بازگشت

سيماي امام سجاد عليه السلام - 2


ويژگيهاي امام در ارتباط با جامعه

1. حق مداري



امام باقر عليه السلام فرمود:هنگامي که پدرم لحظات آخر عمر را مي گذراند، مرا به سينه اش چسباند و فرمود:«يابُنَي أوصيکَ بِما أَوصاني بي اَبي حينَ حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ وَ بِما ذَکَرَ اَنَّ أَباهُ أَوْصاهُ بِهِ يا بُنَي اصْبِرْ عَلَي الْحَقِّ وَ اِنْ کانَ مُرّاً(1):اي پسر عزيزم! تو را وصيت مي کنم به آنچه پدرم هنگام شهادت به من وصيت کرد و فرمود که پدرش به او وصيت کرده است. پسر جانم! بر حق استقامت کن، گرچه تلخ باشد.»

2. وفاي به عهد و امانت



عباس بن عيسي مي گويد:حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام دچار تنگناي مالي شد. روزي نزد يکي از غلامان آزادشده اش رفت و از او ده هزار درهم قرض خواست، او تقاضاي وثيقه کرد و امام نخي از عبايش کند و فرمود:اين وثيقه من. غلام نپسنديد و امام ناراحت شد و فرمود:آيا من به وفا سزاوارترم يا حاجب بن زراره؟ غلام گفت:شما. فرمود:چه شد که حاجب کمان چوبي اش را در مقابل صد شتر به يک کافر داد و به آن وفا کرد و من به نخ عباي خود وفا نمي کنم؟ غلام نخ را گرفت و در قوطي گذاشت و ده هزار درهم داد. مدتي بعد امام پول را برگرداند و وثيقه اش را خواست.غلام ابراز کرد که گم شده است. امام فرمود:پس پولت را هم نگير، چون من کسي نيستم که به وثيقه ام بي اعتنا باشم. به اين ترتيب، غلام نخ را داد و پولش را گرفت(2).(3



به من به امانت بسپارد، به او باز مي گردانم».

3. بردباري و گذشت



امام سجاد عليه السلام از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل کرد که:«وَالَّذي نَفْسي بِيدِهِ ما جُمِعَ شَي ءٌ اِلي شَي ءٍ اَفْضَلُ مِنْ حِلْمٍ اِلي عِلْمٍ(4)؛ به خدايي که جانم در دست اوست، قسم! دو چيز با هم جمع نشده اند که بالاتر از بردباري همراه با علم باشد.»



آن حضرت مي فرمود:«اَلصَّبْرُ مِنَ الايمانِ بِمَنْزِلَةِ الَّرأسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا ايمانَ لِمَنْ لا صَبْرَلَهُ؛(5) صبر نسبت به ايمان به مانند سر نسبت به بدن است. کسي که صبر ندارد ايمان ندارد.» و نيز مي فرمود:«روز قيامت منادي ندا مي زند:اهل فضيلت برخيزند! در اين هنگام جمعي پيش از آنکه در مقام محاسبه قرار بگيرند، بر مي خيزند. به آنها گفته مي شود:به سوي بهشت برويد! فرشتگان که به آنها مي رسند، مي پرسند:به کجا مي رويد؟ مي گويند:به بهشت. مي پرسند:چطور چنين شايستگي يافتيد؟ مي گويند:هرگاه (مردم) به ما با ناداني برخورد مي کردند، بردبار بوديم، اگر ستم مي کردند، شکيبا بوديم و زماني که به ما بدي مي کردند، مي بخشيديم... بار ديگر منادي صدا مي زند:صبرکنندگان بر خيزند!... مي گويند:ما بر اطاعت از فرمانهاي خدا صبر کرديم و با شکيبايي خود را از گناه و نا فرماني باز داشتيم....»



در صحنه عمل نيز رفتار امام حليمانه بود. مردي از خوارج به حضرت دشنام داد و غلامان خواستند از او انتقام بگيرند. امام فرمود:آرام باشيد! وبه آن مرد فرمود:آنچه از ما نمي داني، بيشتر از چيزي است که ظاهر است.آيا نيازي داري که بر طرف سازيم؟او خجالت کشيد وسر به زير انداخت. به غلامش فرمود:هزار درهم به او بده! همين کار سبب هدايت او شد.(6)

4. حفظ کرامت انسانها و احترام به آنان



حفظ حرمت انسانهاي آزاد يا برده براي امام يک سيره و روش دائمي بود تا آنجا که نقل شده است:هرگاه مي خواست مسافرت کند، دو رکعت نماز مي خواند، آن گاه سوار مرکب مي شد. اگر غلامانش براي نوافل باقي مي ماندند، منتظر آنها مي ايستاد. بعضي مي پرسيدند:چرا آنها را از اين کار منع نمي کنيد؟ مي فرمود:دوست ندارم بنده اي را از نماز خواندن منع کنم. من سنت را دوست دارم.



