بازگشت

نان خشك و گوهر در شكم


زهري - كه يكي از راويان حديث و از اصحاب حضرت سجّاد عليه السّلام است - حكايت كند:

روزي در محفل و محضر امام زين العابدين عليه السّلام كه تعدادي از دوستان و مخالفان حضرت نيز در آن جمع حضور داشتند، نشسته بودم، كه مردي از دوستان حضرت با چهره اي غمناك و افسرده وارد شد، حضرت فرمود: چرا غمگيني؟ تو را چه شده است؟

عرض كرد: ياابن رسول اللّه! چهار دينار بدهي دارم و چيزي كه بتوانم آن را بپردازم ندارم، همچنين عائله ام بسيار است و درآمدي براي تأمين مخارج آن ها ندارم.

در اين هنگام، امام سجّاد عليه السّلام به حال دوستش گريست، من عرض ‍ كردم: آقا! چرا گريه مي كني؟

حضرت فرمود: گريه آرام بخش عقده ها و مصائب مي باشد و چه مصيبتي بالاتر از اين كه انسان نتواند مشكلات مؤ مني از دوستانش را برطرف نمايد.

در همين بين، حاضرين از مجلس پراكنده شدند، و مخالفين در حال بيرون رفتن از مجلس زخم زبان مي زدند، كه اين ها - ائمّه اطهار عليهم السّلام - ادّعا مي كنند بر همه جا و همه چيز دست دارند و آنچه از خدا بخواهند برآورده مي شود، ولي عاجزند از اين كه بتوانند مشكلي را برطرف نمايند.

آن مرد نيازمند، اين زخم زبان ها را شنيد و به حضرت عرض كرد: تحمّل اين حرف ها براي من سخت تر از تحمّل مشكلات خودم بود.

حضرت فرمود: خداوند، راه حلّي براي كارهايت به وجود آورد، و سپس ‍ امام عليه السّلام به يكي از كنيزان خود فرمود: غذايي را كه براي افطار و سحر دارم بياور، كنيز دو قرص نان خشك آورد.

حضرت به آن دوستش فرمود: اين دو عدد نان را بگير، كه خداوند به وسيله آن ها بر تو خير و بركت دهد، پس آن مرد دو قرص نان را گرفت و رفت.

در بين راه، به ماهي فروشي برخورد كرد، به او گفت: يكي از ماهي هاي خود را به من بده تا در عوض آن قرص ناني به تو بدهم، ماهي فروش نيز قبول كرد و يك عدد ماهي به آن مرد داد و در ازاي آن يك قرص نان دريافت نمود.

آن مرد ماهي را گرفت و چون به منزل رسيد، خواست ماهي را براي عائله اش تميز و آماده پختن نمايد، پس همين كه شكم ماهي را پاره نمود، دو گوهر گرانبها در شكم ماهي پيدا كرد، با شادماني آن ها را برداشت و شكر و سپاس خداوند متعال را به جاي آورد.

در همين بين، شخصي درب خانه اش را كوبيد، وقتي بيرون آمد، ديد همان ماهي فروش است، مي گويد: هرچه تلاش كرديم كه اين نان را بخوريم نتوانستيم؛ چون بسيار سفت و خشك است، گمان مي كنم در وضعيّتي سخت به سر مي بري، بيا اين نانت را بگير؛ و ماهي را هم نيز به تو بخشيدم.

پس از گذشت لحظاتي، شخص ديگري درب خانه اش را كوبيد، و چون درب را گشود، كوبنده درب گفت: حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: خداوند متعال، مشكل تو را برطرف ساخت، اكنون غذا و نان ما را بازگردان، كه كسي غير ما نمي تواند آن نان ها را بخورد.

و سپس آن مرد گوهرها را با قيمت خوبي فروخت و قرض خود را پرداخت كرد؛ و سرمايه اي مناسب براي كسب و كار و تأمين مايحتاج مشكلات زندگي خانواده اش تنظيم كرد. [1] .


پاورقي

[1] بحارالا نوار: ج 46، ص 20، أمالي صدوق: ص 453، الخرائج والجرائح مرحوم راوندي:

ج 2، ص 708، ح 3.