بازگشت

حقيقت نوري علم


علم - همانند عقل -از مقوله ي نور [1] است و تعريف نور درباره ي آن صادق است؛ نور را در مقام تعريف گفته اند: «هو الظاهر بذاته المظهر لغيره» (الطباطبايي 1364، بدايه الحكمه: 14) يعني: نور چيزي است كه خود ذاتا روشن باشد و غير خود را هم روشن نمايد؛ همه چيز به نور روشن مي شود. اما روشني نور از چيزي غير خودش نيست. [2] .

به واسطه ي همين حقيقت نوراني علم است كه: ما انسانها حقيقت علم و دانايي را مي شناسيم و به ارزش و جايگاه آن نيز واقف هستيم. بنگريد كه قرآن چگونه با يك پرسش ساده، وجدان و انديشه هاي ما را - درباره ي دانش و ارزش آن - تنبه مي دهد و بيدار مي كند: «قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولوالالباب» (الزمر : 9) «بگو: آيا آنان كه مي دانند با آنان كه نمي دانند برابرند؟ تنها خردمندان متذكر (و بيدار) مي شوند.» آيا اين پرسش، جز بر اين پايه استوار است كه حتي معمولي ترين انسان ها هم علم و دانايي و ارزش آن را به خوبي مي شناسند، به گونه اي كه «دانا» را همطراز «نادان» نمي شمارند؟! تنها كافي است كه عقل و خرد انساني و فطري خود را نپوشانند و به اصطلاح عقل را تعطيل نكنند و به كار بندند. قضاوت صريح عقل و خرد اين است كه: «دانا برتر از نادان» و «دانايي بالاتر از ناداني» است، لذا در پايان آيه آمده است كه اين تنبه و بيداري ويژه صاحبان لب [3] (اولوالالباب، يعني خردمندان) است. بلي؛ دانايي و ارزش والاي آن را به نور عقل و خرد و روشنايي ذاتي علم مي شناسيم. بايد دانست كه اين بيان قرآن - و امثال آن - از نوع تعليم (علم آموزي) نيست، بلكه از مقوله ي تذكر و بيدارگري در زمينه ي امري وجداني و بديهي است كه گاه درباره ي آن گرفتار غفلت مي شويم.

البته علم و دانايي، هم اجمال و تفصيل دارد و هم شدت و ضعف. به قول علماء مقول به تشكيك است [4] و ما در دنباله بحث اندكي در اين باره صحبت خواهيم كرد. اما در هر صورت، حقيقت علم و دانايي براي ما از روشن ترين بديهيات و ارزش آن از والاترين ارزش ها در راستاي رشد و كمال انساني است؛ و اين امري است كه عقل و خرد ما بر آن اذعان و اعتراف دارد.


پاورقي

[1] تعبير نور در لسان آيات و روايات - و در اصطلاح. غالبا به حقايق بديهي، وجداني و فطري اطلاق شده است؛ مانند نور وجود، نور عقل، نور علم....

[2] به زبان اصطلاح گفته مي شود: روشني، ذاتي نور است و امر ذاتي، علت و سبب جداگانه اي از ذات اشياء ندارد؛ الذاتي لا يعلل. (ر. ك: سجادي 268: 1368) .

[3] لب هر چيزي خالص (و عصاره ي) آن است و لب انسان، عقل و خرد او است (محمد بن ابي بكر الرازي، بي تا، مختار الصحاح) .

[4] تشكيك در لغت به معني شك و ترديد است. و در اصطلاح، به اين معني است كه يك لفظ داراي مفهوم كلي و واحدي باشد، لكن افراد و مصاديق آن به يكي از جهات - نسبت به يكديگر - تقدم و تأخر و اولويت داشته باشند. چنانكه اطلاق مفهوم نور، بر نور قوي، مقدم است تا اطلاق آن بر نور ضعيف... (سجادي 1361: 162 - 161، به نقل از: اسفار، ج 1، و كشف المراد، با تلخيص.) .