و محكم و نيرومند بدار، و بازويش را قدرت و توانائي بخش، و وي را در تحت نظر و رعايت چشمت نگران باش، و در كنف حفظ و مصونيّت و حراستت حمايت كن، و با فرشتگان آسمانت او را ياري كن، و به وسيله سپاه و لشگر پيروزمند و غالب و مظفّر خود او را مدد نما.»

وَ أقِمْ بِهِ كِتَابَكَ وَ حُدوُدَكَ وَ شَرَائِعَكَ وَ سُنَنَ رَسُولِكَ صَلَوَاتُكَ اللَهُمّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ أحْيِ بِهِ مَا أمَاتَهُ الظّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِينِكَ، وَاجْلُ بِهِ صَدَأَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِيقَتِكَ، وَ أبِنْ بِهِ الضّرّاءَ مِنْ سَبِيلِكَ، وَ أزِلْ بِهِ النّا كِبِينَ عَنْ صِرَاطِكَ، وَامْحَقْ بِهِ بُغَاةَ قَصْدِكَ عِوَجاً. [10] .

وَ ألِنْ جَانِبَهُ لِأوْلِيَائِكَ، وَابْسُطْ يَدَهُ عَلَي أعْدَائِكَ، وَهَبْ لَنَا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطّفَهُ وَ تَحَنّنَهُ، وَاجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ، وَ فِي رِضَاهُ سَاعِينَ، وَ إلَي نُصْرَتِهِ وَالمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُكْنِفِينَ، وَ إلَيْكَ وَ إلَي رَسُولِكَ صَلَوَاتُكَ اللَهُمّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِذَلِكَ مُتَقَرّبِينَ. [11] .

«و به واسطه او كتابت و احكام و حدود قوانينت و شرايع حلال و حرام و سنّت و منهاج رسولت را ـ كه درود و تحيّت تو اي خداوند بر او و بر آل او بوده باشد ـ برپا بدار و استوار و ثابت فرما! و آنچه را كه از آثار دينت و معالم شريعتت، ستمكاران و متجاوزان محو و نابود كرده و ميرانيدند به وسيله او حيات بخش و زنده ساز! و به واسطه او زنگار ستم و ظلم را از طريقه و راه استوارت بزداي، و مشكلات و سختيهائي را كه در راه وصول به تو نهاده اند به وسيله او برطرف نما، و منحرفان و كجروان از صراط مستقيم و راهت را به واسطه او از ميان بردار، و آنان كه راه مستقيم و معتدل و استوار تو را كج نموده و امّت را به كژي و كاستي و اعوجاج كشانده اند و طالب ناهمواري و نااستواري مي باشند، به وسيله او ناپديد كن و از صفحه روزگار برانداز.»

«و دل او را براي دوستان و مواليانت نرم و مهربان فرما، و دست او را بر تسلّط و غلبه بر دشمنانت قوي و محكم گردان، و بر ما از رأفت و مهرباني و رحمت و بخشايش و تعطّف و دلجوئي و تحنّن و دلنوازي وي ببخش، و ما را در برابر اوامر و خواسته هايش شنوا و فرمانبردار كن، و در تحصيل رضا و خشنوديش كوشا و ساعي نما، و ما را به گونه اي قرار ده كه براي نصرت و ياريش و مدافعه از دشمنانش در اطراف و جوانب او دور زنيم و پيرامون وي باشيم، و به سوي تو و به سوي رسول تو ـ كه درود و تحيّت تو اي خداوند بر او و بر آل او باد ـ در اثر اين رويّه و منهاج و اطاعت و انقياد، از نزديكي طلبان و تقرّب جويندگان بوده باشيم.»

اللَهُمّ وَصَلّ عَلَي أوْلِيَائِهِمُ الْمُعْتَرِفِينَ بِمَقَامِهِمْ، الْمُتّبِعينَ مَنْهَجَهُمْ، الْمُقْتَفِينَ آثَارَهُمْ، الْمُسْتَمْسِكِينَ بِعُرْوَتِهِمْ، الْمُتَمَسّكينَ بِوِلاَيَتِهِمْ، الْمُؤتَمّينَ بِإمَامَتِهِمْ، الْمُسَلّمينَ لِأمْرِهِمْ، الْمُجْتَهِدِينَ فِي طَاعَتِهِمْ، الْمُنْتَظِرينَ أيّامَهُمْ، الْمَادّينَ إلَيْهِمْ أعْيُنَهُمْ، الصّلَوَاتِ الْمُبَارَكَاتِ الزّاكِيَاتِ النّامِيَاتِ الْغَادِيَاتِ الرّائِحَاتِ. [12] .

وَ سَلّمْ عَلَيْهِمْ وَ عَلَي أرْوَاحِهِمْ، وَاجْمَعْ عَلَي التّقْوَي أمْرَهُمْ، وَ أصْلِحْ لَهُمْ شُؤُونَهُمْ، وَ تُبْ عَلَيْهِمْ، إنّكَ أنْتَ التّوّابُ الرّحِيمُ، وَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ، وَاجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِي دَارِالسّلاَمِ بِرَحْمَتِكَ يَا أرْحَمَ الرّاحِمينَ. [13] .

«بار خداوندا! بر مواليان و تحت ولايت درآمدگان أئمّه عليهم السلام كه به مقامشان اعتراف و اقرار نمودند، و از روش و راه و طريقه شان پيروي كردند، و آثار و خصائصشان را دنبال نمودند و بدانها پيوستند، و به دستاويز ولايتشان چنگ زدند، و به پيشوائي و ولايت و سرپرستي و صاحب اختياريشان تمسّك جستند، و به امامتشان اقتدا نموده و مأموم قرار گرفتند، و فرمانشان را گردن نهادند، و در فرمانبرداري و اطاعتشان كوشيدند، و در انتظار دولت و شوكتشان انتظار كشيدند؛ و چشمانشان را به سوي آنان دوختند، درودها و تحيّت هاي خودت را كه مبارك و پرخير و رحمتند و پاك و پاكيزه و مصفّي هستند و در حال رشد و نموّ و زندگي حياتي مي باشند، در صبحگاهان و شامگاهان ايصال بفرما.»

«و بر ايشان و جانهايشان سلام و درودت را نثار كن، و كار و كردار و امر و شأنشان را بر اصل و اساس تقوا و پرهيزگاري سامان بده، و شئونشان را هرگونه كه باشد برايشان اصلاح فرما، و توبه ايشان را قبول نما، چرا كه تو هستي كه حقّاً و حقيقةً پذيرنده و آمرزنده و قبول كننده توبه و رجوعشان مي باشي، و داراي رحمت رحيميّت و مهرباني مخصوص، و بهترين آمرزندگان و غفران پناهان هستي، و ما را با همراهي و معيّت ايشان در خانه سلام و ايمني و سلامت قرار بده، به رحمت خودت اي رحم آورنده ترين رحمت آورندگان!»

باري چون اينك سخن ما در پيرامون كتاب عظيم صحيفه الهيّه كامله سجّاديّه است كه از انشاء و املاء امام هُمام حضرت سيّدالعابدين و زين السّاجدين علي بن الحسين بن عليّ بن ابيطالب ـ عليهم أفضل الصّلوة و أتَمّ التّحيّة و الإكرام ـ است [14] ، اين حقير فقير در بدو مطلب هيچ حدّ و رَسْم و تعريفي را كه تا به حال از زمان خود آنحضرت سروده اند و سرداده اند و علماء و ادباء و شعراء و مورّخين و مفسّرين و حكماي عاليمقدار و عرفاء ذوي العزّة و الاعتبار گفته اند و مي گويند، بهتر و ارزشمندتر از همين چند فقره دعائي كه آنحضرت در روز عرفه به درگاه حضرت ذوالجلال از روي ابتهال انشاء نموده اند و با كتاب فعلي ما كه بحث از امامت و امام، و خلافت و خليفه، و ولايت و وليّ مي باشد، كمال مناسبت را داشته باشد نديدم كه بياورم.

