بازگشت

نقش دعا و مناجات


[...] اگر چه بسياري از دعاهايي كه از پيامبر و امامان به ما رسيده اند به طور يقين اظهارات قلبي خود جوش آنها بوده اند، اما ساير دعاها بايد با هدف بازگويي در شرايط مختلف يا انتقال به مؤمنين و دينداران نگاشته شده باشند. بيشتر دعاهاي پيامبر كوتاه هستند و مي توانند في المجلس نقل شوند اما برخي از دعاهايي كه از امامان رسيده اند - مانند دعاي امام زين العابدين براي روز عرفه (شماره 47) - طولاني بوده و داراي سبك نگارشي بسيار فاخر و پرطمطراقي مي باشند. حتي اگر اين دعاها در ابتدا به صورت خودجوش و خودانگيخته بوده باشند، اين حقيقت كه آنها به عنوان دعاهايي براي شرايط بخصوص بوجود آمده اند نشاندهنده ي اين مطلب است كه آنها دست به دست امامان و پيروان آنها رسيده اند تا در شرايط مشابه شرايط زمان اداي آنها دوباره تكرار شوند.

دانستن شرايطي كه در آنها دعاها بوجود آمده اند به طور طبيعي غيرممكن است، اما ما به ميزان بسيار زيادي در مورد فضاي عمومي دوران ابتدايي اسلام اطلاعات داريم كه مي تواند به نشان دادن نقش دعا در جامعه ي آن روز كمك كند. بسياري از مسلمانان، كه بدون شك بسيار بيشتر از مسلمانان امروزي بوده اند، مقدار بسيار زيادي از زندگي كاري خود را وقف نقل قرآن، يادآوري خداوند، و دعا كردن كردند. حتي آنان كه مكه و مدينه را به قصد شركت در جنگ هايي به منظور توسعه ي اسلام و يا شركت در اداره ي امپراتوري جديد ترك كردند لزوما از اعمال معنوي چشم پوشي نكردند. و براي آنها كه خود را وقف عبادت كردند، دعا به منزله ي گوشت و خون تخيل آنها بود. دعا ابزاري بود كه مردم مي توانستند توسط آن به پروردگار خود بيانديشند و فكر و ياد او را در تمام فعاليت هاي روزانه ي خود حاضر نگاه دارند. دعا بيان صميمي و دوستانه ي «توحيد» يا «اذعان به يگانگي خداوند» بود كه به احساسات، عواطف، افكار، و ادراكات آنها شكل داد.

در اسلام دعا به عنوان يكي از نخستين چارچوب هايي در نظر گرفته مي شود كه در آن روح مي تواند مطابق با خواست الهي شكل بگيرد و از طريق اين چارچوب تمام افكار و مفاهيمي كه بر نفس بنيان نهاده شده اند به دور ريخته شوند. تأكيد فوق العاده كه در صحيفه بر انجام خواست خدا شده است - همانطور كه مسيحيان دعا مي كنند «خواست تو انجام مي شود» - محوريتي را براي پروردگار ترسيم مي كند كه تمام خودخواهي هاي شخصي و خواهش هاي فردي كه به هر شكل با خواست الهي - خواستي كه از سوي شريعت و سنت به آن شكل ملموس و عيني داده شده است - مغايرت دارد را انكار مي كند. براي مسلمانان آن زمان نيز همانند مسلمانان امروزي اطاعت پروردگار وابسته به تقليد از آنهايي است كه پيش تر از اين با لطف و راهنمايي پروردگار شكل گرفته اند. مجموعه ي اين افراد با پيامبر آغاز شده و با اصحاب بزرگ ايشان ادامه مي يابد. براي شيعيان سخنان و كردارهاي امامان چنان نقش اساسي را در اين زمينه بازي مي كند كه گاهي به نظر مي رسد - دست كم براي غير شيعيان سنت پيامبر را به پشت صحنه مي راند.

ياران ائمه به طور دائم به آنها مراجعه كرده و از آنها راهنمايي مي خواستند، در حالي كه امامان خود پيرو شيوه ي پيامبر بودند كه ساعت هاي متمادي را در روز و شب به نماز، ذكر، و دعا مي پرداختند. اگر چه بيشتر اين زندگي مذهبي و عبادي حالتي شخصي و درون گرايانه داشت، اما امامان وظيفه داشتند جامعه را رهبري كرده و زندگي مذهبي مردم را غني سازند. همانطور كه امام زين العابدين در «رساله ي حقوق»، ترجمه شده و قسمت ضمايم، تأكيد مي كند، بر هر صاحب علمي است كه آن را به ديگران انتقال دهد و امامان نيز از سوي هم عصران خويش، چه شيعه و چه سني، به عنوان صاحب نظران و مراجع بزرگ اسلام شناخته شده بودند. بنابراين طبيعي بوده كه امامان دعاهايي را بنگارند كه در آنها علم ايشان در مورد ارتباط انسانها با خداوند با استفاده از شخصي ترين اصطلاحات بيان شده باشند و قابليت انتقال يافتن به ديگران و تبديل شدن به يك دارايي مشترك را نيز داشته باشند. اگر نخواهيم بگوييم بيشتر دعاهاي صحيفه از اين نوع هستند، بسياري از آنها اين خاصيت را دارا هستند. تعداد كمي از دعاهاي صحيفه مانند: «دعاهاي آن حضرت در عيد فطر» (شماره ي 46) و «دعاي آن حضرت در عيد قربان» (شماره 48) نيز به نظر مي رسند براي مناسبت هاي عمومي گفته شده باشند. يكي از دعاها نيز داراي نشانه هايي داخلي است كه نشان مي دهد امام، ياران خويش و ساير مردم را در ذهن داشته و نه خود را: در دعا براي والدين (شماره 24) او به گونه اي صحبت مي كند كه گويي والدينش زنده اند، در حاليكه چنين چيزي ممكن نبوده است مگر در صورتي كه تصور كنيم كه ايشان اين دعا را پيش از واقعه ي كربلا نگاشته باشند. [...]

