بازگشت

تحدي بر پايه ي نور علم و هدايت قرآن


«و ورثتنا علمه مفسرا... لترفعنا فوق من لم يطق حمله... و اجعلنا ممن يعتصم بحبله... و لا يلتمس الهدي في غيره» (صحيفه سجاديه، دعاي 42)

«و ما را ميراث بر دانش قرآن نمودي... تا ما را بر هر كسي كه توان تحمل (علم) آن را ندارد، برتري بخشي... و (تو اي خداوند!) ما را از كساني قرار ده كه به ريسمان (هدايت) قرآن چنگ زنند... و در غير آن، هدايت را نمي جويند.»

در اين بيان مي بينيم كه عامل تفوق و برتري دانايان به دانش قرآن و ميراث بران علم كتاب، همانا «واجديت تحمل دانش و علم كتاب» است. و نيز اين كه مؤمنان قرآن شناس، هدايت الهي را جز از كتاب آسماني او نمي جويند؛ مفهوم صريح و روشن هر دو سخن، آن است كه تحدي قرآن به علم و هدايت آن است.

قرآن بالاترين و دليل پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم بر صدق ادعاي اوست و علم و هدايت اين كتاب الهي، جان مايه ي تحدي به آن است. ديديم كه قرآن عظيم، نشأت گرفته از علم ذاتي حق - جل جلاله - مي باشد: «و انك لتلقي القرآن من لدن حكيم عليم» (النمل : 6) «و به راستي كه تو (اي پيامبر) قرآن را از نزد (خداوند) حكيم و دانا دريافت مي نمايي.» لذا قرآن، نور ساطع حق و برهان قاطع رسول صلي الله عليه و اله و سلم است و غير خدا از آوردن همانندش ناتوان خواهد بود. البته لفظ و ظاهر قرآن در نهايت زيبايي و شكوه است، اما تحدي قرآن بر حقيقت علمي و هدايت ذاتي و الهي آن متكي است و نه بر زيبايي لفظ و فصاحت و بلاغت ظاهري صرف؛ كه غالبا به عنوان اصلي ترين وجوه اعجاز قرآن تلقي مي گردد! [1] .

آري، قرآن جلوه ي اعلي و نور بي منتها و آيت عظماي خداوند است كه بر سينه ي گشاده، سترگ و پاك آخرين فرستاده او متجلي و - به نشانه ي حقانيت و صدق و رسالتش - بر دست هاي چابك و توانمندش نهاده شده و چنين كسي را ياراي رويارويي و هماوردي با آن نيست؛ «كتاب أحكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير» (هود : 1) : «(اين قرآن) كتابي است كه آيه هاي آن استوار گرديده، آن گاه از جانب (خداوند) حكيم (و) آگاه، تفصيل [2] داده شده.» خداوند «حكيم» است، در «گفتار و عمل» و «خبير» است، به همه آفريدگان و مصالح و بايسته هاي آنان [ر. ك. الطباطبايي 1382 (الميزان، ج 10) 143]؛ آمدن دو صفت حكمت و آگاهي براي خداوند (حكيم خبير) ، در پي دو فعل او؛ احكام و تفصيل [1- احكام: استوار كردن آيه ها و فرمان ها [3] (احكمت [4] (آياته) و 2- تفصيل: جداسازي و روشنگري (ثم فصلت) - درباره حدود معاني علمي و احكام عملي [5] ]، شايان توجه و تدبر بيشتر و عميق تر است، تا جايگاه «حكمت و آگاهي حق» در جانمايه ي آيه ها و ناپيدايي كرانه و ژرفاي علمي آنها آشكارتر گردد:

«و فرقانا فرقت به بين حلالك و حرامك. و قرآنا أعربت به عن شرائع احكامك،. كتاب فصلته لعبادك تفصيلا...» (صحيفه سجاديه، دعاي 42)

«و فرقاني كه به واسطه ي آن (حقايق را آشكار، و) ميان حلال و حرامت را (مرزبندي و) جدا ساختي. و قرآني كه با آن (سرچشمه ها و) آبشخورهاي احكام (و فرمان هاي) خود را آشكار فرمودي. و كتابي كه براي بندگان خود - به گونه اي ويژه - تفصيل دادي (و تشريح نمودي) ...»