و زماني که بر گروهي از جزاميان مي گذشت و آنها سفره شان را پهن کرده بودند، فرمود:اگر روزه دار نبودم،اجابت دعوت مي کردم. آن گاه وقتي به خانه رفت، غذاي مناسبي درست کرد و آنها را دعوت نمود و با آنها مشغول غذا خوردن شد.(7)

5. تواضع



امام سجاد عليه السلام ملاک حسب و مباهات به آن را تواضع و فروتني مي دانست. از سخنان آن حضرت است که:«لا حَسَبَ لِقُرَ شِي وَ لا عَرَبِي اِلاّ بِتَواضُعٍ؛(8) براي قرشي و عرب حسبي جز تواضع نيست.» و مي فرمود:«اِنَّ فِي السَّماءِ مَلَکَينِ مُوَکِّلَينِ بِالْعِبادِ فَمَنْ تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَ مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعاهُ؛(9) همانا در آسمان دو فرشته موکّل براي بندگان وجود دارد که هرکس براي خدا تواضع کند بالا مي برند و آن را که تکبر کند، پايين آورند.» و مي فرمود:«سَبَبُ الرَّفْعَةِ التَّواضُعُ؛(10) تواضع وسيله بلندمقامي است».



(11



گرفتم با غريبه ها مسافرت کنم.»(12)

6. عزت مندي امام سجاد عليه السلام



امام سجاد عليه السلام در عين تواضع و فروتني، هرگز گرفتار خواري و ذلت نمي شد و همواره عزت خود را حفظ و بر اساس عزت مداري رفتار مي کرد. در عرصه مناجات آن حضرت، اين جملات نشان از اوج عزت جويي الهي و واقعي ايشان دارد:«... ذَلِّلْني بَينَ يدَيکَ وَ أَعِزَّني عِنْدَ خَلْقِکَ وَ وَضِّعْني اِذا خَلَوْتُ بِکَ وَارْفَعْني بَينَ عِبادِکَ وَ أَغنِني عَمَّنْ هُوَ غَنِي وَ زِدْني اِلَيکَ فاقَةً وَ فَقْراً وَ اَعِذْني مِنْ شَماتَةِ الْأَعْداءِ وَ مِنْ حُلُولِ الْبَلاءِ وَ مِنَ الذُّلِّ وَ الْعَناءِ...؛(13) مرا در پيشگاه خود خوار و نزد آفريدگانت عزيز گردان! و چون با تو خلوت کنم و تنها باشم، فروتن و در ميان بندگان بلند مرتبه و سرافرازم نما! و از کسي که بي نياز است، بي نيازم ساز! و بر فقر و نيازمنديم به درگاهت، بيافزا و از شماتت دشمنان و از پيشامد بلا و ذلت و رنج و گرفتاري پناهم ده!»



نمونه اي از عزت طلبي امام زين العابدين عليه السلام در عرصه سياسي را مورخين چنين نوشته اند که:«ابراهيم بن طلحة که در زمان اسارت اهل بيت عليهم السلام در شام بود، خود را به آنان رساند و از امام زين العابدين عليه السلام پرسيد:علي بن الحسين! حالا چه کسي پيروز است! امام فرمود:اگر مي خواهي بداني پيروز کيست، هنگام نماز اذان و اقامه بگو.»(14)

7. زهد امام سجاد عليه السلام



امام سجاد عليه السلام آيينه زهد واقعي بود و مي فرمود:«اَللّهُمَ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ ثَنائي عَلَيکَ وَ مَدْحي اِياکَ وَ حَمْدي لَکَ في کُلِّ حالاتي حَتّي لا اَفْرَحَ بِما آتَيتَني مِنَ الدُّنْيا وَ لا أَحْزَنَ عَلي ما مَنَعْتَني فيها(15)؛ خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست! ثنا و حمد و مدح مرا در تمام حالاتم مخصوص خود گردان! تا به آنچه از دنيا مي دهي، شاد نشوم و به آنچه از دنيا منع مي کني، محزون نشوم.»



