بازگشت

شكوه تعبير و صحيفه سجاديه


چکيده



اين مقاله با عنوان «شکوه تعبير در صحيفة سجاديه» رويکردي است زيبايي شناسانه به صحيفه نورانيه سجاديه که پشتوانة ارزشمند معنوي؛ معرفتي و ادبي شيعة جعفري؛ قاموس قويم و گرانسنگ کلمات آتش افروز؛ نمايشگاه حيرت انگيز ترکيب ها و اسلوب هاي نو و پرجاذبه و پهنة وسيع درآميختن ابتهاج و ابتهال و سکوي پرواز روح تا کرانه هاي بي کران ملکوت تا عِندَ مَليکٍ مقتدرٍ است. در اين مقاله نخست شکوه تعبير و ضرورت آن در دعاها و ذکرها و نيز عناصر شکوه تعبير مطرح گرديده، سپس زبان؛ اسلوب و آفاق تعبير در دعاها و ذکرها و تفاوت سياقي و محتوايي روايات و مناجات به بحث گذاشته شده و در پايان ابعاد شکوه تعبير در صحيفه سجاديه با ارايه مصاديقي از اين کتاب ارزشمند مورد پژوهش قرار گرفته است. مهم ترين رهيافت اين تحقيق آن است که همة آموزه هاي اين اثر ماندگار آميزه اي از حکمت و بلاغت است.

1. مقدمه



سخن آن گاه سزاوارِ ستودن و زيبندة دل دادن است که نمادي از حکمت و بلاغت و تابلويي از زيبايي هاي معقول و محسوس باشد. مثالِ بي مثالِ چنين سخني، يادگارِ ماندگار دورانِ رسالتِ سليمانِ اقليمِ وجود، پيامبر خاتم و بهانة خلقتِ عالَم و آدَم، احمدِ محمودِ محمّد (ص) است، که در زبان دين از آن به "وحي" تعبير مي شود. کلامي که خورشيدِ معاني ژرف و عرشي آن از قله هاي شکوهمند الفاظ و عبارات ناسوتي و فرشي به زبان عربي مُبين درخشيدن گرفت و از پگاه نزول تا شامگاه أفولِ زندگاني مبارکِ رسول(ص)، با جلوه هاي تماشايي و حيرت انگيز اعجاز لفظي و معنايي، مردمان را از نار به نور بازآورد و به مصداق "يا أيها الذينَ آمَنُوا أُدخُلُوا في السِلْمِ کافّةً" (بقره/208)، همگان را از برهوت حيرت و ضلالت به وادي هدايت و سلامت دعوت نمود.



کلامي با معاني اي ژرف و عميق در اسلوب هايي بس زيبا نمود يافت و در جانِ گران جانان آن چنان کارگر شد که از اوج انکار به حضيض اقرار فرود آمدند و بسا پيشتر از ايمان به حقانيتِ درون مايه هاي کتاب خداوند، تسليمِ شکوهمندي تعابير و زيبايي هاي ساختاري و واژگاني آن شدند و پيشاني تسليم بر آستان قرآن ساييدند. چنان که وقتي يکي از اعراب آية کريمة "فَاصْدَعْ بما تُؤْمَرُ" را شنيد به سجده افتاد و هنگامي که سر از سجده برداشت در پاسخ به اين سؤال که:"چرا سجده کردي، گفت:سَجَدْتُ لِفصاحَة هذهِ اْلاَيةِ يعني:به دليل شيوايي اين آيه سجده کردم"(23، ص:127).



در مرتبه اي پايين تر از اين کلام، آثار و أَثمار بياني و بناني چهارده عقلِ آويخته از بامِ فَلَک و چهارده خوب روي رَشکِ مَلَک قرار دارد که در دو حوزة "روايات و مناجات" به اقتضاي حال مخاطبان عرضه شده و به جامة تعبير در آمده است.



معصومان(ع) که نماد جاودان حکمت و بلاغت و وجود عيني و خارجي قرآن حکيم و بليغند، در مقام هدايت عموم مردم هيچ گاه از ژرفاي عقلشان با آنان گفتگو نکردند، چنان که از امام صادق (ع) رسيده است که فرمود:"ما کلم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم العباد بکنه عقله قط"، يعني:"رسول خدا(ص) هرگز از ژرفاي عقلش با مردم سخن نگفت" ليکن آن جا که طائر عرش آشيان جانشان به قاب قوسين کمال مي رسيد و در حريم وصال پر مي زد و در آشيانة "او ادني" مأوي مي گزيد؛ با جمال و جلال مطلق و محبوب و معشوق حقيقي به راز و نياز مي نشستند و لذا به تعبير استاد علامه حسن زاده آملي "آن چه در نهان خانة سِر و نگارخانة عشق و بيت المعمور ادب داشتند به زبان مي آوردند و به کنه عقل ملکوتي شان به مناجات با خداوند مي پرداختند. به همين دليل لطايف شوقي و عرفاني و دقايق ذوقي و شهودي که در اين بخش از سخنان معصومان(ع) يعني دعاها، ذکرها و مناجات نهفته است در روايات و احاديث وجود ندارد، زيرا در روايات مخاطب مردمند و معصومان با آنان به فراخور عقل و معرفتشان سخن مي گفتند، نه هر چه گفتني بود. چنان که پيامبر اکرم(ص) فرمود:"نحن معاشر الانبياء نکلم الناس علي قدر عقولهم"، اما در دعاها و مناجات به اقتضاي مقام از ژرفاي عقلشان با خداوند به راز و نياز مي نشستند (9، ص:16).



يکي از مباحثي که کمبود آن در قلمرو ادبيات ديني به ويژه ادبيات شيعي به وضوح احساس مي شود پژوهش دربارة جنبه هاي ذوقي و ادبي دعاها و ذکرها معصومان(ع) است. بيشتر کساني که در طول تاريخ انديشة شيعي به بررسي اين آثار پرداخته اند رويکردشان عرفاني و اخلاقي بوده است و تنها شخصيت هاي معدودي مانند حاج ملا هادي سبزواري و آقا نجفي قوچاني و سيدعلي خان مدني شيرازي در کنار بحث هاي فلسفي، عرفاني و اخلاقي به برخي از ابعاد ادبي و زيبايي شناختي دعاها معصومين (ع) نيز اشاره اي داشته اند. بنابراين، اين بعد از دعا با همة اهميتي که دارد مغفول مانده است. اين مقاله با هدف طرح اهميت زيبايي شناختي دعا، رويکردي اجمالي به جنبه هاي بلاغي صحيفه سجاديه دارد و سعي نگارنده بر آن است تا شکوه تعبير، عناصر و ابعاد آن را در اثر ياد شده تبيين نمايد.