درباره ي ساختار علم بنياد و خاستگاه تحدي قرآن، بنگريد به اين آيت شگفت،كه در اينجا مجال تفصيل و تفسير آن نيست: «و لقد جئناهم بكتاب فصلناه علي علم هدي و رحمه لقوم يؤمنون» (الاعراف : 52) «و به راستي (فرود) آورديم به (سوي) آنان كتابي را كه آن را بر (پايه ي) علم تفصيل داديم؛ كه هدايت و رحمتي [6] است براي گروهي كه ايمان مي آورند.»

گفته شد كه قرآن حقيقتا - و از هر دو جنبه ي لفظ و معنا - كلام خدا و بزرگ آيت و نشانه ي علم و (قدرت) و است، كه بر پيامبر عظيم الشأن خود نازل فرموده، تا مذكر و بيدارگر مردم باشد - به عظمت خود - و تا دليل وحجت رسول باشد - بر صدق دعوي پيامبري اش - و حقايق نوراني آن را تفصيل و به وي تعليم فرمود تا دستمايه ي گران سنگ او باشد، در رهنمود و پرورش امتش. البته شرط اين هدايت و تربيت قرآني و محمدي، ايمان و پيروي است. به اين معاني بلند قرآني توجه كنيم: «و قالوا لو لا انزل عليه آيات من ربه قل انما الآيات عند الله و انما انا نذير مبين - اولم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب يتلي عليهم ان في ذلك لرحمة و ذكري لقوم يومنون - قل كفي بالله بيني و بينكم شهيدا...» (العنكبوت : 50 - 52) : گفتند: چرا نشانه هايي از سوي پروردگارش بر او فرو فرستاده نمي شود؟!

بگو: جز اين نيست كه نشانه ها نزد خداوند است و من، تنها بيم دهنده اي آشكارم - و آيا همين براي آنان بسنده نيست كه ما بر تو كتاب (آسماني) را فرو فرستاديم كمه بر آنان خوانده مي شود؟ به راستي در اين (كار) رحمت و يادآوري (ذكر) براي گروهي است كه ايمان مي آورند. بگو: خداوند، ميان من و شما (به عنوان) گواه بس (است) ..».

«اللهم انك انزلته نورا... انزلته علي نبيك محمد صلي الله عليه و اله و سلم مجملا، و ألهمته علي عجائبه مكملا، و ورثتنا عليه مفسرا» (صحيفه سجاديه، دعاي 42) .

بر اين اساس، نزول قرآن بر (قلب) پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم - به تمام حقيقت نوراني و علمي آن - اولا: موجب رشد و كمال بيشتر آن ابر انسان و عبد كامل حق شده است. ثانيا: با نزول اجمالي و الهام شگفتي هاي علمي اش به پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم، اين كتاب به عنوان رحمت و ذكر (ياد خدا و بيداري دل) براي مؤمنان و نيز نشانه ي صدق پيامبري و اتمام حجتي كامل و بسنده در برابر منكران و بهانه جويان معرفي مي گردد. ثالثا: با انتقال اين ميراث عظيم علمي و وحياني به صورت تفسير يافته و آشكار، دوام و بقاي اين گوهر نوري و هدايت الهي را - بعد از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و براي هميشه - تضمين مي كند. [7] .

بنابر آيه هاي ياد شده (عنكبوت، 50 تا 52) ، آنچه بر مردم خوانده مي شود (يتلي عليهم) ، به واسطه اين عبد كامل و فرستاده ي راستين خدا است، و البته براساس حكمت ها و قابليت ها و پذيرش ها؛ در حديث شريف نبوي صلي الله عليه و اله و سلم آمده است: «قال الصادق عليه السلام... قال: و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم» (المجلسي، محمد باقر 1362، ج 1، 85 و نيز: ر. ك. الكليني، ج 1 : كتاب العقل والجهل) «به راستي كه ما گروه پيامبران از جانب خدا مأمور شده ايم كه با مردم به ميزان عقل و خردشان سخن بگوييم. همچنين از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه گفت: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هرگز با بندگان خدا به كنه عقل (و ژرفاي علم) خويش، سخن نگفت.» (همان) .