آن حضرت پيرامون علامت زاهدين مي فرمود:«اِنَّ عَلامَةَ الزّاهِدينَ فِي الدُّنْيا الرّاغِبينَ في الْآخِرَةِ تَرْکُهُمْ کُلَّ خَليطٍ وَ خَليلٍ وَ رَفْضُهُمْ کُلَّ صاحِبٍ لا يريدُ ما يريدوُنَ أَلا وَ اِنَّ الْعامِلَ لِثَوابِ الْآخِرَةِ هُوَ الزّاهِدُ في عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيا؛(16) همانا نشاني زاهدان در دنيا و راغبين در آخرت، واگذاشتن هر معاشر و دوست و کنار زدن هر مصاحبي است که آنچه را آنان مي خواهند او نمي خواهد. بدانيد عمل کننده به جهت ثواب آخرت، زاهد در لذتهاي زود گذر دنياست.»



پيرامون درجات زهد نيز مي فرمود:«اَلزُّهْدُ عَشْرَةُ أَجْزاءٍ فَأَعْلي دَرَجاتِ الزُّهْدِ أَدْني دَرَجاتِ الرِّضا، أَلا وَ اِنِّ الزُّهْدَ في آيةٍ مَنْ کِتابِ اللّهِ «لِکَيلا تَأْسَوا عَلي ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما اَتاکُمْ»؛(17) زهد ده درجه دارد. بالاترين درجات زهد، پايين ترين درجات رضاست. آگاه باشيد که زهد در آيه اي از کتاب خداست:برآنچه از دست شما رفته است، افسوس نخوريد و به آنچه به دست شما رسيده، شاد مباشيد!»



امام سجاد فرزندانش را هم به زهد دعوت مي کرد و به نقل امام محمد باقر عليه السلام مي فرمود:« دنيا پشت کرده و مي رود و آخرت رو کرده و مي آيد و براي هر کدام از آنها فرزنداني است. پس شما از فرزندان آخرت باشيد، نه از فرزندان دنيا و در دنيا زاهد و نسبت به آخرت راغب باشيد....



آگاه باشيد که هرکس مشتاق بهشت است، از تمايلات نفساني دوري مي کند و هر کس از آتش مي ترسد، از آنچه حرام است دست برمي دارد و کسي که در دنيا زاهد باشد، مصيبتها بر او آسان مي آيد....»(18) زاهدترين مردم باشي»(19



در مقام رفتار نيز همين بس که به دليل شدت توجه حضرت به زهد، اين ويژگي در شمار القابش جاي گرفت، از جمله ابن شهر آشوب مي نويسد:«لَقَبُهُ زَينُ الْعابِدينَ... وَالزّاهِدُ وَ الْعابِدُ؛(20) لقبش زين العابدين... و زاهد و عابد است.»

8. جوانمردي



ابن سعد مي نويسد:«هشام بن اسماعيل، امام سجاد و اهل بيت عليهم السلام را آزار مي داد و بر منبر از علي عليه السلام گله مي کرد. وقتي وليد بن عبد الملک به حکومت رسيد، او را عزل کرد و فرمان داد وي را برابر مردم نگاه دارند (تا مردم هر چه بخواهند به او بگويند). هشام گفت:از کسي جز علي بن الحسين نمي ترسم. راوي مي گويد:گفتم علي بن الحسين عليهماالسلام مردي صالح است که گفتارش گوش داده مي شود. علي بن الحسين عليهماالسلام فرزندانش را جمع کرد و آنان را از تعرض به وي باز داشت. حضرت خودش هم صبح براي حاجتي از منزل خارج شد و بدون اينکه به او تعرض کند، بر او گذر کرد. هشام بن اسماعيل با صداي بلند فرياد زد:خدا داناتر است که رسالت خود را کجا قرار ده21)



نشود. (22

9. خدمتگزاري به مردم



از درخشان ترين ابعاد زندگي امام سجاد عليه السلام خدمتهاي او به امت اسلامي است.