2. شکوه تعبير

2. 1. تعريف شکوه تعبير



شکوهمندي، کيفيتي است که هر پديده اي به آن متصف شود سبب انفعال و تأثر انسان ملتفت مي گردد. با اين تعريف، شکوهمندي به عنوان يک ويژگي مي تواند در بسياري از پديده هاي هستي تحقق يابد. شدت و ضعف شکوهمندي بستگي به ماهيت پديده ها دارد. مثلاً شکوهمندي کوه در بلندي قله سر به فلک کشيده اش و شکوهمندي دريا در گستردگي و امواج سهمگين آن است. خداوند شکوهمندترين موجود هستي مي باشد زيرا افزون بر وصف جمال و جلال مطلقش شکوه تمام پديده ها از او سرچشمه مي گيرد.



يکي از مصاديق شکوهمندي؛ "تعبير" است. مقصود از تعبير، شکل بيروني و تعين يافتة معاني است که در ضمير آدمي خلجان دارد، بنابراين مقصود از "تعبير" سخن ملفوظ يا مکتوب آدمي است. ابن منظور در اين باره مي نويسد:"عَبّر عَن فُلان:تَکَلمَ عَنْه و الّّلسانُ يعَبَّرُ عَمّا فِي الضمِيرِ" (3، ج:9، ص:17).



شکوهمندي تعبير درجات گوناگون دارد. اگر سخنان افرادي که به يک زبان تکلم مي کنند و يا سخنان يک فرد را در مواضع مختلف مورد ارزيابي قرار دهيم، خواهيم ديد که گفتار و نوشتار آنان از جهت شکوهمندي يکسان نيست، بلکه به طور مختلف يک جدول ارزشيابي را پر مي کند.

2. 2. قلمرو شکوه تعبير



قلمرو شکوه تعبير بسيار گسترده است و تا مرتبة سحر بالا مي رود و همة ذوق، عواطف و احساسات مخاطب را در مي نوردد و تسليم خود مي سازد، به همين دليل پيامبر اکرم(ص) فرمود:ان من البيان لسحراً و ان من الشعر لحکما (19، ج:1، ص:218) يعني:همانا برخي از سخنان سحرگون و بعضي از اشعار حکمت آميز است.



به دليل همين تأثير شگرف و شکوهمند "تعبير" بود که وليد بن مغيره سخن شناس سرآمد جاهلي پس از شنيدن آيات سورة مبارکة غافر سرگردان و شگفت زده به قوم خويش "بني مخزوم" گفت:ان له لحلاوه و ان عليه لطلاوه و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه يعلو و مايعلي (4، ج:1، ص:302) يعني:بي ترديد (قرآن کريم) سخناني است که سرشار از شيريني و در اوج شکوه و جلال و زيبايي، فرازش چونان درختي پر ثمر و فرودش مانند چشمه اي جوشان و آن سخني است والا و بالا و هيچ سخني بر آن برتري ندارد. قرآن کريم جريان را چنين تصوير مي نمايد:" ... کلاّ إنهُ کانَ لآياتنا عنيداً سارهقه صعوداً – انه فکر و قدر- فقتل کيف قدر – ثم قتل کيف قدر – ثم نظر- ثم عبس و بسر ثم ادبر و استکبر – فقال ان هذا الا سخر يؤثر- (مدثر/16-24). «حاشا که او به آيات ما ستيزه جست- زودا که مشقتي سنگين بر او تحميل کنيم – چرا که او انديشد و سگاليد – پس مرگ بر او باد چگونه سگاليد – باز مرگ بر او باد چگونه سگاليد – سپس باز نگريست – و آن گاه روي در هم کشيد و ترشرويي کرد- سپس روي بر تافت و گردن کشيد و گفت اين جز جادويي فراگرفته (از ديگران) نيست».



قرآن کريم موضع وليد بن مغيره را در قبال شکوهمندي قرآن کريم با عنوان "سحر" بيان مي کند و اين اقرار و اعتراف دشمنان عنود قرآن به شکوهمندي کلام خداوند متعال است.

2. 3. عناصر شکوه تعبير



براي آن که يک اثر هنري در تمام زمينه هاي مختلف هنر به ظهور برسد و از ذهنيت به عينيت درآيد به طور طبيعي مراحل سه گانة "انفعال نفس، فعاليت انديشه و عرضة خارجي" را مي گذراند تا در معرض تماشا، ديد، انديشه و ارزيابي مردم و مخاطبان قرار گيرد (20، ص: 58).



در مرحلة اول (انفعال نفس) جان، فکر و نفس انسان از حوادث و صحنه هاي پيرامون خود اثر مي پذيرد و منفعل مي گردد و در نتيجه نطفة يک اثر هنري با تجربة جديد بشري و عاطفي بسته مي شود و بذر انديشه در کشتگاه فکر پاشيده مي گردد.



در مرحلة دوم (فعاليت انديشه) ادراک ها و انفعال ها (دريافت ها و واکنش ها) و تأثرهاي دروني با عمق جان مي آميزد و با وجود انسان يکي مي گردد و انديشه بر آن مي شود که آن دريافت ها را موزون و آراسته کند و به آن ها شکل و نمود لذت بخش و دل پذيري بدهد.



سومين مرحله (عرضه خارجي) عرضة آن انديشه و ادراک و احساسي است که در زير پنجة خلاقيت فکر و با ضربه هاي سازندة ذوق، شکلي جديد و نمودي نو يافته است. اين مرحله مهم ترين بخش خلاقيت هنري به حساب مي آيد زيرا يک پديده پس از احساس و ادراک و آميخته شدن آن با دل و جان و باور، بايد "تعبير" شود، و اين امر ذوق سليم، شناخت صحيح و دقت، انتخاب و مهارت لازم را مي طلبد.



پيش از طرح عناصر شکوه تعبير، ذکر اين نکته ضروري است که شکوه تعبير سه پيش فرض نياز دارد؛ 1- معرفت و بصيرت، 2- ذوق سليم و 3- مخاطب سنجي و درک مقتضاي حال.



پيشواي حکمت و بلاغت علي(ع) مي فرمايد:"آيه البلاغه قلب عقول و لسان قائل" (1، ج:1، ص: 56)، يعني:نشانة بلاغت، قلبي سرشار از معرفت و زباني گويا است. واژة "آيه" در نسخه اي ديگر "آله" ذکر شده است که در اين صورت ترجمة حديث چنين است:ابزار بلاغت، قلبي سرشار از معرفت و زباني گويا است. در اين سخن، امام(ع) خردمندي و هوشياري (عامل اصلي شناخت و تجربه) را پيش نياز بلاغت و شکوهمندي تعبير بر شمرده است. در تعبير "قلب عقول" نکته اي زيبا نهفته است که همه امور سه گانه فوق را در بر مي گيرد. و آن اين که حضرت(ع) تعقل و خردورزي را به قلب نسبت داده است، لذا خردي روئيده در زمينة احساس عاطفي است نه در زمينه ذهن حسابگر، زيرا معرفت و شناخت اعم از شناخت موضوع و شناخت مخاطب و مقتضاي حال است و معرفت منسوب به قلب معرفتي منبعث از کانون ذوق و عاطفه است.