گرچه بحث و تعريف حقيقت «امام شناسي» و ولايت حضرت كه به صورت دعا از درون ضمير به قالب عبارات به بيرون تراوش نموده است منحصر بدين دعا و اين فقرات از آن نمي باشد [15] امّا با ملاحظه همين مقداري كه در اينجا آورده شد ملاحظه مي شود كه آنحضرت چگونه از حقيقت امامت و خلافت پرده برداشته و موقعيّت آن را و وظيفه امّت را نسبت به آن و لزوم امام زمان را صريحاً بيان نموده اند! و ما مي توانيم تمام مضامين ادعيه و زياراتي را كه أئمّه عليهم السلام ذكر نموده اند و أبواب توحيد و ولايت را كه مفصّلاً در اخبار آورده شده است از همين چند فقره كوتاه و مختصر استنتاج و استخراج و استنباط نمائيم، و در حقيقت آن را منبع و چشمه اي از سيلاب زلال و رواني كه در كلمات حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق و امام رضا و سائر امامان عليهم السلام مي باشد قرار دهيم. و بيانات و احتجاجات و استشهادات و شروح مفصّله مقام وحدت خداوندي و نبوّت مصطفوي و ولايت مرتضوي را تا حضرت حجّة بن الحسن العسكري ـ أرواحنا فداه ـ از آن اخذ نمائيم.

همچنين در اين دعاي منيف، مطلب را ادامه مي دهد تا مي رسد به آنكه عرضه مي دارد:

وَ إنّي وَ إنْ لَمْ اُقَدّمْ مَا قَدّمُوهُ مِنَ الصّالِحَاتِ فَقَدْ قَدّمْتُ تَوْحِيدَكَ وَ نَفْيَ الأضْدَادِ وَ الأنْدَادِ وَالأشْبَاهِ عَنْكَ، وَ أتَيْتُكَ مِنَ الأبْوَابِ الّتِي أمَرْتَ أنْ تُؤتَي مِنْهَا، وَ تَقَرّبْتُ إلَيْكَ بِمَا لاَيَقْرُبُ أحَدٌ مِنْكَ إلّا بِالتّقَرّبِ بِهِ. [16] .

ثُمّ أتْبَعْتُ ذَلِكَ بِالإنَابَةِ إلَيْكَ، وَ التّذَلّلِ وَ الاِسْتِكَانَةِ لَكَ، وَ حُسْنِ الظّنّ بِكَ، وَالثّقَةِ بِمَا عِنْدَكَ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِكَ الّذِي قَلّ مَا يَخِيبُ عَلَيْهِ رَاجِيكَ. [17] .

«[بار خداوندا] و اگر چه من پيش نفرستادم از اعمال صالحه آنچه را كه آنان (بندگان عبادت كننده ات) پيش فرستاده اند، وليكن پيش فرستادم وحدانيّت و يگانگي تو را و نفي أضداد تو را و نفي امثال و نظاير تو را و نفي أشباه و همانندان تو را از تو، و به سوي تو آمدم از ابوابي كه امر فرمودي از آن درها به بارگاهت روي آورند، و به سوي تو نزديكي و تقرّب جستم به آن اعمال و اخلاق و عقيده و نهجي كه احدي را امكان نزديكي و تقرّب به سوي تو نيست مگر با نزديكي و تقرّب به همان اعمال و اخلاق و عقيده و منهاج.»

«و پس از آن به دنبال و پيرو آن درآوردم بازگشت به سوي تو را با انابه و فروتني و خضوع و شكستگي، و تذلّل و انكسار و زاري و آه و ناله، و حسن ظنّ و اميد خير و نيكوئي به تو، و وثوق و اطمينان به آنچه نزد تو است؛ و تمام اينها را جُفْت و ملازم قرار دادم با اميدم به تو، آن اميدي كه كمتر كسي يافت مي شود كه با آن اميد، نااميد گردد و تهيدست و يله بماند.»

حضرت دعا را به همين منوال ادامه مي دهد تا مي رسد به اينجا كه عرضه مي دارد:

بِحَقّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِكَ، وَ بِمَنِ اصْطَفَيْتَهُ لِنَفْسِكَ!

بِحَقّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِيّتِكَ وَ مَنِ اجْتَبَيْتَ لِشَأنِكَ!

بِحَقّ مَنْ وَصَلْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِكَ، وَ مَنْ جَعَلْتَ مَعْصِيَتَهُ كَمَعْصِيَتِكَ!

بِحَقّ مَنْ قَرَنْتَ مَوَالاَتَهُ بِمُوالاَتِكَ، وَ مَنْ نُطْتَ مُعَادَاتَهُ بِمُعَادَاتِكَ؛ تَغَمّدْنِي فِي يَوْمِي هَذَا بِمَا تَتَغَمّدُ بِهِ مَنْ جَأَرَ إلَيْكَ مُتَنَصّلاً، وَ عَاذَ بِاسْتِغْفَارِكَ تَائباً. [18] .

«[بار خداوندا] به حقّ آن كسي كه وي را از ميان خلايق خودت برگزيدي و انتخاب نمودي، و به آن كسي كه او را خاصّه خودت كردي و براي ذات اقدست سَوا و جدا و اختيار فرمودي!

به حقّ آن كسي كه وي را از ميان مخلوقاتت انتخاب فرمودي و براي شأن و مقام و كار و امر ولايتت او را شايسته و ممتاز نگريستي!

به حقّ آن كسي كه طاعت او را به طاعت خود متّصل ساختي، و معصيت او را همچون معصيت خود به شمار آوردي!

به حقّ آن كسي كه ولايت او را قرين ولايت خود فرمودي، و ستيزگي و دشمني با او را به ستيزگي و دشمني با خودت منوط نمودي! مرا در امروزم در رحمت خود فراگير آن گونه فراگيري كه كسي را كه يكسره از همه بِبُرَد و به سوي تو روي آورد و به استغفار تو از سرِ توبه پناه آورد فرا گرفته باشي!»

اين است نمونه اي از صحيفه كامله سجّاديّه كه اُولواالألباب را غرق تحيّر نموده و زيركان عالم رابه تفكّر واداشته و حكيمان انديشمندان را به دنبال خود كشيده، و عالمان ذي درايت را به قبول واداشته، و عارفان روشن ضمير را به خضوع و خشوع در برابر اين مكتب به زانو درآورده است.

تا جائي كه مي بينيم: آن مرد جليل و حكيم و متألّه و فقيه خبير و شاعر مُفْلِق و أديب قدرتمند و جامع جميع كمالات حسنه: آيت ربّاني مرحوم سيّد عليخان كبير مدني شيرازي ـتغمّده الله برضوانهـ چنان شرح عظيمي بر آن مي نگارد كه نياز ارباب فضل و دانش را بدان صحيفه مبرهن مي دارد و بدون آن شرح گوئي حقّ صحيفه ادا نشده و به عالم ادب و عرفان بروزي نداشته است. و يا محقّقيني همچون ملّا محمد محسن فيض كاشاني بر آن تعليقه دارد، و شيخ بهاء الدين عامِلي و سيّد محمّد باقر داماد معروف به ميرداماد شروح مُمَتّع و مفيدي بر آن نگاشته اند غير از شروحي كه اخيراً افرادي همچون آيت الله مدرّسي چهاردهي، و تعليقه اي به نام آيت الله ميرزا ابوالحسن شعراني بر آن نوشته اند.

آيت الله أبوالمعالي سيّد شهاب الدّين مرعشي نجفي ـ رضوان الله عليه ـ مي گويد: من نسخه اي از صحيفه شريفه را در سنه 1353 براي مطالعه علّامه معاصر شيخ جوهري طنطاوي صاحب تفسير معروف مفتي اسكندريّه فرستادم. از قاهره خبر وصول صحيفه را براي من نوشت و در برابر اين هديه گرانقدر از من سپاسگزاري نمود، و در تمجيد و تحميد از اين نسخه سخن بسيار گفت تا آنكه گفت:

وَ مِنَ الشّقَاءِ أنّا إلَي الآنِ لَمْ نَقِفْ عَلَي هَذَا الأثَرِ الْقَيّمِ الْخَالِدِ مِنْ مَوَارِيثِ النّبُوّةِ وَ أهْلِ الْبَيْتِ. وَ إنّي كَلّمَا تَأمّلْتُهَا رَأيْتُهَا فَوْقَ كَلاَمِ الْمَخْلُوقِ وَ دُونَ كَلاَمِ الْخَالِقِ ـ الي آخر ما قال. [19]

«و از نگون بختي و محروميّت ماست كه ما تا الآن بر اين اثر استوار جاويدان، از مواريث نبوّت و اهل بيت واقف نگشته ايم! و حقّاً و حقيقةً من هر قدر در آن تأمّل و تفكّر نموده ام آن را مافوق كلام مخلوق و مادون كلام خالق يافته ام» ـ تا آخرگفتارش.

