بازگشت

مراتب علم و تأثير ارزشي آن در شخصيت انساني


و فضلتنا علي من جهل علمه و قويتنا عليه لترفعنا فوق من لم يطق حمله... (صحيفه و تو - اي خداوند! - ما (آل محمد) را - با اعطاي دانش قرآن - بر هر كس كه فاقد علم آن (قرآن) است، برتري بخشيدي، و ما را بر آن (دانش) نيرومند فرمودي، تا ما را - با دانش و نيروي قرآني - بالا بري. و بالاتر و برتر از هر كه توان (و ظرفيت) تحمل چنين دانشي را ندارد، قرار دهي.

آيا علم يك حقيقت ثابت است و يا درجات دارد؟ كسي كه حقيقت «علم» و «دانايي» را نور مي داند [1] ، براي او كاملا روشن و بديهي است كه چنين حقيقتي داراي درجات نيز هست.

به عنوان مثال: همين نور محسوس، در عين داشتن نورانيت و روشني، شدت و ضعف دارد. در خارج نيز ما اشخاص «دانا» و «داناتر» و يا «نادان» و «نادان تر» داريم.

زبان قرآن و روايات نيز مؤيد همين حقيقت وجداني است، از جمله: «يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات» (المجادله : 11) «... تا خداوند (جايگاه) مؤمنان از شما و آنها را كه بدانها علم داده شده است، به درجات (و پايه هايي) بالا برد.»، همچنين: «نرفع درجات من نشاء و فوق كل ذي علم عليم.» (يوسف : 76) «هر كه را بخواهيم (بنا به حكمت) به درجات و (پايه هايي) بالا مي بريم. و فراتر از هر داننده اي، داناتري هست.»

راغب اصفهاني بعد از ذكر آيه ي نخست (يرفع الله الذين آمنوا منكم) آورده است: «يعني در آيه ي شريفه، تذكري است از جانب خداي متعال بر تفاوت درجات و مراتب علم عالمان و دانشمندان» (مفردات، ماده ي «علم») . در آيه ي ديگر آمده است: «و قل رب زدني علما» (طه : 114) يعني: (در مقام دعا) بگو: پروردگارا! بر دانش من بيفزاي. و اين خود مويد وجود مراتب در علم و دانش است.

امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده: «بيشترين ارزش، براي مردمي است كه دانش بيشتري دارند...» و از پدرشان امام باقر عليه السلام نقل مي كنند كه فرمود: «پسرم! منازل و درجات شيعيان را بر (پايه) ميزان روايت هاي (علمي) و نيز معرفت و شناخت آنها بشناس. [2] . «(الصدوق التوحيد، 1 ح 2)

بدين ترتيب ما در درجات متفاوتي از علم و دانش هستيم. البته به ميزاني كه از علم و دانش برخورداريم و حقايق را مي شناسيم، دست كم به همان ميزان و در همان رتبه به معناي علم و دانايي و قدر و ارزش آن وقوف داريم؛ يعني علم و دانايي - به شهود وجداني - مشهود و معلوم ما است. و هر تعريفي كه براي علم بياوريم، آن تعريف، نمي تواند شناخت ما را درباره ي «علم»، از آن ميزان شهودي بالاتر ببرد. به گفته ي دانشمندان، تعريف ها در اين گونه موارد، از مقوله ي شرح اسم - يعني توضيح لفظي به لفظ ديگر - است [3] ؛ شبيه آنچه درباره ي مفهوم نور وجود گفته اند (الطباطبائي 1364، 10، نيز ر. ك. خوانساري 3:1368، به نقل از افضل الدين كاشاني) . علماي منطق گفته اند: «معرف بايد اجلي (روشن تر) از معرف باشد.» (خوانساري 166:1367 و ديگر كتاب هاي علم منطق.)

از اين رو، برخي تعريف ها به جاي روشنگري، ما را از حقيقت معناي مشهود و بديهي دورتر مي دارد. البته اين سخن درباره ي همه حقايق - به اصطلاح - «نوري الذات» مانند «عقل»، «علم» و «وجود» صادق است.


پاورقي

[1] پيش تر (در بند 2 - 1) درباره ي حقيقت نوري علم، اندكي سخن رفت.

[2] نيز ر. ك. حكيمي. 37 ،63: 1360.

[3] البته گفته اند: تعريف همواره براي شناساندن چيز ناشناخته نيست، بلكه گاهي نيز براي تحليل و پرداختن به جزئيات (شناخت تفصيلي) است. (ر. ك. خوانساري 152: 1368) .