"لونگينوس" حکيم و سياستمدار سرياني قرن سوم ميلادي و مشاور ملکه زنوييا نيز طي نوشته اي با عنوان "شکوه سخن" پنج منشأ براي آن ذکر نموده است. وي دو منشأ را فطري و ذاتي مي دانست يعني، 1- استعداد ادراک انديشه هاي متعالي و 2- شور و هيجان شديد و ابتهاج دروني زاييده الهام.



و سه منشأ ديگر را زاييده صناعت تلقي مي کرد که عبارتند از:1- استعداد ساختن صور بلاغي، 2- تشخيص، بيان و انتخاب کلمات و کاربرد سنجيدة مجازها و 3- سبک شايسته و متعالي (18، ص: 116).



در حقيقت دو منشأ اول شکوه سخن که از ديدگاه لونگينوس فطري و ذاتي اند در حديث اميرالمؤمنين(ع) از آن ها به "قلب عقول" و سه منشأ زاييده صناعت به طور اجمال به "لسان قايل" تعبير گرديده است. مي توان گفت عناصر شکوه تعبير چهار امر مي باشد؛1- واژة مناسب، 2- ساختار و ترکيب مناسب، 3- صور خيال و 4- آرايه ها.



بررسي دعاها و ذکرهاي معصومين (ع) از نظر ارزش تعبيري اين نتيجه را به دست مي دهد که هر کدام از عناصر چهارگانه فوق در عالي ترين سطح ادبي و بلاغي رسالت حمل معاني آن متون را ايفا مي نمايند.

3. تعبير در دعاها و ذکرها

3. 1. ضرورت شکوه تعبير در دعاها



شکوه تعبير براي "زبان ادبي" که عرصة معاني ثانويه، صور خيال و آرايه ها است، ضرورتي گريزناپذير مي باشد، زيرا همة ابعاد و لايه هاي دروني يک کلام از رهگذر شکل عيني و خارجي کلام که همان صورت، ترکيب و "محتواي نگاهداشته در روبرو است" (6، ج:1، ص:369) استنباط مي شود. به عبارت ديگر "ساختار، پيش نياز تأويل و ترکيب و اسلوب پيش نياز تفسير است"، بنابراين معاني شکوهمند، الفاظ و عبارات شکوهمند را مي طلبد؛ زيرا صورت و محتوي از يکديگر جدايي ناپذيرند.



دعاها و ذکرها معصومين (ع) نيز با داشتن اسلوب جمالي و زبان ادبي عالي ترين جلوه از شکوه تعبير پس از قرآن کريمند. در سراسر آثار ياد شده انديشه، احساس و هنر در سطحي فرازين کنار هم مي نشيند، به گونه اي که تمامي ويژگي هاي يک شاهکار ادبي اعم از ويژگي هاي محتوايي و زيبايي شناختي در آن ها به وفور تجلي دارد.



شکوه تعبير در دعاها و ذکرها به عنوان پشتوانة ارزشمند معنويت معرفتي و ادبي شيعه، که از آن به قرآن صاعد تعبير مي شود ضرورتي گريزناپذير است، زيرا اين آثار به عنوان پيام هاي ديني حاوي عميق ترين معاني و مفاهيم است و همين شکوه معنايي اقتضا مي کند که در اسلوبي شکوهمند تعبير گردد. به بيان ديگر با توجه به اين که حکمت شالودة کلام معصومان(ع) را تشکيل مي دهد و با توجه به فرمودة علي(ع):"الحکمه شجره تنبت في القلب و تثمر علي اللسان"، (1، ج:1، ص:187)، حکمت چونان درختي است که در قلب مي رويد و بر زبان به بار مي نشيند؛ براي ايجاد تناسب ميان لفظ و معني شکوه تعبير در دعاها و ذکرها که بارزترين مصاديق حکمت ذوقي است، امري لازم و اجتناب ناپذير است. حسن زادة آملي با تعبير کلام معصومان(ع) به معجزة قولي درباره شکوه تعبير در کلام آنان مي فرمايد:"تنها سخن از عبارت پردازي و سجع و قافيه سازي نيست، بلکه سخن در فصاحت و بلاغت تعبير است. کلام در بيان حقايق دار هستي با بهترين تعبيرات عربي مبين و درج در معني در زيباترين و رساترين درج صدف عبارت که نوابع دهر و افراد يک فن در فنون علوم؛ در فهم آن ها دست تضرع و ابتهال به سوي ملکوت عالم دراز مي کنند؛ مي باشد" (7، ص:16).



3. 2. زبان دعاها و ذکرها



به طور کلي زبان پيام رساني از دو شکل خارج نيست، زبان عادي (زبان خبر) و زبان ادبي. نظريه پردازان صورتگرا نيز همواره بر ساز و کار زبان توجهي خاص دارند و تحليل و بررسي شاعرانه در نظر آنان جايگاهي ويژه دارد. آنان هم چنين به تمايز ميان زبان عادي (زبان خبر) و زبان ادبي (زبان شاعرانه) مي پردازند و دوگونه زبان را از يکديگر متمايز مي دانند.



1 ـ زبان عادي، خبري يا روزمره



2 ـ زبان ادبي، عاطفي، دروني يا شاعرانه



زبان عادي و زبان ادبي از جهاتي با يکديگر اشتراک دارند. واژه در هر دو شيوة بياني، عنصر اساسي و بنيادين است. اصولاً زبان عادي و ادبي از همنشيني و ترکيب واژه ها در زنجيرة گفتار و در ساختاري منظم به وجود مي آيد. ما در زبان عادي و ادبي با دو شيوة بياني روبروييم و آن چه اين دو شيوة بياني را از يکديگر متمايز مي کند نحوة استفادة گوينده، شاعر و نويسنده از عناصر زباني، واژه ها، شگردهاي بيان و غيره است. وظيفه اصلي و اولية زبان عادي و روزمره تفهيم و تفاهم و اطلاع رساني است. گوينده زبان عادي را به کار مي گيرد تا با ديگران ارتباط برقرار کند و به موضوع و امري در جهان بيرون اشاره کند و ارجاع دهد. کارکرد اولية زبان عادي «خبر» است از اين رو پيام در اين زبان به صورت مستقيم و عادي است و دريافت پيام نيز به آساني صورت مي گيرد.