محقّق عليم و حكيم خبير: سيّد عليخان كبير [20] قدس سره در كتاب «رياض السّالكين» در معرّفي صحيفه كامله سجّاديّه چنين مي فرمايد:

وَاعْلَمْ أنّ هَذِهِ الصّحيفَةَ الشّريفَةَ عَلَيْهَا مَسْحَةٌ مِنَ الْعِلْمِ الإلَهِيّ، وَ فِيهَا عَبْقَةٌ مِنَ الْكَلاَمِ النّبَويّ. كَيْفَ لاَ وَ هِيَ قَبَسٌ مِنْ نُورِ مِشْكَوةِ الرّسَالَةِ، وَ نَفْحَةٌ مِنْ شَمِيمِ رِيَاضِ الإمَامَةِ، حَتّي قَالَ بَعْضُ الْعَارِفِينَ: إنّهَا تَجْرِي مَجْرَي التّنْزِيلاَتِ السّمَاوِيّةِ، وَ تَسِيرُ مَسِيرَ الصّحُفِ اللّوْحِيّةِ وَ الْعَرْشِيّةِ، لِمَا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ مِنْ أنْوَارِ حَقَائقِ الْمَعْرِفَةِ وَ ثِمَارِ حَدَائقِ الْحِكْمَةِ. وَ كَانَ أخْيَارُ الْعُلَمَاءِ وَ جَهَابِذُ الْقُدَمَاءِ مِنَ السّلَفِ الصّالِحِ يُلَقّبُونَهَا بِزَبُورِ آلِ مُحَمّدٍ وَ إنْجِيلِ أهْلِ الْبَيْتِ عليهم السلام.

قَالَ الشّيْخُ الْجَلِيلُ مَحَمّدُ بْنُ عَلِيّ بْنِ شَهْرَآشُوبٍ فِي «مَعَالِمِ العُلَماءِ» فِي تَرْجِمَةِ الْمُتَوَكّلِ بْنِ عُمَيْرٍ: رَوَي عَنْ يَحْيي بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيّ عليه السلام دُعَاءَ الصّحِيفَةِ وَ تَلَقّبَ بِزَبُورِ آلِ مُحَمّدٍ صلي الله عليه وآله ـ انتهي.

وَ أمّا بَلاَغَةُ بَيَانِهَا وَ بَراعَةِ تبْيَانِها فَعِنْدَهَا تَسْجُدُ سَحَرَةُ الْكَلاَمِ، وَ تَذْعَنُ بِالْعَجْزِ عَنْهَا مَدَارَةُ [21] الأعْلاَمِ، وَ تَعْتَرِفُ بِأنّ النّبُوّةَ غَيْرُ الْكِهَانَةِ وَ لاَيَسْتَوِي الْحَقّ وَ الْبَاطِلُ فِي الْمَكَانَةِ؛ وَ مَنْ حَامَ حَوْلَ سَمَائِهَا بِغَاسِقِ فِكْرِهِ الْوَاقِبِ رُمِيَ مِنْ رُجُومِ الْخِذْلاَنِ بِشِهَابٍ ثَاقِبٍ.

حَكَي ابْنُ شَهْرَآشُوبٍ فِي مَنَاقِبِ آلِ أبيطَالِبٍ عليهم السلام: إنّ بَعْضَ الْبُلَغَاءِ بِالْبَصْرَةِ ذُكِرَتْ عِنْدَهُ الصّحِيفَةُ الْكَامِلَةُ، فَقَالَ: خُذُوا عَنّي حَتّي اُمْلِيَ عَلَيْكُمْ مِثْلَهَا، فَأخَذَ الْقَلَمَ وَ أطْرَقَ رَأسَهُ فَمَا رَفَعَهُ حَتّي مَاتَ. وَ لَعَمْرِي لَقَدْ رَامَ شَطَطاً فَنَالَ سَخَطاً. [22] «بدانكه: تحقيقاً بر اين صحيفه شريفه اثر بارزي است از علم إلهي، و در آن رائحه و بوي عطري است از كلام نبوي. و چگونه اين طور نباشد در حالي كه آن شعله اي است از نور مشكوة رسالت و وزش هواي عطرآگيني است از بوي جان پرور باغهاي امامت تا به جائي كه بعضي از عارفان درباره آن گفته اند: صحيفه سجّاديّه در همان مجراي الهامات و وحيهاي آسماني، و در همان منهج و مسير صحيفه هائي است كه به صورت لوح از عرش حضرت باري نازل مي شده است، به جهت آنكه مطالبي كه در آن مندرج مي باشد مشتمل است بر أنوار حقايق معرفت، و ميوه هاي شيرين باغها و بستانهاي حكمت. و علماء أخيار، و صرّافان و ناقدان قُدَما از پيشينيانِ اهل صلاح به آن لقب زبور آل محمّد داده و انجيل اهل بيت مي گفته اند.

شيخ جليل و بزرگوار محمّد بن علي بن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمه احوال متوكّل بن عُمَير ذكر كرده است كه: وي دعاي صحيفه را كه ملقّب به زبور آل محمّد است، از يحيي بن زيد بن علي عليه السلام روايت نموده است. ـ تا اينجا كلام او به پايان رسيد.

و امّا بلاغت بيان و برتري گفتار صحيفه به حدّي است كه: سخنوران ساحر و فصيحان واديبان جادوگر بايد در برابر آن به سجده درآيند، و سران و سروران دانشمند از آوردن مثل آن به عجز و ناتواني معترفند و اقرار نمايند كه: نبوّت غير از كهانت مي باشد؛ و حقّ و باطل در يك مرتبه و يكسان نمي باشند. و كسي كه بخواهد در اطراف و جوانب آسمان بلند و درخشان آن گردشي كند و چرخي بزند با فكر ظلماني و انديشه تاريك خود كه داخل در كسوف جهل و خسوف ناداني فرو رفته است، با تيرهاي خِذلان و سهام نكبت و سرافكندگي روبرو شده، ستارگان نوراني و متحرّك آسمان علم و شِهاب ثاقِب درايت و معرفتْ او را با تير هلاكت هدف گرفته، محو و نابود مي گردانند.

ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب آل أبي طالب عليهم السلام» حكايت نموده است كه: چون نزد بعضي بلغاء بصره سخن از صحيفه كامله به ميان آمد، گفت: اينك بگيريد از من كه من مثل آن را براي شما املاء و انشاء مي كنم. وي قلم را به دست گرفت و سرش را پائين آورد كه بنويسد؛ ديگر نتوانست سرش را بلند كند تا اينكه بمرد. و به جان خودم قسم، او در گفتارش افراط نمود و از حقّ بدور افتاد پس سخط إلهي به وي رسيد.»

محدّث قمّي رحمه الله چون نقل كرده است كه به صحيفه لقب انجيل اهل بيت و زبور آل محمّد عليهم السلام را داده اند و به آن اُخْتُ الْقُرْآن گفته مي شود، و در دنبالش قضيّه عالم بصري و مردنش را در برابر عجز از امكان آوردن مثل صحيفه ذكر نموده است، گويد: سيّد محمّد بن علي بن حيدر موسوي در كتاب «تَنْبيه و سَنِ الْعَيْن» در حقّ صحيفه كامله مي گويد: اين همان صحيفه مشهوره اي است كه در دست مردم بسيار يافت مي شود، وَ فِيهَا مِنَ الْبَلاَغَةِ وَ الإخْباتِ [23] مَا يَقَعُ عَنْ مُعَارَضَتِهِ بِمَا يُقَارِبُهُ إلْيَاسُ.

«در آن از بلاغت و از دلبستگي و گرايش و اطمينان و تخشّع به سوي خداوند متعال و انكسار و شكستگي در مقابل او چيزهايي است كه الياس پيامبر از معارضه به آوردن چيزي نزديك به آن (نه عين آن) سقوط مي كند و از پا در مي آيد.»

زيديّه و اماميّه آن را از رجالشان روايت نموده اند، و ابن حَمْدُون نديم در تذكره عظيمه مشهوره اش در ميان علماء و ادباء از اهل سنّت و غيرهم بعضي از أدعيه آن را ذكر كرده است.

و شيخ عبدالرّحمن مُرشدي در مصنّف خود كه آن را «بَرَاعَةُ الاسْتِهْلال» اسم گذارده است، دعاي رؤيت هلال را از آن نقل نموده است. ـ انتهي كلام صاحب «تنبيه وَ سَنِ العين».

در اينجا مرحوم محدّث مي فرمايد: ابن حمدون نديم، محمّد بن حسن بغدادي كاتب متوفّي در سنه 563 يا در سنه 608 است، و عبدالرّحمن مرشدي، ابن عيسي حَنَفي مُفْتي در مكّه و مقتول در سنه 1037 مي باشد. [24] ابن شهر آشوب گويد: غزالي مي گويد: اوّلين كتابي كه در اسلام تصنيف گرديده است كتاب ابن جُرَيْح بوده است در آثار، و «حروف التّفاسير» از مجاهد و عطاء در مكّه، پس از آن كتاب مَعْمَربن راشد صَنْعاني در يَمَن، سپس كتاب «مُوَطّأ» در مدينه تأليف مالك بن انس، بعداً «جامع» سُفيان ثَوْري.