از آغاز اسلام، دعا يكي از عوامل پايه اي و اساسي بوده است كه مسلمانان از آن طريق، آگاهي از اندازه هاي درست و صحيح را به واقعيت رسانده اند و خود را براي ديدن پروردگار به عنوان منبع و منشاء تمام خوبي ها آموزش داده اند.

دعا در عالي ترين نمونه هاي آن، همانطور كه در صحيفه مي توانيم ببينيم، تمرين مداوم بينشي است كه براساس آن، هر آنچه به خدا تعلق دارد به خدا و هر آنچه به انسان تعلق دارد به انسان مرتبط و منتسب مي شود. به محض اينكه چنين بينش و بصيرتي به انسان دست مي دهد، او با گناهكاري و نقص خود تنها مي ماند. پس تنها كاري كه مي تواند انجام دهد خوار و ذليل ساختن خود در برابر پرورگارش است تا از او طلب رحمت و بخشش كند.

آنها كه با نوشته هاي مراجع و صاحب نظران مذهبي اخير آشنا هستند، ممكن است با آن بعد از دعا كه اكنون مطرح شد مخالف باشند و بگويند كه اين تنها نيمي از معنويت اسلام است و تكامل ديني و مذهبي كه دوستان خدا (اولياء) با دنبال كردن جاده ي معنويت بدان دست مي يابند را ناديده گرفته است. بله، از يك سو، انسان بنده ي خاضع و فقير پروردگار يكتاست كه هيچ چيزي از خود ندارد. اما آيا او - دست كم به صورت پيامبر و ولي خدا - نماينده ي خداوند (خليفه) و تصوير او (صورت) نيست؟ در واقع، جنبه ي دوم در جنبه ي اول نهفته است، چرا كه هر چه فرد، خصوصيات مثبت را از بنده انكار كند بيشتر در اين نكته تأكيد كرده است كه او به پروردگار تعلق دارد. با رد اين نكته كه انسان از خود خير و خوبي دارد، بر اين مطلب صحه مي گذاريم كه هر چيز مثبت و خوبي كه در او وجود دارد تنها متعلق به خداوند است. تا هر جا كه بنده خود را غرق در هيچي خود بداند، كمال پروردگار يكتا را نشان داده است. اين نقطه نظر در اين حديث قدسي معروف به طور نسبتا صريحي بيان شده است:

«بنده ام با انجام اعمال مستحبي [مانند دعا] به من نزديك تر مي شود، تا او را دوست بدارم، و هنگامي كه او را دوست بدارم هر آنچه مي شنود از طريق من مي شنود، هر آنچه مي بيند از طريق من مي بيند، من دستي هستم كه با آن مي گيرد و پايي هستم كه با آن راه مي رود.» [1] .

اما متون اسلامي اوليه به موضوع «فناء في الله» يا «يكساني مطلق» اشاره اي نكرده اند، چرا كه اين موضوع ظريف تر از آن است كه قابليت بيان شدن با اصطلاحات صريح متداول در اينگونه متون را داشته باشد. [2] در هر صورت، همانندي و يكساني با موضوع دعا بيگانه است، زيرا دعا در پي نشان دادن تفاوت و اختلاف ميان خدا و بنده است و اين تفاوت در تمام شرايط، حتي در جهان ديگر، دست كم با يك درجه و سطح از اختلاف هم كه شده باقي خواهد ماند و مفهوم خود را از دست نخواهد داد. [3] . [...]


پاورقي

[1] بخاري، رقاق 38.

[2] يكي از دلايل براي عدم بسط اين ديدگاه خطر شرك يا منسوب دانستن ديگران به خداست - اين مسأله يادآور دادن مقام الوهيت به حضرت عيسي عليه السلام در برخي جنبش هاي فرقه اي اين دين است، مانند غلات. (Ghulaat) .

[3] همانطور كه العربي اغلب به ما يادآوري مي كند: «واقعيت ها نمي توانند تغيير پيدا كنند. بنابراين بنده هميشه بنده است و ارباب هميشه ارباب. خداوند، خداوند باقي مي ماند و مخلوق، مخلوق» (الفتوحات المكيه، بيروت، بدون تاريخ، بخش يازدهم، صص 371 - 5) هيچكس تا بحال نگفته است كه محمد به دليل داشتن بزرگ ترين تكاملي كه براي بنده ممكن است، از حقيقت بنده ي خدا بودن مستثني مي شود. او هميشه محمد خواهد ماند حتي اگر در همان حال بزرگ ترين و بهترين هويت را داشته باشد.