«در زبان عادي پيام به کمک زباني روشن و ساده و به دور از هرگونه پيچيدگي لفظي و بياني ارائه مي شود و در آن، زبان شفاف است و خواننده و شنونده صرفاً متوجه معناي پيام هستند و به خود زبان توجهي نمي کنند. در اين زبان حتي مي توان به راحتي از سلطة زبان آزاد شد. اصولاً افرادي که زبان را به قصد اطلاع رساني به کار مي گيرند به آوا و صداي واژه ها بي اعتنا هستند و کمتر به معناي ضمني و چندگانه واژه ها توجه دارند. دانشمندي که از زبان علمي بهره مي گيرد به زباني نيازمند است که اطلاعات و آگاهي هاي علمي مورد نظرش را به دقت و بر اساس اصول علمي و فني به ديگران منتقل کند. نويسندگان متن هاي عادي علمي مي کوشند از ايهام و چند معنايي پرهيز کنند و اصولاً معاني مستقيم در زبان آنان مانع بروز معاني ضمني و ابهام آميز و دلالت هاي ثانويه است. حال آن که ايهام و چند معنايي واژگان سرچشمه اي غني براي شاعر و نويسنده ادبي است. زيرا که اينان با کارکرد اولية زبان يعني تفهيم و تفهم سر و کار ندارند و انتقال پيام نيز در زبان ادبي غير مستقيم و غيرعادي است و در نتيجه، دريافت پيام به آساني صورت نمي گيرد، آفرينندة زبان ادبي اسلوبي را بر مي گزيند که آکنده از ايهام، چند معنايي، مجاز و سايه روشن هاي معنايي است (14، ص:69).



بنابراين مي توان گفت که گوينده و به کار گيرندة زبان عادي به معناي اولية واژگان نيازمند است ولي شاعر و اديب به زباني چند بُعدي نياز دارد و به معناي قاموسي هر واژه اي، معناي ضمني و آوايي را نيز مي افزايد تا به زباني اديبانه و شاعرانه دست يابد. در زبان ادبي ساختارهاي غير متعارف وجود دارد و معمولاً هنجارهاي عادي و معمولي زبان رعايت نمي شود به عنوان مثال خداوند در قرآن کريم مي فرمايد:« وَ ضَرَبَ الله مَثَلاً قَرْيهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً يأتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ الله فَاَذاقَها الله لِباسَ الْجُوع وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا يصْنَعُونَ». (نحل/112). در اين آيه خداوند متعال «لباس الجوع» که از مقولة پوشيدني ها است را به عنوان مفعول به فعل «اذاق» بر خلاف استعمال متعارف در رديف امور چشيدني قرار مي دهد.



هم چنين وقتي مولانا مي گويد:«گوشم شنيد قصة ايمان و مست شد» و يا حافظ مي سرايد:«شعر خونبار من اي دوست بدان يار رسان»، ما با ساختارهاي غير معمول و غير متعارف زبان مواجهيم. اصولاً زبان ادبي و شاعرانه معاني خاص را در هم مي نوردد تا از مستقيم گويي بگريزد. زبان ادبي بستر و گسترة صور خيال است. زيرا اگر تعابير محدود به حقيقت باشد زبان خشک و بي روح مي گردد» (10، ص: 192).



زبان دعاها و ذکرها از نوع زبان ادبي است و تنها اين زبان است که محتواي دعاها را بر مي تابد زيرا معصومان(ع) در دعاها و ذکرها با جمال و جلال مطلق و محبوب و معشوق به راز و نياز مشغول بوده اند. لذا مقام خطاب و خطيب و مخاطب اقتضا مي نمود که آن چه در نهان خانة سر و نگارخانة عشق و بيت المعمور ادب داشتند را به زبان آورند.



دعاها و ذکرها که بخش قابل توجهي از ادبيات ديني ما را تشکيل مي دهد سرشار از صور خيال و آرايه هاي ادبي و معاني ثانويه است و هيأت ظاهري عبارات دعاها، موسيقي واژه ها، حروف و نحوة تلفيق آن ها و معاني حقيقي و مجازي آن ها کاملاً متفاوت با زبان احاديث است.



3. 3. اسلوب دعاها و ذکرها



آن چه انديشة آدمي را امتياز مي بخشد اسلوب است. چه آن که فکر و انديشه متعلق به همة مردماني است که داخل در حيطة تعريف مشهور «الانسانُ حيوانٌ ناطقٌ» هستند. اسلوب علامت انحصاري است که هنرمند مبدع و خلاق را از ديگران جدا مي کند زيرا به تعبير بوفن1 «افکار نظير اشيايي است که در دسترس عموم قرار دارد و نويسندگان عادي هم مي توانند به آن دست يابند. اما نمي توانند آن را از رديف اموال عمومي خارج کنند و تحت تملک خود در آورند بلکه فقط هنرمندان خلاق و نوآورند که مي توانند به وسيله «اسلوب» هر مقداري از افکار را که لازم دارند براي خود انتخاب کرده و حصار انحصاري گرداگرد آن بکشند»(12، ص:82). هنرمندان مي توانند افکار و انديشه ها را به گونه اي در تملک خود درآورند که هرگز از دايرة تصرف آن ها خارج نشود زيرا هر چيزي که علامت انحصاري شخصيت هنرمندي بدان زده شود از آن اوست به همين خاطر گفته اند «اَْلاُسْلُوبُ هو الرَّجُلُ نَفْسُه» يعني اسلوب دقيقاً همان شخص صاحب اسلوب است (13، ص: 56).



در مورد «اسلوب» تعاريف گوناگوني رسيده است. دکتر محمد فاضلي همة آن تعاريف را در عبارت زير جمع نموده است:«الاسلوبُ هو الطريقهُ الّتي يأْخُذُها الْفَناّنُ وَ الاديبُ لِبَيانِ اَفکارِ هِما وَ مايجُولُ في نَفْسِهِما مِن الْمَعارِفِ وَ الْعَواطِفَ وَ الْاِنفِعالاتِ و اْلابتداعات (16، ص:298). يعني:اسلوب شيوه و روشي است که هنرمند و اديب براي بيان افکار، باورها، احساسات، تأثرات و خلاقيت هايي که در ذات و ضميرش خلجان دارد از آن استفاده مي کند.



در تعريف احمد هاشمي از اسلوب علاوه بر مطالب فوق قصد و ميزان تأثير در نفوس مخاطبان نيز لحاظ شده است (28، ص: 43).



«اسلوب از جمله موضوعاتي است که انديشمندان علوم بلاغي فقط در قلمرو جمله و اجزا و عناصر آن و هم چنين اشکال بياني و آرايه هاي بديعي بدان پرداخته اند و تنها عبدالقاهر جرجاني است که در مبحث تفاضل کلام و تبيين اعجاز قرآن کريم علاوه بر مسايل ياد شده به «نظم و سياق» کلام نيز پرداخته است. با توجه به اين که مسايل نقد ادبي در عصر ما تنها به حوزه علوم بلاغي محدود نمي شود بلکه مسايل زبان شناختي- روان شناختي و زيباشناختي را نيز در بر گرفته است شايسته است ارباب نظر به اين مقوله عنايت خاصي مبذول دارند.