وليكن صحيح آن است كه: اوّلين كسي كه تصنيف نمود در اسلام، اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه كتاب الله جلّ جلاله را جمع نمود، پس از وي سلمان فارسي رضي الله عنه، و سپس ابوذرّ غفاري رحمه الله بعداً أصْبَغ بن نُبَاتَه، و پس از او عبيدالله بن أبي رافع، و سپس «صحيفه كامله» از زين العابدين عليه السلام بوده است.

شيخ مفيد: ابو عبدالله محمد بن محمّد بن نُعْمان بغدادي ـ رضي الله عنه و قَدّسَ رُوحَه ـ مي گويد: اماميّه از عصر اميرالمؤمنين علي عليه السلام تا عصر أبو محمّد الحسن العَسكري صلوات الله عليه، چهار صد كتاب تصنيف نموده اند كه «اُصُولِ [أرْبَعمِأة]» ناميده شده است؛ و اين است معني كلامشان كه مي گويند: أصْل. [25] .

و سيّد حسن صدر گويد: طبقه ثانيه از مصنّفين:

الإمَامُ السّجّادُ عَلِيّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام

اوّل ايشان، امامشان سجّاد عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبيطالب عليهم السلام زين العابدين مي باشد. براي اوست صحيفه كامله موصوفه به زبور آل محمّد كه آن را از او امام ابوجعفر الباقر و زَيْد شهيد روايت مي كنند.

در اينجا مرحوم صدر، صدر مطلبي را كه ما از ابن شهرآشوب نقل نموديم، حكايت مي كند [26] و سپس مي گويد:

من مي گويم: صحيفه از متواترات مي باشد، به مثابه قرآن در نزد تمامي فرقه هاي اسلام، و جميع آنها به صحيفه افتخار مي دارند. و وفات حضرتش در سنه نود و پنجم از هجرت بوده است. [27] .

باري قرائت و تلاوت و ممارست و مزاولت بر أدعيه كامله صحيفه سجّاديّه در ميان علماء اعلام و سابقين كه علم را با عمل و تخشّع و ابتهال و تجنّب از هواي نفس امّاره توأم نموده بودند، امري معلوم و معروف بوده است؛ و در ميان حكماء و فلاسفه ذوي مقدار و عرفاء عاليمقام اسلام امري ضروري و لازم به شمار مي آمده است به طوري كه ملازم بودن با صحيفه را همانند قرآن عظيم، و حفظ أدعيه آن را همانند حفظ سور و آيات كتاب إلهي از فرائض و واجبات خود مي شمرده اند؛ و اكتفا به خواندن دعاهاي سطحي و روزمرّه طبق عادت نمي نمودند؛ و أدعيه مولانا اميرالمؤمنين عليه السلام را كه داراي صبغه خاصّي از توحيد و عظمت و ابّهت بوده است چنانكه از صحيفه سماهيجي، و صحيفه ثانيه نوري پيداست شعار و دِثار خود كرده بودند، و با خواندن و مداومت بر صحيفه سجّاديّه، راه راز و نياز و ابتهال را به درون خود كشانده، و سَر و سِرّي با حضرت ربّ ودود پيدا مي نموده اند؛ و زنگار نفس امّاره و خبيثه و متوجّه به عالم كثرت و تعيّنات اعتباريّه را با آن مي زدوده اند و بالأخره مردمي روشن ضمير و پاكدل و دور از هواي نفس و يا عاري از آن بار مي آمده اند. و چنين افرادي از أعلام علماء بالله و حكماء و عرفاء ستوده و وارسته و از نفس برون جسته و به خدا پيوسته، نه تنها خودشان را منوّر مي كرده اند، بلكه تا شعاع وسيعي عالم بشريّت را به طهارت و نزاهت و قداست سوق مي داده اند.

در اينجا به نظر رسيد حكايتي از جدّ أعلاي مادر پدري خود: محدّث عظيم، و سالك وارسته، و اخلاقي كبير مرحوم مجلسي اوّل ـ رضوان الله عليه ـ آورده شود، تا جانها از آن سبْك و منهاج معطّر گردد؛ و با مزاولت و تدبّر و تفكّر در صحيفه امام السّاجدين قبل از نزول در گور، به فكر خودشان بيفتند، و در فكر علاج و چاره اي برآيند! وگرنه سوگند به خدا و مقام عزّت و جلال او كه با اين درسهاي متعارف و معمول حوزوي بدون بررسي و محاسبه نفس و طيّ طريق و منهاج اولياي راستين كه صحيفه سجّاديّه را نصب العين قرار داده و با آن روح خود را صيقل و جلا زده اند، كار از پيش نمي رود و نه خود و نه ديگران تمتّع و بهره اي نخواهند يافت. [28]

امّا حكايت را طبق عين نوشته مرحوم آيت الله آقا ميرزا محمّد علي مدرسي چهاردهي رشتي در مقدّمه شرح صحيفه خود نقل مي نمائيم: وي شرح صحيفه فارسي خود را بدين مطالب آغاز مي كند:

بسم الله الرّحمنِ الرّحيمِ

الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين.

و بعد چنين گويد منقطع از نيل آبادي، محمد علي بن نصير الجيلاني كه: در سنه يكهزار و سيصد و چهار در ماه رمضان المبارك، در حرم شريف مرتضوي وقت غروب آفتاب، جناب سيّد أجلّ أكرم زاهد عابد صَفيّ مُخلص تقي آقا سيّد ميرزاي اصفهاني كه الآن مشرّف به مجاورت مدينه مشرّفه اند، كتاب مشيخه مرحوم آخوند ملّا محمّد تقي مجلسي (ره) از براي حقير قرائت مي نمود؛ از جمله شيوخ خود مرحوم شيخ بهائي را ذكر نمود. در أثناء ذكر حالات او حكايتي نقل نمود كه آن حكايت مذكوره را در آن كتاب بعينها به خطّ شريف ايشان در شرح صحيفه ديدم.

مُلَخّص حكايت آن است كه: مرحوم مجلسي مي فرمايد كه: در أوائل سنّ خود مايل بودم كه نماز شب بخوانم، لكن قضاء بر ذمّه من بود، به واسطه آن احتياط مي كردم. خدمت شيخ بهائي رحمه الله عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سيزده ركعت. لكن در نفسم چيزي بود كه نافله خصوصيّت دارد. فريضه چيز ديگري است.

شبي از شبها بالاي سطح خانه خود بين نوم و يقظه بودم، حضرت قبلة الْبَرِيّة امام المسلمين حجّة الله علي العالمين عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهّلَ مَخْرَجَه را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.

با كمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوارعاليمقدار ـ عليه الصّلوة و السّلام ـ رسيدم، و از مسائلي سؤال نمودم كه از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود كه سؤال نمودم فرمودند: بخوان!

بعد عرض نمودم: يابن رسول الله صلي الله عليه وآله هميشه دستم به شما نمي رسد! كتابي به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم!

فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا كتاب بگير! گويا من مي شناختم او را.

رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مي گريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم، ديدم در بالاي سطح خانه خود هستم. كمال حُزن و غُصّه بر من روي داد. در ذهنم گذشت كه: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائي است. و تاج هم از بابت رياست شريعت است.

چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس خود با سيّد ذوالفقار عليّ جُرْفَادِقاني (گلپايگاني) مشغول به مقابله صحيفه است.

بعد از فراغ از مقابله، كيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشاءالله به آن مطلبي كه قصد داريد خواهيد رسيد.

از اينكه مرا متّهم به بعضي از چيزها مي دانست [29] خوشم نيامد از اين تعبير.

آنگه محلّي كه حضرت ـ عليه الصّلوة و السّلام ـ را در آنجا ديدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را كه مي شناختم. مرا كه ديد گفت: مُلّا محمّد تقي! من از دست طلبه ها در تنگ هستم. كتاب از من مي گيرند پس نمي دهند. بيا برويم در خانه بعضي از كتب كه موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!

مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر كتابي كه مي خواهي بردار! دست زدم و كتابي برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابي است كه حضرت حجّةالله روحي فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه صحيفه سجّاديّه است مشغول شدم به گريه و برخاستم.

گفت: ديگر بردار! گفتم: همين كتاب كفايت مي كند.

پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان مستجاب الدّعوة شدند. [30] .