نيز گفته شد كه تحدي و هماورد طلبي قرآن، اساسا و در درجه ي نخست، تحدي به حقيقت علمي و هدايت الهي قرآن است، نه بافت لفظي وظاهري، اگر چه آن نيز در نهايت استحكام، زيبايي، رسايي و شيوايي است: «قل فاتوا بكتاب من عند الله هو اهدي... ان كنتم صادقين» (القصص : 49) : «بگو: اگر راست مي گوييد، (خود) كتابي از جانب خداوند بياوريد كه رهنمون تر باشد... (از قرآن و برخي كتابهاي آسماني پيشين) ». [8] .

از ديدگاه قرآن، ناتواني خلق از آوردن همانند قرآن نيز، به دليل آن است كه قرآن «بعلم الله» نزول يافته: «ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين - فان لم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله...» (هود : 14 و 13) : «يا (كافران) مي گويند كه (محمد) آن (قرآن) را به دروغ بافته است (و از خداوند نيست؟!) بگو: اگر راست مي گوييد (كه قرآن بافته ي او است؟! شما هم - كه بعضا خود از فصيحان عرب هستيد!) ده سوره اي [9] دروغ بافته (به زعم خود) مانند آن را بياوريد. و هر كه را مي توانيد به جز خداوند (در اين راه ياري) فراخوانيد - پس اگر - فراخوان - شما (مؤمنان) را پاسخ نگويند (كه نخواهند گفت و همگي درمانده خواهند شد) بدانيد كه (قرآن) به دانش خداوند (بعلم الله) فرو فرستاده شده است...» (هود : 14 و 13)

نكته ي علمي و مهمي كه بايد رد تعبير «فرود آمدن - به دانش خداوند» اشاره شود، آن است كه: حرف «ب» در تركيب «بعلم الله» اصطلاحا «باء سببيت» - و به بياني ديگر،باء اتكاء و فقر حقيقي و وجودي - است. بر اين پايه، آيه ي شريفه به صريح ترين بيان دلالت دارد بر اينكه «علم»، همانا كمال ذاتي و حقيقي و صفت جوهري قرآن است؛ نه اين كه قرآن چيزي و علم چيز ديگري باشد، آنگاه علم را با قران تركيب و يا بر آن عارض كرده باشند! بلكه «حقيقت نزول و تنزل قرآن»، نزول و تنزل علمي و نشأت گرفته از علم قدسي و مقام قدوسي الوهيت و ربوبيت حق است. بنابراين وحي و نزول قرآن، هرگز امري اعتباري و متكي بر آراء شخصي و تخيلات و يا برخاسته از ذوق ها و به اصطلاح قرائت ها و برداشت هاي اين وآن نيست!

آنان گفتند: او (محمد) خود اين قرآن را بافته است؟! برخي برداشت هاي امروزين از «وحي قرآني» هم، آن را نوعي دريافت تجربي و يا كشف دروني پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم، شبيه دريافت هاي عرفاني برخي عارفان مي كنند. (سروش 1378: 4، 6، 26، 27) .

حاصل اين دو سخن، تقريبا يكي است. و آن؛ دعوي دخالت غير خدا در پردازش قرآن است! اما قرآن با اين پاسخ روشن و كوبنده، خود را «منزول بعلم الله» - فرود آمده به دانش خدا - معرفي مي كند و هرگونه دخالت مستقل از جانب غير خدا - حتي از شخص رسول صلي الله عليه و اله و سلم - را به شدت نفي مي كند!

بنابراين مفاد آيه ي شريفه،امروز نيز سراسر زنده و گويا است؛ هم در زمينه ي رد ادعاي اثرگذاري تجربه ي پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم بر حقيقت وحي قرآني و هم در مورد پندار قرائت محور بودن تفسير قرآن [10] و....