از آن جا که مقام دعا و ذکر به ويژه براي معصومان(ع) مقامي فراتر از حدود و حوزة عقل متعارف است و با توجه به اين که مقام دعا مقام«عشق»، «شهود»، «لقاء» و «فناء» است، اسلوب علمي که بر مدار استنتاجات عقلي و منطقي مي گردد تاب بيان حالات آنان که عاشقان حقيقي حضرت حقند و در دعا و ذکر به بارگاه وصال بار مي يابند را ندارد، زيرا در اين مقام که به تعبير مولوي دولت عشق حاکميت مي يابد و رسم عقل برکنده مي شود «عشق آمد و رسم عقل برکند» اقتضا مي کند که زبان و اسلوبي ديگر براي مناجات با آن معشوق محتشم به کار گرفته شود. از آن اسلوب چنان که در تقسيم بندي هاي انديشمندان نيز آمده است، به اسلوب ادبي و جمالي، که سرشار از عاطفه و احساس و تصوير است و دامنة صور خيال و عواطف در آن بسي گسترده و فراخ است، تعبير مي شود. در اين اسلوب انديشه با صور لطيف و شورانگيز خيال در مي آميزد و از کانون عاطفه يعني قلب به مخاطب عرضه مي گردد.



3. 4. آفاق تعبير در دعاها و ذکرها



مخاطبِ دعاها و ذکرهاي معصومان(ع) برخلاف رواياتِ آنان که مردمند، خداوند است. آنان از ژرفاي عقلشان با معبود خود سخن مي گفتند، لذا الفاظ و اساليب بيان به تبع معاني در عالي ترين اندازة ادبي ادا مي شود.



از آن جا که زبان دعاها و ذکرها زباني عاشقانه و در افق وصال و سراپردة حضور جانان ادا شده است قوالب عرفي ملکي، آن مفاهيم قدسي را بر نمي تابد به همين دليل زبان مجاز باز مي شود، چنان که در ادبيات عارفانه عربي و فارسي نيز داستان تجربه هاي شهودي عارفان بنامي چون حافظ، ابن فارض، ابن عربي، مولوي، الهي قمشه اي، حسن زادة آملي و امام خميني در قالب هايي از شعر و فراتر از تسامح عرفي ادا شده است، در چنين حالتي به موازات اهتراز روح و ابتهاج باطن، الفاظ و عبارات و اقوال که سفير و مفسّر احوالند زيبا و ملکوتي مي شوند و باشکوه و بلاغتي هر چه تمام تر ادا در اين ساحت «تنها سخن از عبارت پردازي و سجع و قافيه سازي نيست، بلکه سخن در فصاحت و بلاغت تعبير است، بلکه کلام در بيان حقايق دار هستي با بهترين تعبيرات عربي مبين و دَرْج دُرِّ معني در زيباترين و رساترين درج صدف عبارت که نوابغ دهر و افراد يک فن در فنون علوم در فهم آن ها دست تضرع و ابتهال به سوي ملکوت عالم دراز مي کنند، مي باشد (7، ص: 16).



با دقت نظر در ذکرها و دعاهاي معصومان(ع) به دست مي آيد که آثار ياد شده در افق هاي گوناگون تعبير شده است. تفاوت تعابير در دعاها دست کم حاصل دو امر مي تواند باشد:



1 ـ بر اساس کريمة «اَياً ما تَدْعُوا فَلَهُ اْلاسْماءُ الْحُسْني»(اسراء/110) معصومان(ع) به اقتضاي هر اسمي از اسماي حسناي الهي دعايي انشا مي فرمودند و با خداوند به راز و نياز مي پرداختند، زيرا در مقام خطاب، هر اسمي از اسماي جمال و جلال طوري از سخن را چه از نظر محتوي و چه از حيث سبک و سياق اقتضا مي نمود.



2 ـ دعاها و ذکرها چه زبان حال معصومان(ع) در منازل سلوک اِلي الله باشد و چه در مقام تعليم به شيعيان با توجه به مراتب و منازل سلوک و احوال سالک انشا گرديده و بنابراين هر منزلي از منازل معرفت و هر حال و مقامي دعا و ذکري را اقتضا مي نمود که با ذکرهاي ديگر احوال و منازل تفاوت داشت.



آفاق تعبير را مي توان به دو حوزة «ابتهاج و ابتهال» تقسيم نمود. برخي از دعاها در افق وصال و بار يافتن به سراپرده حضور جانان ادا و تعبير گرديده که در اين موقعيت معصوم(ع) با روحي مبتهج به راز و نياز با خداوند مي نشيند و برخي ديگر از اين آثار در افق فراق و هجران تعبير گرديده است در اين موقعيت معصوم(ع) با حال ابتهال به مناجات با حضرت دوست مي پردازد.



برجسته ترين مثال براي آفاق گوناگون تعبير مناجات خمسة عشر و دعاهاي صحيفة سجاديه است که هر کدام بيانگر منزلي از منازل سلوک است.

4. ابعاد شکوه تعبير در صحيفه سجاديه



آن چه گذشت زمينه هاي ضروري ورود به بحث اصلي را تا حدودي فراهم نمود، بنابراين اکنون به بررسي ابعاد شکوه تعبير در صحيفه سجاديه با ارايه مصاديقي از آن مي پردازيم. دست کم هفت بُعد از شکوهمندي تعبير را در اين منظومه معرفت و گلستان عبوديت که فيض ملفوظ و نور مکتوب است مي توان يافت.



4. 1. شکوه واژگاني



«واژه» اساسي ترين عنصر در تشکيل کلام است، زيرا هرکلام از چند واژة مستعمل و معني دار که براي هدف خاصي کنار هم چيده مي شوند، شکل مي گيرد. دنياي واژگان و الفاظ دنيايي است سرشار از دقايق، لطافت، رموز، اسرار و زيبايي ها.



اهميت واژه در زبان ادبي تا آن جاست که «استفان مالارمه» به شاعران توصيه مي کند که «ابتکار عمل را به واژه بسپاريد» انتخاب واژه در رساندن پيام، با در نظر گرفتن هيأت ظاهري و موسيقي آن، حروف و نحوة تلفيق آن ها و معاني حقيقي و مجازي اي که واژه ظرفيت آن ها را دارد؛ مسؤوليت مهم يک اديب و شاعر است، زيرا اديب و شاعر شکوه و زيبايي را به کمک واژه خلق مي کنند و جهان را به تسخير خود در مي آورند، چنان چه نزار قباني سرودن شعر را تسخير جهان به کمک واژه ها مي داند.