مرحوم مغفور مجلسي ثاني مي فرمايد: كه چهل سال در صدد ترويج صحيفه شد. و انتشار اين كتاب به واسطه آن مرحوم شد كه الآن خانه اي نيست كه صحيفه در آن نباشد.

اين حكايت داعي شد كه شرح فارسي بر صحيفه بنويسم كه عوام بلكه خواص از آن منتفع شوند. [31] .

صحيفه كامله سجّاديّه از متواترات مي باشد؛ و مانند نسبت كتاب «كافي» به كليني، و «تهذيب» به شيخ طوسي، كه از متواترات است و در آن محلّ شبهه و ترديد نيست، نسبت اين صحيفه الهيّه به حضرت امام سيّد السّاجدين زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب ـ عليهم أفضل الصّلوة و أكمل التّحيّه و السّلام ـ چنين است.

علماء أعلام و محدّثين عظام ما از زمان حضرت باقر عليه السلام تا به حال آن را يداً بِيَدٍ و لساناً عن لسانٍ و كتابةً عن كتابٍ روايت نموده اند؛ و در هر دوره و زمان تواتر داشته است، و همان طور كه خواهيم ديد نسبت جهالت يا ضعف به بعضي از راويان آن كه در مفتتح صحيفه مكتوبه و مطبوعه هاي فعلي وارد است أبداً ضرري بدان نمي رساند. چرا كه اين سند مانند ضَمّ الحَجَر علي جنب الانسان است كه بدون آن هم انسانيّتش كامل، و با وجود آن هم چيزي بر آن افزوده نمي گردد. جائي كه أدعيه صحيفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متّصل و منسجم بوده باشد، لو فرض كه اين سند هم در ميان نبود، نبود.

امّا أدعيّه صحيفه كامله بنابر روايت جعفر بن محمّد حسني، كه در خود صحيفه ذكر شده است، هفتاد و پنج دعا بوده است كه راوي آن متوكّل بن هارون مي گويد: از من يازده دعا ساقط گرديده است، و مقدار نيّف و ستّين (شصت و چهار) دعا را روايت مي كنم. وليكن در روايت محمّد بن احمد بن مسلم مطهّري كه تعداد و اسامي أدعيه را ذكر مي نمايد، فقط پنجاه و چهار دعا چنانكه امروزه هم در صحيفه مي يابيم موجود مي باشد. و بنابراين از اصل صحيفه بيست و يك دعا افتاده است.

بزرگان از أساطين علم و حديث درصدد برآمده اند تا آن ادعيه را پيدا كرده و به صحيفه ملحق سازند ـ البته به عنوان مُلْحَقات نه به عنوان ادخال در ميان خود ادعيه ـ تا در عين دعاهاي آن دخل و تصرّفي به عمل نيامده باشد.

حقير در نسخه خطّيّه صحيفه كامله كه با حواشي آن به امضاي ملّا محسن فيض كاشاني مي باشد، و از پدر به اينجانب رسيده است، و تاريخ پايان كتابتش سنه 1091 هجريّه قمريّه [32] است ديده ام كه: پس از ختم أدعيه به عنوان مِمّا يُلْحَق به، ملّاتقي صوفي زيابادي قزويني كه از شاگردان شيخ بهائي خود را معرّفي مي كند چهارده دعا ذكر كرده است كه از كتب معتبره آن را جمع آوري نموده است. [33] ، [34] .

و چون مي دانيم كه: رحلت مرحوم شيخ بهائي در سنه 1030 بوده است. بنابراين جمع آوري اين ملحقات توسّط تلميذ او قبل از تدوين «صحيفه ثانيّه» شيخ حرّ عاملي و «صحيفه ثالثه» ميرزا عبدالله أفندي خواهد بود.

بر اين اساس لازم است اوّلين صحيفه اي را كه بعد از صحيفه كامله نگارش يافته است، همين صحيفه به شمار آورد؛ و آن را با نام صحيفه ثانيه سجّاديّه مسمّي نمود. و صحيفه شيخ حرّ را از صحف بعدي به حساب آورد؛ امّا چون فعلاً صحيفه مرحوم شيخ حرّ به نام «صحيفه ثانيه» در ألسنه و كتب معمول و دارج مي باشد، ما نيز اينك بدين لقب آن را در اينجا ذكر مي نمائيم:


پاورقي

[1] «معالم العلماء» در فهرست كتب شيعه و أسماء مصنّفين آنها چه از قديم و چه از متأخّرين، تأليف محمّد بن علي بن شهر آشوب مازندراني متوفّي در سنه 588 طبع دوم، مطبعه حيدريّه نجف اشرف سنه 1380 ص 131 شماره 886.

[2] «معالم العلماء» ص 125 در شماره 847 در ترجمه متوكّل بن عمير بن متوكّل آورده است كه: وي از يحيي بن زيد بن علي دعاء صحيفه را كه ملقب مي باشد به زبور آل محمّد روايت نموده است. اقول: كثرت دَوَران لفظ انجيل اهل بيت و زبور آل محمّد براي صحيفه كامله سجّاديّه به طوري است كه آن را به صورت عَلَم در آورده است و در ميان كتب علماء و اعلام بسيار به چشم مي خورد. ميرداماد در شرح صحيفه خود ص 58 به حكايت ابن شهر آشوب تصريح كرده است و محقّق فيض در شرح صحيفه خود مطبوع با «نورالانوار» جزائري در ص 249 ايضاً تصريح نموده است. و آيةالله ميرزا محمّد علي مدرس چهاردهي جيلاني در شرح صحيفه فارسي خود در ديباچه آن ص 3 چنين گويد: بدانكه بودن صحيفه از حضرت امام السّاجدين عليه الصّلوة و السّلام از واضحات و لائحات است. خدشه اي در سند او نيست حتّي آنكه غزالي گويد كه آن صحيفه زبور آل محمّد صلي الله عليه وآله است.

[3] «شرح صحيفه» سيد عليخان كبير، طبع رحلي سنگي سنه 1334، صفحه 13. وفات سيد به نقل «الذّريعة» ج 6، ص 124 از مآثر الكرام سنه 1120 بوده است.

[4] دعاي عرفه، فراز 56.

[5] دعاي عرفه، فراز 57.

[6] دعاي عرفه، فراز 58.

[7] دعاي عرفه، فراز 59.

[8] دعاي عرفه، فراز 60.

[9] دعاي عرفه، فراز 61.

[10] دعاي عرفه، فراز 62.

[11] دعاي عرفه، فراز 63.

[12] دعاي عرفه، فراز 64.

[13] دعاي عرفه، فراز 65.

[14] در «رياض السالكين» از طبع سنه 1334، ص 31 و از طبع جامعة المدرّسين ج 1، ص 210 تا ص 213 آورده است: او زين العابدين و سيّدالزاهدين و قدوة المقتدين و امام المؤمنين ابوالحسن و ابومحمد علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام مي باشد. مادرش شاه زنان دختر يزدجرد بن شهريار بن كسري است. و گفته شده است: نام او شهربانويه بوده است و راجع به اوست آنچه را كه أبوالأسود دئلي سروده است:



و إنّ غلاماً بين كسري و هاشم

لَأكرُم مَن نيطَتْ عليه التّمائم



سنه سي و هشت از هجرت در مدينه متولّد گشت قبل از دو سال از رحلت جدّش اميرالمؤمنين عليه السلام، و مدّت دو سال با جدّش بود، و با عمويش حضرت امام حسن عليهما السلام، دوازده سال، و با پدرش امام حسين عليه السلام بيست و سه سال، و پس از پدرش سي و چهار سال، و در سنه نود و پنج هجري در مدينه رحلت نمود در حالي كه از عمرش پنجاه و هفت سال مي گذشت، و در بقيع در قبري كه عمويش امام حسن عليه السلام بود در قبّه اي كه در آن عباس بن عبدالمطلب رضي الله عنه مدفون است به خاك سپرده شد. و به او ذوالثّفِنَات گويند. چون ثَفِنَة با كسره فاء، در انسان به معني زانو و مفصل ساقه پا و ران مي باشد و اين بدان سبب بود كه طول سجده هاي آنحضرت در زانوها اثر گذارده بود. زُهْرِي گويد: من هيچ كس از هاشميّين را أفضل از علي بن الحسين نديدم. و از حضرت امام باقر عليه السلام روايت است كه: عادت علي بن الحسين عليه السلام چنان بود كه در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي گزارد و باد او را مانند شاخه گندم تكان مي داد. و چون وضو مي ساخت رنگش زرد مي شد. اهل او به وي گفتند: اين چه عادتي است كه در حال وضو داري؟ در پاسخ فرمود: آيا مي دانيد من در مقابل چه كسي اراده قيام دارم؟!