بلي، چنان كه اشاره شد، كلام الهي حقيقتي با جان مايه ي علم خداست. قرآن بيان واقعي حقايق عوالم وجود و جلوه ي علمي خداست و نه متكي بر دريافت ها و برداشت هاي شخصي! و بالاخره نداي هماوردجويي قرآن با چنين قوت و استحكام - كه اگر راست مي گوييد، همانند آن را بياوريد - دليل بر واقعيت علمي قرآن و رد تخيلي بودن آن است. چرا كه در صورت اخير، خيال پردازان توانا مي توانند نظير آن را بياورند... بدين ترتيب روشن گرديد كه اين تحدي قرآن، اساسا متكي به دانش و محتواي علمي آن است. البته فصاحت و بلاغت لفظي و بافت ظاهري آن را نيز - به عنوان ظرفي بايسته و مناسب،براي بيان حقايق علمي و معارف آسماني قرآن - نبايد از نظر دور داشت.


پاورقي

[1] ر. ك. اصفهاني، 29.

[2] احكام: استوار كردن. تفصيل: هويدا كردن و جدا كردن از يكديگر (گرمارودي 221:1383 به نقل از مصادر اللغه ص 46) .

[3] صاحب تفسير اطيب البيان در ذيل اين آيه به اين نكته ي بديع اشاره نموده كه: قرآن به دو گونه سخن گفته: يكي انشائي كه فرامين و احكام الهي است و استواري آيه ها (احكمت آياته) و صفت حكيم ناظر به اين قسم است. دوم:اخباري، كه بيان حقايق، حكمت ها و مصلحت ها است و فعل جداسازي و آشكار شدن (فصلت) و صفت خبير بودن حق، ناظر به اين قسم مي باشد. (ر. ك. الطيب البيان، ج 7: 3-4) .

[4] احكام از حكم، يعني منع به معناي جلوگيري از فساد (استواري) مشتق شده است. و تفصيل، جداسازي و بيان، براساس اطلاع از مصالح و مفاسد است (الطبرسي 1406 ه: ج 5) .

[5] ر. ك. الراغب: 381، ماده فصل.

[6] هدايت: رهنمون، رحمة: بخشايش (گرمارودي، همان، 157) .

[7] دوام نور و بقاي علم و هدايت قرآن، در بند 4-2 گفتگو خواهد شد.

[8] در صحيفه نيز مي خوانيم: «و اجعلنا... ممن يهتدي بضوء صباحه... و لا يلتمس الهدي في غيره» (صحيفه سجاديه، دعاي 42) . «و ما را زا كساني قرار ده كه... از روشني صبح قرآن، راه مي يابند... و راه يابي را در غير آن نمي جويند.».

[9] تحدي قرآن در آيات شريفه به سه نحو ذكر شده: 1- دعوت به آوردن مثل (كل) قرآن (اسراء : 88؛ طور :52) .

2- به آوردن ده سوره (هود : 13) .

3- به آوردن سوره اي مانند سوره هاي قرآن (بقره : 23؛ يونس : 38) . اما به كمتر از يك سوره تحدي نشده است.

[10] قرائت محور (و يا خواننده محور) بودن يك متن، آن است كه معناي آن متن را - به نحوي متكي بر ذهن و فهم خواننده بدانيم. از ديدگاه برخي انديشمندان معاصر؛ مبناي هر متن - از جمله متن قرآن - محصول تعامل ميان معناي تاريخي (زمان پيدايش) آن متن با جنبه هاي امروزين ذهن خواننده است. (برگرفته از مقدمه ي كتاب «مفهوم النص»، تأليف نصر حامد ابوزيد، به نقل از روزنامه ايران، ش 2109، 7 ارديبهشت ماه 1381، صفحه ي فرهنگ و انديشه) . اين ديدگاه، به طور ضمني - و به اشاره - در اين بخش از مقاله ي حاضر، نقد گرديده است.