صحيفه سجاديه رستاخيزي عظيم از واژگان است، واژگان اين کتاب که حديث تمناي وصال و نغمة تماشاي جمال حضرت دوست است سه ويژگي مهم دارد؛ يکي اين که در اوج فصاحت است، به گونه اي که هيچ واژه اي را نمي توان يافت که حايز شرايط فصاحت نباشد.



ديگر اين که با توجه به اين نکته ظريف که امام(ع) وجود عيني و خارجي قرآن حکيم و بليغ است واژه ها در گفتار و نوشتار آن حضرت صبغة قرآني دارد، به طور مثال آن حضرت در دعاي بيستم از صحيفة سجاديه مي فرمايد:اَللّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفوکَ اَجلي و حَقِّقْ في رجاء رَحْمَتِکَ اَمَلي. چنان چه ملاحظه مي شود دو واژة «اجلي و املي» علاوه بر اين که با يکديگر سجع متوازي و جناس مختلف لاحق دارند، برگرفته از فرهنگ واژگاني قرآن مي باشند. بدين معني که اگر چه واژه هاي ديگري نيز مثل «مَنِيتي و اُمْنِيتي» در قاموس عرب وجود دارد و اي بسا تا حدي نيز تأمين کننده شکل آهنگين کلام و در بردارنده نکات بديعي باشد ولي صبغة قرآني ندارد؛ اما از آن جا که امام(ع) مخاطب اصلي قرآن است و کلامش نيز قرآن صاعد مي باشد بنابراين، واژه در سخنانش رنگ قرآني دارد.



سومين ويژگي واژگان صحيفه سجاديه تنوع است، به گونه اي که مي توان از مجموع واژه هاي موجود در دعاهاي اين کتاب قاموسي ارزشمند فراهم آورد.



4. 2. شکوه ساختاري



مقصود از ساختار همان جمله و کلام است که از پيوند معني دار چند واژه براي ابلاغ پيام تشکيل مي شود. قوانين حاکم بر واژه ها بر کليت متن نيز سيطره دارد و با توجه به اين که ساختار جمله نقش محوري در زيبايي سخن و سخن زيبا دارد، چنان چه سخنور يا نويسنده در گزينش واژه ها، معيارهاي زيبايي و شکوهمندي را رعايت کند ولي در جمله بندي دقت، هماهنگي، توازن و حرکت آرام و موزون و ساير معيارها به ويژه مقتضاي حال را مورد عنايت و رعايت قرار ندهد، سخن او ارزش و اعتبار شکوهمندي نخواهد داشت. معيارهايي که انديشمندان علوم بلاغي دربارة ساختار و ترکيب، بيان نموده اند در دو بخش فصاحت و بلاغت گرد آمده و در کتب بلاغي موجود است. آن چه در اين بحث اهميت دارد آنست که ساختار و ترکيب در صحيفه سجاديه دقيقاً مطابق با مقتضاي حال است. در اثر ياد شده مباحث فصل، وصل و قصر، تقديم و تأخير، ايجاز، اطناب و مساوات، احوال مسند و مسنداليه و هم چنين جنبه هايي از خبر و انشا که به ساختار مربوط مي شود، به زيباترين شکلش وجود دارد.



به عنوان مثال امام سجاد(ع) در مناجات ابوحمزة ثمالي در اوج ايجاز تذلل خود را به خداوند متعال بيان مي دارد. ما اَنا يا رَبِّ وَ ما خَطَري.



شاهد ديگر زيبايي ساختاري عبارت:«بک عرفتک و انت دللتني عليک و دعوتني عليک و لولاانت لم ادرما انت» از مناجات ابوحمزة ثمالي است که در آن جملات فعليه و اسميه با لطافت خاصي کنار هم قرار گرفته اند. در جملة اول صنعت حصر به روش تقديم آمده و جمله نيز فعليه است که حکايت از تجدد دارد. و در جملة دوم مسنداليه در قالب ضمير آمده که خود نکته مهمي است، علاوه بر اين با توجه به آيه «و ما امرنا الا واحده» جمله به صورت اسميه آمده است تا بر ثبوت دلالت نمايد و آن گاه عبارت «انت دللتني عليک» را با جملة «لولاانت لم ادرما ما انت» به زيبايي هر چه تمام تر تأکيد و بدرقه نموده است و جريان اين بعد از شکوه تعبير در مورد بقية متون دعاها و ذکرهاي مأثوره از امام سجاد(ع) هر خوانندة بيدار دلي را به صدق بيان اميرالمؤمنين (ع) بر آن سروران سخن واقف مي کند آن جا که فرمود:« الا وانّ اللِسان بضعة من الانسان فلا يسعده القول اذا إمْتنَعَ و لا يمهله النطق اذا اتسع و انا لامراء الکلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه» يعني:«زبان پاره گوشتي است از پيکر آدمي هرگاه آمادگي در انسان نباشند زبان هم ياراي نطق ندارند و به هنگام آمادگي، نطق و گفتار مهلتش نمي دهد. همانا ما فرمانروايان سخنيم؛ ريشه درخت سخن در زمين وجود ما استوار گرديده و شاخه هايش بر ما سايه افکنده است» (27، ص:354).



4. 3. شکوه آوايي



سومين بعد از ابعاد شکوه تعبير در صحيفه سجاديه که در برجسته سازي زبان نقش بسزائي دارد به «آوا» مربوط مي شود. «آوا و آهنگ» حاصل نوعي پيوند خاص ميان حروف يک واژه است در اين خصوص صفات حروف اعم از صفات اصلي و فرعي مثل جهر، همس، شده رخاوة، صفير، قلقله، تکرير، لين و غيره و مخارجي که در توليد حروف دخيلند و هم چنين برخي ديگر از ويژگي هاي معنوي حروف از اهميت ويژه برخوردارند علاوه بر آن چه ذکر شد نحوه پيوند کلمات در درون کلام سجع ها و جناس ها نيز عناصري هستند که در توليد آهنگ تأثير بسزايي دارند.



تفاوت آفاق تعبير صحيفه سجاديه، بر نحوه آوا و قرائت دعاهاي آن تأثير دارد به گونه اي که هر يک از دعاها در افقي قرائت، آهنگ و موسيقي خاصي را مي طلبد همان طور که سوره ها و آيات قرآن کريم چنين است؛ به همين دليل قاريان قرآن براي هر آيه و سوره اي آهنگ و دستگاه موسيقايي خاصي را که متناسب با فضاي دروني و معنايي آيه باشد، برمي گزيند. چنان چه اين مسأله در مورد شعر نيز صادق است به همين دليل مشاهده مي کنيم غزليات حافظ و ديگر شاعران با آهنگ هاي گوناگون و در دستگاه هاي مختلف اجرا مي شوند.