و ابن عائشه گفت: شنيدم از اهل مدينه كه مي گفتند: ما از صدقات سرّي محروم نشديم مگر هنگامي كه علي بن الحسين عليهما السلام جهان را بدرود گفت. و چون رحلت نمود و بدنش را براي غسل برهنه كردند حاضران متوجّه آثار برآمدگيهائي در پشتش شدند و پرسيدند: اينها چيست پاسخ داده شد: او شبها ظرفهاي پوستي از آرد را بر دوشش براي مستمندان مدينه حمل مي كرد و در پنهاني بديشان مي رساند و اين آثار آن پوستهاست. و وي مي فرمود: إنّ صَدَقَةَ السّرّ تُطفي ء غَضَبَ الرّبّ. «صدقات پنهاني، خشم پروردگار را خاموش مي كند.» و از علي بن ابراهيم از پدرش روايت است كه: علي بن الحسين عليه السلام پياده حج مي كرد و مسافت فيمابين مدينه و مكه را در بيست روز و شب مي پيمود. و از زرارة بن أعْين وارد است كه: در نيمه شب سائلي مي گفت: كجايند زاهدين دنيا و راغبين به آخرت؟! شنيد كه هاتفي از ناحيه بقيع كه صوتش را مي شنيد و خودش را نمي ديد جواب داد: اوست علي بن الحسين. و از طاووس روايت است كه گفت: شبي در هِجر اسمعيل بودم كه علي بن الحسين وارد شد. با خود گفتم: مردي است صالح از اهل بيت نبوت، بروم و به دعايش گوش فرا دارم! شنيدم كه مي گفت: عُبَيْدُكَ بفِنائكَ، مِسْكِينُكَ بِفِنَائِكَ، فقيرك بفنائكَ. من اين دعا را در هيچ شدّتي نخواندم مگر آنكه موجب فرج و گشايش من شد.

زمخشري در «ربيع الابرار» حكايت كرده است كه چون يزيد بن معاويه جيش خود را به سرداري مسلم بن عقبه براي قتل و غارت و هتك نواميس اهل مدينه گسيل داشت، علي بن الحسين چهار صد زن از مخالفين خود را با حَشَم و خدمتكارانشان ضميمه عائله خود نمود تا آنكه جيش مسلم از مدينه منصرف شد. يكي از آن زنان مي گفت: ما عِشْتُ والله بين أبَوَيّ بمثل ذلك الشريف . «قسم به خدا كه من در ميان خانه پدر و مادرم چنين گذراني كه در خانه اين مرد شريف كردم نكرده ام!» و آنحضرت بسيار به مادرش مهربان بود. به وي گفتند: تو از جميع مردمان به مادرت مهربانتر مي باشي، پس چرا ما نديديم تو را با او كه در يك كاسه غذا بخوريد؟! حضرت فرمود: خوف آن دارم كه به لقمه اي كه چشم او افتاده است دست من سبقت گيرد و بنابراين خود را عاق كرده باشم. به او گفته شد: حالت چطور است؟ فرمود: به واسطه قرابتم با رسول خدا در خوف به سر مي برم در حالي كه جميع اهل اسلام به انتساب به رسول خدا در امان مي باشند.

1ـ «تذكره» ابن جوزي ص 331 و «ارشاد» مفيد ص 257.

2و3ـ «ارشاد مفيد» ص 256.

4ـ «البداية و النهاية» ج 9، ص 154.

5 و 6ـ «مناقب» ابن شهر آشوب ج 4، ص 153 و 154.

7 تا 9ـ «ارشاد» مفيد ص 256.

10ـ «ربيع الابرار» و «كشف الغمّة» ج 2، ص 107.

11ـ «مكارم الاخلاق» ص 221.

12ـ «كشف الغمّة» ج 2، ص 107.

[15] چنانكه در دعاي دوم: الصّلوة علي محمّد و آل محمّد، در فقره 25 از آن، و در دعاي ششم: دعاؤه عند الصّباح و المساء، در فقره 24 از آن، و در دعاي بيست و سوم: دعاؤه بالعافية فقره 6 از آن، و در دعاي بيست وچهارم: دعاؤه لأبويه، فقره 4 از آن، و دعاي بيست و ششم:دعاؤه لجيرانه و أوليائه فقره 1، از آن، و دعاي سي و چهارم: دعاؤه إذا ابتلي أو رأي مبتلي بفضيحة أو ذنبٍ، فقره 5 از آن، و دعاي چهل و هشتم: دعاؤه في يوم الأضحي و الجُمُعة، فقره 3 و 6 و 9 و 10 و 11 و 12 از آن وارد مي باشد.

[16] دعاي عرفه، فراز 72.

[17] دعاي عرفه، فراز 73.

[18] «صحيفه كامله سجّاديّه» دعاي 47، فقره 86.

[19] «صحيفه سجّاديّه» با مقدّمه آية الله مرعشي طبع سنه 1369، هجريّه قمريّه و ترجمه دانشمند شهير آقاي سيد صدرالدين بلاغي، از نشريّات دارالكتب الاسلاميّة شيخ محمّد آخوندي، ص 37 و ص 38. و بقيه گفتار علّامه جوهري طنطاوي اين است كه: از ايشان سؤال مي كند كه آيا تاكنون كسي از علماء اسلام شرحي بر آن نوشته است؟! و آية الله مرعشي در پاسخ نامه او شارحيني را كه مي دانستند نام مي برند و كتاب «رياض السّالكين» تأليف سيد عليخان را به ايشان تقديم مي دارند، و معظّم له در جواب مي نويسد كه: من مصمّم وآماده ام كه بر اين صحيفه گرامي شرحي بنويسم. (پايان)

باري چون متن دو نامه طنطاوي به آية الله مرعشي بسيار جالب و حائز اهميّت مي باشد، سزاوار است ترجمه متن آن دو نامه را كه به قلم محقّق دانشمند سيد صدرالدّين بلاغي در صفحات 249 تا 252 از همين شرح صحيفه وارد است در اينجا بازگو نمائيم:

ترجمه نخستين نامه علاّمه و مفسّر بزرگ مرحوم شيخ طنطاوي جوهري از أعلام علماء اهل سنّت در باب صحيفه:

قاهره 19 ربيع الاوّل سال 58، 9 مه 39 جماعت اخوّت اسلامي متشكّل از همه كشورهاي اسلامي، قبة الغوري خيابان المعزّالدين للّه حضرت استاد علامه حجّت أبوالمعالي نقيب الأشراف سيد شهاب الدّين حسيني مرعشي نجفي، نسّابه خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله، كه خدا او را محفوظ دارد: سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد! نامه گرامي مدّتي پيش به ضميمه كتاب صحيفه از كلمات امام زاهد اسلام: علي زين العابدين بن امام حسين شهيد، ريحانه مصطفي رسيد. كتاب را با دست تكريم گرفتم و آن را كتابي يگانه يافتم كه مشتمل بر علوم و معارف و حكمت هائي است كه در غير آن يافت نمي شود. حقّاً كه از بدبختي است كه ما تاكنون به اين اثر گرانبهاي جاويد از ميراث هاي نبوّت و اهل بيت دست نيافته ايم. من هر چه در آن مطالعه و دقّت مي كنم مي بينم كه آن بالاتر از كلام مخلوق و دون كلام خالق است. راستي چه كتاب كريمي است! خداي شما را در برابر اين هديه بهترين پاداش بخشد و به نشر علم و هدايت موفّق و مؤيّد بدارد. و شما سزوار اين كاريد. طنطاوي جوهري ديگر آنكه آيا كسي از علماي اسلام اين كتاب را شرح كرده؟! و آيا چيزي از آن شروح نزد شما يافت مي شود يا نه؟! در پايان دوام شما را از كرم خداي تعالي اميد دارم. جوان فاضل هندي سيد محمّد حسن أعظمي، منشي كل جماعت اخوّت، سلام و تحيّت به شما مي فرستد.

ترجمه دومين نامه علّامه و مفسّر عاليمقام مرحوم شيخ طنطاوي جوهري از أعلام علماء اهل سنّت در باب صحيفه: جماعت اخوّت اسلامي متشكّل از همه كشورهاي اسلام قبّة الغوري خيابان المعزالدّين للّه

حضرت علّامه استاد حجّت بارع و نقيب أشراف و نسّابه خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله سيد شهاب الدّين حسيني مرعشي نجفي دامت أيّامه.