4. 4. شکوه عاطفي



عاطفـه از جمله مقوله هايي است که هـمواره با دعاها و ذکرها همراه است؛ زيرا اين آثار ارزشمند از کانون عاطفه و قلب مي جوشد و بر زبان جاري مي شود. «دعاها با الفاظي فصيح و بليغ؛ واژه هايي حساس و هيجان بار، ترکيب هايي جذاب و با نفوذ، مضمون هايي ژرف و باز هم ژرف، .... در دعاها آفاقي از تعبير پديد آمده است که به خوبي مي توانند دل را بيدار کنند و شور دروني انسان را برآشوبند و شعور ناب را در آدمي فعال سازند و اعماق فطرت را به هيجان آورند و روح را صيقل دهند و ديوارهاي محدود کنندة وجود را فرو ريزند و به انسان صلابت دهند و به انديشه و عمل انساني به گونه اي صحيح و سالم تعالي و جهت بخشند» (9، ص:217). همه اين ها حاصل موج هاي عواطف و احساسات در دعاها و ذکرهاست و به همين دليل است که مي توان گفت دو عنصر آهنگ و عاطفه اجزاي جدايي ناپذير دعا هستند. در فضاي عواطف و احساسات؛ عبد سالک آن چنان تقرب مي يابد که حتي زبان ناز مي گشايد و با خداي خود به راز و نياز مي پردازد. صحيفه سجاديه از اين جهت نيز شکوهمندترين است زيرا روح عرشي امام که به کرانه هاي عبوديت به تحفه سکينه الهي نايل آمده است آن چنان لطيف شده که حکايت دل را به زيبايي ادا مي کند.



4. 5. شکوه معاني ثانويه



يکي از وجوه هنر در زبان ادبي خروج از هنجارهاي عادي زبان به اقتضاي حال و مقام است که قطعاً به قصد تأثير در مخاطب و مبالغة در معني و اهداف بلاغي ديگر صورت مي گيرد. به طور مثال وقتي قرآن کريم شگفتي هر چه بيشتر آدميان را در عرصة قيامت به هنگام مشاهده نامه عمل بيان کند اسلوب استفهام را به کار مي برد و مي فرمايد:«ما لهذا الکتاب لا يغادر صغيرة و لا کبيرة الا احصاها» (کهف/49) و از اين اسلوب تعجب را اراده مي کند. اين شيوه از بيان که در زبان ادبي کارکرد فراواني دارد بر شکوه زبان مي افزايد و مايه زيبايي آن مي گردد. با جستجو در صحيفه سجاديه موارد فراواني مي توان يافت که عبارت در معناي ثانوي به کار رفته است و اين شيوه هرچه بيشتر بر شکوه تعبير افزوده است. مثلاً:



«فمن اجهل مني يا الهي» (دعاي 16)، استفهام در اين عبارت در معناي ثانويه به کار رفته است و به معناي انکار و نفي است.



«فها انا ذايا الهي واقف بباب عزک وقوف المستسلم الذليل» (دعاي 12). خبر در اين جا در معناي ثانوي به کار رفته است و به معناي استرحام مي باشد.



«وبيدک يا الهي جميع ذلک السبب» (دعاي 21) در اين عبارت حصر به روش تقديم وجود دارد.



«سبحانک! اي جرأة اجترأت عليک و اي تغريرٍ غرّت بنفسي؟!» (دعاي 53) استفهام در اين فقره نيز در معناي ثانوي به کار رفته و به معناي تعظيم و تهويل مي باشد و به نوعي اظهار تحسّر و ندامت است.



4. 6. شکوه بياني



بُعد ديگر از ابعاد شکوه تعبير در صحيفه سجاديه؛ شکوه بياني آن است. مقصود ما از بيان معناي اصطلاحي آن در علوم بلاغي است که يک پيام از رهگذر صور خيال در اين علم به اشکال گوناگون ادا و تعبير مي شود. صور خيال اعم از تشبيه، مجاز و کنايه مشخص زبان ادبي است به همين دليل مبرد و ابوهلال عسکري معتقدند:«هيچ اديبي از تشبيه بي نياز نيست» (5، ص:31). و يا مجاز که قلمرو آن در زبان ادبي به حدي گسترده است که بسياري از محققان پيشين بر اين عقيده بوده اند که بيشتر استعمالات زبان مجاز است (2، ج:2، ص:447). همين طور کنايه که آن را رساتر از تصريح دانسته و گفته اند:الکنايةُ ابلغ من التصريح.



ادبيات قرآن و اهل بيت(ع) به ويژه دعاها و ذکرهايي که به تعبير علاّمه حسن زادة آملي هر کدام مقالة علمية پيغمبر يا امامان عليهم السلام است (8، ص: 171) آکنده از صور خيال متناسب با ساحت قدسي معصومان(ع) مي باشد. البته در دعاها و ذکرها با وجود اسلوب جمالي به ندرت تشبيه يافت مي شود ولي مجاز و کنايه در اين آثار قلمرو وسيعي دارد.



شواهدي از صور خيال در صحيفه سجاديه نمونه هاي زير مي باشد.



«وَ اَعْتِقْ رِقابَنا مِنْ نِقْمَتِک» (دعاي 5/2). «رقابنا» مجاز مرسل به علاقه جزئيه مي باشد، چنان که زمحشري مي گويد:«و من المجاز هذا الامر في رقابکم و في رقبتک»(11، ص: 172).



«هذا مقام من تداولته ايدي الذنوب و قادته ازمةُ الخطايا» (دعاي 31/6) در اين عبارت واژه «الذنوب» به قرينة مانعة «ايدي» و واژة «الخطايا» به قرينة مانعة «ازمه» استعارة مکنيه مي باشد و اثبات «ايدي» براي «ذنوب» استعارة تخييليه و واژة «تداولته» نيز براي استعارة مکنيه مفيد ترشيح مي باشد (22، ص: 392).



«اللهم صل علي محمّد و اله و اجعلنا ممّن يعْتَصِمُ بحبله»(دعاي 42/7). در اين جا واژة «حبل» مجاز است و استعارة مصرحه مي باشد بدين شکل که عهد و ميثاق و سفارشات پيامبر اکرم(ص) به حبل تشبيه شده است.



«. ... و ثقل ميزانه» (دعاي 42/19). عبارت «ثقل ميزانه» کنايه از ترجيح حسنات و تکثير خيرات است.



« … و البسنا فيه جنن العافيه» (دعاي 43) عبارت نوراني «جنن العافيه» همانند لجين الماء اضافة مشبه به مشبه مي باشد يعني«عافيه» به «جنن» تشبيه شده است.



« ... حتي لا يشهد نهاره علينا بغفلةٍ ولاليله بتفريطٍ» اسناد «لايشهد» به «نهاره» و «ليله» در اين عبارت نوراني اسناد به زمان و مجاز عقلي است.



«واقلم عنهم اظفارهم» (دعاي 27/5). عبارت کنايه از به ضعف و شکست کشاندن دشمن است.



4. 7. شکوه بديعي



آخرين بُعد از ابعاد شکوه تعبير در صحيفه سجاديه شکوه بديعي است. اثر ياد شده علاوه بر زيبايي هاي ذاتي و دروني، به دليل برخورداري از آرايه ها، حايز زيبايي هاي عرضي نيز مي باشد. سجع، جناس، طباق و مراعاه نظير از عمده ترين آرايه هايي است که در دعاها و ذکرهاي اين کتاب به کار رفته است. اکنون نمونه هايي از آرايه هاي ادبي موجود در صحيفه نوراني ارايه مي گردد.



«سبحانک لا تحسُّ و لا تجسُّ و لا تمسُّ» در اين عبارت نوراني واژه هاي«لا تحسُّ و لا تجسُّ و لا تمسُّ» با يکديگر جناس مختلف لاحق و سجع متوازي دارند.



«... تردُّ به النّهيض و تجبر به المهيض» در اين جا ميان دو واژة نهيض و مهيض سجع متوازي و جناس مختلف لاحق نهفته است.



«يا من يرحم من لايرحمه العباد» (دعاي 46/1) در اين فقره واژه هاي«يرحم و لايرحمه» با يکديگر طباق سلبي دارند.



«وکم من باغ بغاني بمکائده و نصب لي شرک مصائده»(دعاي 49/7) در اين فراز ميان واژه هاي «مکائده و مصائده» سجع متوازي و جناس مختلف لاحق وجود دارد.



5. نتيجه گيري



امام سجاد(ع) خود در مطلع خطبة تاريخي در مجلس يزيد فرمودند:"... أَيها الناسُ اُعْطينا سِتّاً و فُضّلْنا بِسَبْعٍ اُعْطينا الْعِلْمَ و الْحِلْمَ والسَّماحَهَ والْفَصاحه والشَّجاعَهَ وَالْمَحَبَّهَ في قلوبِ المؤمنينَ..».»..



امام در آغاز اين خطبه فصاحت را به عنوان يک امتياز و عطية الهي در کنار علم، حلم، سيادت، شجاعت و محبت مؤمنان قرار مي دهد، بنابراين، همان گونه که جناب ميرداماد پيرامون ويژگي هاي معجزة قولي فرموده که؛ «حکمت و بلاغت» دو عنصر ذاتي اين گونه سخنان است و صحيفه سجاديه که از سينة سينايي و دل شيدايي انسان کاملي جوشيده، سرشار از حکمت و بلاغت است(21، ص:321). و آن چه از مصاديق شکوه تعبير در صحيفة سجاديه ذکر گرديد، تنها نمونه اندکي از انبوه شکوهمندي است و حق مطلب زماني ادا مي شود که مصاديق شکوه تعبير از آن استخراخ شود و در دسترس افهام و افکار مشتاقان علوم اهل بيت(ع) قرار گيرد.

پاورقي

1 ـ آمدي، عبدالواحد، (بي تا)، غرر الحکم و درر الکلم، قم:مؤسسة صحافي خليج.



2 ـ ابن جني، ابوالفتح عثمان، (1952)، الخصائص، تحقيق محمد عليالنجار، بيروت:دارالهدي للطباعه و النّشر.



3 ـ ابن منظور، ابوالفضل جمال الدين محمدبن مکرم، (1408 ه)، لسان العرب، چاپ اول، لبنان، داراحياء التراث العربي.



4 ـ ابن هشام الانصاري المعري، الامام ابي محمد عبدالله جمال الدين بن يوسف بن احمد بن عبدالله، (1990 )، السيرة النبوية، بيروت، دارالکتب العربيه.



5 ـ بدوي طبّانه، احمد، (1962م)، علم البيان دراسة تاريخية، قاهره، مکتبة آنجلو مصريه.



6 ـ براهني، رضا، (1371)، طلا در مس(در شعر و شاعري)، ناشر نويسنده.



7 ـ حسن زاده آملي، حسن، (1376)، انسان کامل در نهج البلاغه، قم:انتشارات قيام.



8 ـ حسن زادة آملي، حسن، (1365)، هزار و يک نکته،قم:مرکز نشر فرهنگي رجاء.



9 ـ حکيمي، محمد رضا، (1378)، جامعه سازي قرآني، تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامي.



10- ديباجي، سيد ابراهيم، (1376)، بداية البلاغة، تهران:سازمان سمت.



11- زمخشري، ابوالقاسم، محمودبن عمر(جارالله)، (1982م)، اساس البلاغه، بيروت، دارالمعرفه.



12- زيات، احمد حسن، (بي تا)، دفاع عن البلاغة، مصر، مکتبة الاّنجلّو.



13- شايب، احمد، (1956 م)، الاسلوب مصر، مکتبة النهضة المصرية.



14- علوي مقدم، مهيار، (1377)، نظريه هاي نقد ادبي معاصر (صورت گرايي و ساختار گرايي)، تهران:سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاه ها(سمت).



15- غياثي، محمد تقي، (1368)، درآمدي بر سبک شناسي ساختاري، تهران:انتشارات شعلة انديشه.



16- فاضلي، محمد، (1376)، دراسه و نقد في مسائل بلاغية هامّة، مشهد:انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد.



17- قّباني، نزار، (1356)، داستان من و شعر من، ترجمة غلامحسين يوسفي و يوسف بکّار، مشهد:انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد.



18- لونگينوس، (1374)، "شکوه سخن"، ترجمة رضا سيدحسيني، فصلنامة فرهنگستان، شماره اول، بهار.



19- مجلسي، محمدباقر، (1435ه)، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.



20- محدثي، جواد، (1376)، هنر در قلمرو مکتب، قم:مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.



21- ميرداماد، (بي تا)، قبسات، چاپ سنگي.



22- مديني الشيرازي، السيد علي خان الحسيني الحسني، (بي تا)، رياض السالکين:في شرح صحيفة سيد الساجدين، تحقيق سيد محسن الحسيني الاميني، قم:مؤسسه النشرالاسلامي.



23- مصري (ابن ابي الاصبع)، ابو محمد زکّي الدين عبدالعظم بين عبدالواحد، (1957م)، بديع القرآن، مقدمه و تحقيق حفني محمدشرف، مصر، مکتب نهضت، مصر بالفجّالة.



24- هاشمي، احمد، (1410 ه)، جواهر البلاغة، قم:دفتر تبليغات اسلامي.



25- نهج البلاغه، (1395 ه)، تنظيم صبحي صالح، قم:انتشارات الهجره.

دکتر علي اوسط خانجاني