سلام و رحمت خدا بر شما باد! نامه شريف به ضميمه كتاب «رياض السّالكين» در شرح صحيفه امام زين العابدين علي بن الحسين السّبط، تأليف علّامه سيد علي بن معصوم مَدَني و صاحب كتاب «سلافة العصر» و كتابهاي ديگر، كه در باب خود از كتب بي نظير بود رسيد، و من آن را به دانشمند فاضل سيد محمّد حسن اعظمي هندي منشي كلّ جماعت اخوت اسلامي تسليم كردم و او آن را به عنوان هديه شما به من و هديه من به جمعيت، در كتابخانه جمعيّت گذاشته، تا نفعش دائمتر و شاملتر و عمومي تر باشد. و جمعيّت اخوت اسلامي خوشوقت خواهد شد كه از كتبي كه در كشور شما يافت مي شود برايش بفرستيد، زيرا اين جمعيّت از همه مذاهب اسلامي تشكيل شده و من به حول و قوّه خداي تعالي آماده و مجهّزم كه انشاء الله شرحي بر اين صحيفه گرامي بنويسم. در پايان تحيّات و سلامم را بپذيريد! مخلص، طَنْطاوي جوهري.

[20] سيد عليخان مدني شيرازي از اعلام علماء تشيّع و مفاخر شيعه است و كمتر كسي به جامعيّت وي يافت مي شود. وي از نوادگان حضرت سيد محمّد پسر حضرت زيد شهيد مي باشد. ترجمه احوال او در بسياري از كتب آمده است. وي داراي غديريّه اي است بسيار غرّاء كه با



سَفَرَت اُميمةُ لَيلةَ النّفْرِ

كالبَدْر أو أبْهَي من الْبَدْرِ



شروع مي شود. و حقّاً در سرودن اين شعر اعجاز كرده است. ما احوال وي را در اينجا به طور خلاصه از ج 11، ص 344 تا ص 353 كه علّامه اميني در «الغدير» ذكر نموده است مي آوريم: تأليفات او به هجده كتاب بالغ مي گردد. وي در مدينه منوّره شب شنبه 15 جمادي الاولي سنه 1052 متولّد شد و به تحصيل علم پرداخت تا آنكه در سنه 1068 به حيدرآباد هجرت كرد و به تأليف كتاب «سُلافة العصر» در سنه 1081 شروع نمود و چهل و هشت سال در هند اقامت كرد همان طور كه معاصر او در «نسمة السّحر» ذكر نموده است. او در حضانت پدر طاهر و پاكش بود تا اينكه پدر در سنه 1086 رحلت كرد و سيد علي به شهر برهانپور نزد سلطان اورنگ زيب انتقال يافت و وي او را سرلشگر بر يكهزار و سيصد سواره نظام كرد و به او لقب خان داد و هنگامي كه سلطان به شهر احمد نگر رفت او را محافظ و نگهبان اورنگ آباد نمود. و مدّتي در اينجا بماند و پس از آن سلطان او را والي لاهور و توابعش نمود و سپس ولايت ديوان برهانپور به او تفويض شد، و چندين سال در آنجا منصب زعامت به عهده او بود. و در سنه 1114 در لشگر پادشاه هند بود. و پس از آن استعفا داد و حجّ بيت الله الحرام را بجاي آورد و مشهد حضرت رضا عليه السلام را زيارت نمود و در زمان سلطان حسين صفوي در سنه 1117 وارد اصفهان شد و چندين سال در آنجا اقامت كرد و سپس آنجا را ترك نموده و به سوي شيراز رهسپار شد و رحل خود را در آنجا افكند در حالي كه زعيم و مدرّس مفيدي بود. و در شهر ذوالقعدة الحرام سنه 1120 رحلت كرد و در حرم شاه چراغ احمد بن الامام موسي بن جعفر عليهم السلام در كنار جدّش غياث الدّين منصور صاحب مدرسه منصوريّه دفن شد. او در مدح امام اميرالمؤمنين عليه السلام قصيده اي بيست بيتي سروده است كه در ديوان خطّي وي موجود و مطلعش اين است:



أميرالمؤمنين فَدتك نفسي

لنا من شأنك العجب العجاب



و چون از حجّ بيت الله الحرام مراجعت كرد و با حجّاج بيت الله وارد نجف اشرف شد قصيده اي نغز و آبدار در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام سرود كه چند بيت اوّل در مدح نجف اشرف است و مجموعاً سي و هفت بيت مي باشد و مطلعش اين است:



يا صاح هذا المشهد الأقدس

قَرّت به الأعين و الأنفس



و تمام اين قصائد را در كتاب «الغدير» حكايت نموده است.

1ـ علّامه اميني 42 بيت از آن را آورده است و در تعليقه گويد: اين ابيات را از ديوان خطّي او كه بالغ بر 61 بيت مي گردد، نقل كرده ايم.

2ـ شيخ نوري در «مستدرك» سنه 1066 ضبط نموده است و در آن تصحيف است.

[21] كذا، و الصواب: مَدارِهُ. و المداره: جمع المدره: السيّد و زعيم القوم.

[22] «رياض السّالكين» طبع رحلي سنگي سنه 1334، ص 5. و طبع حروفي جامعه مدرسين قم، ج 1، ص 51.

[23] الإخباتُ الي الله: الاطمئنان اليه تعالي و التّخشّع أمامه.

[24] «سفينة البحار»، ج 2 ص 16 مادّه ص ح ف.

[25] «مَعالِم العُلَماء» طبع دوم نجف اشرف ص 2 و ص 3.

[26] و قبل از مرحوم صدر، آية الله سيد عليخان شيرازي در «رياض السالكين» از طبع سنگي رحلي سنه 1334 در ص 13 و از طبع حروفي وزيري ج 1 ص 100 تمام مطالب ابن شهرآشوب را بر ردّ غزالي ذكر فرموده است.

[27] «تأسيس الشّيعة لِعلوم الإسلام» ص 284.

[28] اين حكايت طبق خطّ مجلسي اوّل به نقل مجلسي دوم، به طوري كه در ج 110 از «بحارالأنوار» طبع حروفي كتاب «الاجازات» در شماره 41 صورت اجازه علامه محمّد تقي مجلسي از شيخ بهاءالدّين عامِلي آمده است و از ص 51 تا ص 61 را استيعاب نموده است آن است كه: در ص 60 مي فرمايد: و عمده در اين مطلب آن بود كه من در اوائل بلوغ يا پيش از آن طالب قرب به سوي خدا بودم با تضرّع و ابتهال. پس در رؤيا صاحب الزمان و خليفة الرّحمن صلوات الله عليه را ديدم و از وي از مسائلي كه براي من مشكل شده بود سؤال نمودم و پس از آن گفتم: يابن رسول الله! براي من پيوسته در حضور شما بودن امكان ندارد. مي خواهم به من كتابي عنايت كنيد تا طبق آن عمل نمايم. پس او به من صحيفه اي كهنه را داد. چون بيدار شدم آن صحيفه را در كتب وقفي مرحوم مبرور آقا غدير يافتم و آن را گرفتم و بر شيخ بهاءالدّين محمّد خواندم و صحيفه خودم را از روي آن صحيفه نوشتم و مرّات عديده آن را با نسخه اي كه شيخ شمس الدين محمّد صاحب الكرامات جدّ پدر شيخ بهاء الدين محمّد آن را نوشته بود مقابله كردم. و شيخ شمس الدين گفته بود: من اين صحيفه را از نسخه اي كه به خطّ شهيد رضي الله عنه بود نوشتم. و شهيد گفته بود: من آن را از نسخه اي كه به خطّ سديدي بود نوشته ام. و سديدي گفته بود: من آن را از نسخه اي كه به خط علي بن سكون بود نوشته ام و آن را با نسخه اي كه به خط عميدالرّؤساء بود و با نسخه اي كه به خطّ ابن ادريس بود مقابله كرده ام. و به بركت مناوله صاحب الزمان صلوات الله عليه نسخه صحيفه در جميع بلاد اسلام انتشار پيدا نموده است مخصوصاً اصفهان چرا كه كمتر خانه اي يافت مي شود كه در آن صحيفه هاي متعدّدي نباشد. و اين انتشار دليل بر صحّت رؤيا مي باشد و الحمد لله ربّ العالمين علي هذه النعمة الجليلة.

1ـ شيخ محمّد باقر بهبودي در تعليقه گويد: رجوع كن به نسخه اصلي كه در آن محمّدتقي مجلسي با خطّ خود مطالب زير را نوشته است و آن را خاتمه داده است: پس حضرت به من فرمود: من براي تو آن كتاب را فرستادم [آن را نگرفته اي؟! گفتم: نه!] آن كتاب نزد مولانا محمّد تاج فرح مي باشد. آن را از او دريافت كن! من از حضرت وداع كردم و رفتم تا آن را از آن كس كه به او داده بود بگيرم. و گويا او مرد معروفي در نزد من بود. چون به او رسيدم گفت: تو را صاحب الأمر فرستاده است؟! گفتم: آري! وي به من كتابي را داد و من آن را گرفتم و بازگشتم تا ملازم آن كتاب بوده باشم. در اينجا از خواب بيدار شدم و كتاب را با خود نديدم پس شروع كردم با خودم گريه و زاري نمودن. و رفتم نزد شيخ بهاءالدّين محمّد رحمه الله. ديدم وي را كه به تدريس صحيفه اشتغال دارد. چون قرائتش به پايان رسيد. داستان را بر او معروض داشتم و همين طور گريه مي كردم. شيخ گفت: اين واقعه، واقعه اي است كه نظير ندارد. و اعطاء كتاب عبارت است از دادن علوم ربانيّه حقيقيّه! براي تو باد بشارت أبدالآباد. در اينجا مجلسي اوّل خاتمه داده است مطلب را و رؤياي خود را به طور خلاصه بازگو كرده است، و گفته است: فأعطاني صحيفةً عتيقةً ـ الخ فتدبّر.

[29] آخوند ملّا محمّد تقي مجلسي متّهم به تصوّف بود. (منه) اين تعليقه از مرحوم شارح مدرّسي مي باشد.

[30] مرحوم استاد سيد محمّد مشكوة در مقدّمه صحيفه اي كه به قلم محقّق عاليقدر: سيد صدرالدّين بلاغي ترجمه فارسي شده است و در سنه 1369 هجريه قمريه توسّط دارالكتب الاسلاميّة، به طبع رسيده است، در ص 22 تا ص 25 نيز شرح و حكايت اين مكاشفه را از علامه مجلسي أوّل در كتاب «مشيخة الفقيه» بيان مي كند و مي گويد: اين طريق از روايت، صحيفه را شفاهاً و بلاواسطه از حضرت صاحب الزّمان روايت كردن مي باشد. مطالب او مانند حكايت مدرّسي چهاردهي است كه در متن ذكر كرديم و در چند جا با مختصر تغيير در عبارت ايفا مي نمايد كه آنها از اين قرار است: 1ـ در ذهنم خطور كرد كه: مقصود حضرت از مولانا محمّد شيخ محمّد مدرّس است كه در ذهن من بود. 2ـ شيخ فرمود كه: در تعبير اين رؤيا تو را به علوم الهي و معارف يقيني بشارت داده اند ولي دل من از اين بيان آرام نگرفت. 3ـ چون به آقا حسن تاجا سلام كردم مرا ندا داد و گفت: كتابهاي وقفي كه نزد من است غالب طلاب كه آن را مي گيرند به شروط وقف عمل نمي كنند ولي تو به آن شروط عمل مي كني. بيا و اين كتابها را ببين و هر كدام را كه لازم داري بردار! 4ـ گفتم همين كتاب بس است و از آنجا به نزد شيخ محمّد مدرس مذكور رفتم و به مقابله آن نسخه با نسخه اي كه جدّ پدرش از روي نسخه شهيد نوشته بود شروع كردم. و نسخه اي كه حضرت صاحب عليه السلام به من مرحمت فرموده بود نيز از روي خطّ شهيد (ره) نوشته شده بود. (پايان)

در اينجا سيد محمّد مشكوة مي گويد: و براي من هم در خصوص صحيفه، قضيّه غريبي اتّفاق افتاده كه از ترس طول سخن از ذكر آن خودداري مي كنم.

[31] شرح صحيفه سجّاديّه آية الله مدرسي چهاردهي از منشورات المكتبة المرتضويّة ص 1 تا ص 3.

[32] حقير با كمال دقت در ليله هشتم شهر جمادي الاولي سنه يكهزار و چهارصد و سيزده، هجريّه قمريّه اين نسخه را مطالعه و بررسي نمودم. و چون بعضي از مطّلعين حواشي را به خطّ خود مرحوم فيض مي دانستند و حتي با خطّ خود در پشت اوّل صفحه كتاب مرقوم داشته اند، نتيجه فحص بنده در آن شب اين بود كه: 1ـ حواشي آن از منشأت مرحوم فيض مي باشد. چون با شرح فيض مطبوع در سنه 1317 به ضميمه «نور الأنوار» سيد نعمت الله جزائري تطبيق شد كاملاً يكسان بود. 2ـ تولّد محقّق فيض در چهارم شهر صفر سنه 1007 و وفاتش در بيست و دوم شهر ربيع الآخر سنه 1091 بوده است. و چون تاريخ انتهاي كتابت اين صحيفه در پانزدهم شهر ربيع الآخر سنه 1091 است. بنابراين رحلت مرحوم فيض يك هفته پس از پايان كتابت بوده است. اما از آنجا كه تاريخ خاتمه شرح صحيفه در مورّخه «تَمّ شرح الدّعاء» (1054) بوده است به طوري كه از نسخه خطّي حقير، و نسخه مطبوع، و عبارت «الذّريعة» در شرح صحيفه پيداست، عليهذا ميان كتابت اين نسخه تا تاريخ پايان شرح، سي و هفت سال فاصله دارد و بر اين اساس نمي تواند اين شرح به خطّ خود مرحوم فيض بوده باشد. به چند دليل (كه حقير در آنجا سه دليل را ذكر نموده ام) و از مجموع آنچه ذكر شد به دست مي آيد كه: اين حواشي تحقيقاً از خود مرحوم فيض مي باشد و تحقيقاً در زمان حيات وي نوشته شده است ولي بخطّ خود او نمي باشد.

[33] عين عبارات وي اين طور است: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد للّه و سلامٌ علي عباده الذّين اصطفي. و امّا بعد فيقول الفقير الي الله الغنيّ محمّد بن مظفّر المدعو بتقي الصوفي الزّيابادي القزويني أوزعه الله شكر نعمته: لمّا وُفّقت بقراءة الصّحيفة الكاملة لسيّد العابدين عليّ بن الحسين بن علي بن أبي طالب سلام الله عليه و آبائه و أبنائه المعصومين علي شيخي و استادي و من اليه في العلوم الشريعة استنادي شيخ المحقّقين و وارث علوم الأنبياء و المرسلين حجّة الاسلام و المسلمين بهاء الملّة و الحقّ والدّين محمّد بن حسين بن عبدالصّمد الحارثي العاملي أدام الله بركته علي المسلمين و أخذت الاجازة منه، اطّلعت علي بعض الأدعية المنسوبة اليه عليه السلام ممّا اُلحق بالصّحيفة المذكورة أو لم يلحق فالتمس منّي بعض الأحبّاء من المؤمنين أن أجمعها في مجموع يكون سَهْل المأخذ. فاستخرتُ الله تعالي و أوردتُ في هذا المجموع من أدعيته عليه السلام ما تيسّر لي إيراده حسب ضيق الوقت و كثرة الشّغل و توزّع البال ممّا كان أودعه أئمّة الدّعاء في كتبهم كالكافي لثقةالاسلام محمّد بن يعقوب الكليني و من لايحضره الفقيه لرئيس المحدّثين محمّد بن بابويه القمّي رحمه الله و التّهذيب والمصباح لشيخ الطائفة محمّد بن حسن الطّوسي رحمه الله و مهج الدّعوات لِلسّيّد الأيّد رضي الدّين علي بن طاوس رضي الله عنه سائلاً من الله المغفرة لي و لجميع المؤمنين و المؤمنات.

[34] ظاهراً يك نسخه مشابه نسخه خطّي صحيفه حقير به دست آية الله مرعشي رسيده است كه در ص 35 و ص 36 از مستدركات خود بر مكتوب استاد سيد محمّد مشكوة در مقدّمه صحيفه با شرح بلاغي بدان بدين گونه تصريح دارند: و از نعمتهاي الهي بر من آن است كه: كتابي به نام ملحقات صحيفه يافتم كه مؤلّف آن شيخ ثقه محمّد بن مظفّر مدعوّ به تقي زيابادي قزويني، ساكن و مدفون سمنان و از أجلّه شاگردان شيخنا البهائي است و در آغاز كتاب ذكر كرده كه: پس از آنكه صحيفه كامله را نزد استادم (يعني شيخ بهائي) خواندم و شيخ مرا در روايت آن اجازه داد، به قسمتي از ادعيه منسوبه به حضرت سجّاد عليه السلام كه به صحيفه ملحق شده دست يافتم.... تاريخ پرداختن از تأليف اين كتاب سال 1023 است و نسخه مرويّه نزد من موجود است.