آن حضرت سنگدلي نسبت به فقرا و مستمندان، ستم به يتيمان و بيوه زنان و رد سائل در شب را از گناهاني مي دانست که مانع نزول باران از آسمان مي شوند.(23) و در سخني جامع پيرامون اين وظيفه مهم انساني فرمود:«کسي که يک نياز برادرش را برآورد، خداوند صد نيازش را رفع مي کند. کسي که اندوهي از دل برادرش بردارد، خداوند اندوه روز قيامت را از او برطرف مي سازد، هر قدر هم که زياد باشد، و هر کس برادرش را که در مقابل ستمکار قرار گرفته، ياري کند، خدا او را در عبور از پل صراط ياري مي کند، در وقتي که قدمها مي لغزد. وکسي که به دنبال حاجت برادر مؤمنش برود و با برآوردن حاجتش او را مسرور سازد، چنان است که رسول خدا صلي الله عليه و آله را مسرور ساخته است. و هر کس او را سيراب کند، خدا او را از شراب سر به مهر بهشتي سيراب سازد. وهر کسي گرسنگي او را با طعام برطرف کند، خدا او را از ميوه هاي بهشت سير کند. و کسي که برهنگي او را بپوشاند، خدا او را با پارچه هاي زربافت و حرير بپوشاند. و اگر با اينکه برهنه نيست او را لباسي بپوشاند، پيوسته در حفظ خداست تا هنگامي که نخي از آن لباس بر تن او باشد. وکسي که کار مهم برادرش را کفايت کند، خداوند پسران بهشتي را خدمتگزار او سازد. و کسي که او را بر مرکبي سوار کند، خدا او را درقيامت بر ناقه اي بهشتي سوار کند که فرشتگان به آن مي بالند. و هر کسي مؤمني را هنگام مردن کفن کند، گويا او را از روز ولادت تا مرگش پوشانده است. و هر کس او را همسري دهد که مايه انس و آرامش او گردد، خداوند براي او در قبرش مونسي به شکل محبوب ترين افراد خانواده اش قرار مي دهد. و کسي که برادر مؤمن بيمارش را عيادت کند، فرشتگان دور او را مي گيرند و برايش دعا مي کنند تا هنگامي که از آنجا بيرون آيد و به او مي گويند:خوشا به حالت و بهشت گوارايت! به خدا سوگند! برآوردن حاجت مؤمن در پيشگاه خدا محبوب تر از دو ماه روزه پي در پي با اعتکاف آن دو ماه در ماه حرام مي باشد.»(24) (25



آن حضرت هزينه زندگي صد خانواده تهيدست مدينه را بر عهده داشت.(26) گروهي از اهل مدينه از غذاي شبانه اي که به دستشان مي رسيد، زندگي را مي گذراندند و فقط بعد از شهادت امام و قطع غذا، متوجه آورنده آن شدند.(27) امام به صورت نا شناس کيسه نان و غذا به دوش مي کشيد و به خانه فقرا مي برد و مي فرمود:«صدقه پنهاني، آتش خشم خدا را خاموش مي سازد.»(28) مساکين مي برد.» (29

10. خيرخواهي و نصيحت



حجم عظيم نامه هاي حضرت به ياران و شيعيان و نصيحت و خيرخواهي آنان، به تنهايي گواه اين روحيه امام است. ما تنها به حق نصيحت کننده و نصيحت شونده از نگاه حضرت سجاد عليه السلام بسنده مي کنيم:«وَ امّا حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ فَاِنَّ حَقَّهُ أَنْ تُؤَدِّي اِلَيهِ النَّصيحَةَ عَلي الْحَقِّ الَّذي تَري لَهُ اَنَّهُ يحْمِلُ وَ يخْرُجُ الْمَخْرَجَ الَّذي يلينُ عَلي مَسامِعِهِ وَ تُکَلِّمَهُ مِنَ الْکَلامِ بِما يطيقُهُ عَقْلُهُ، فَاِنَّ لِکُلِّ عَقْلٍ طَبَقَةً مِنَ الْکَلامِ يعْرِفُهُ وَ يجْتَنِبُهُ وَلْيکُنْ مَذْهَبُکَ الرَّحْمَةَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ ···؛(30)



«خدانيست.»



«وَ اَمّا حَقُّ النّاصِحِ فَأَنْ تُلينَ لَهُ جَناحَکَ ثُمَّ تَشْرَئِبَّ لَهُ قَلْبَکَ وَ تَفْتَحَ لَهُ سَمْعَکَ حَتّي تَفْهَمَ عَنْهُ نَصيحَتَهُ ثُمَّ تَنْظُرَفيها، فَاِنْ کانَ وُفِّقَ فيها لِلصَّوابِ حَمِدْتَ اللّهَ عَلي ذلِکَ وَ قَبِلْتَ مِنْهُ وَ عَرَفْتَ لَهُ نَصيحَتَهُ وَ اِنْ لَمْ يکُنْ وُفِّقَ لَها فيها رَحِمْتَهُ وَ لَمْ تَتَّهِمْهُ وَ عَلِمْتَ اَنَّهُ لَمْ يألُکَ نُصْحَاً اِلاّ اَنَّهُ أَخْطَأَ اِلاّ أَنْ يکونَ عِنْدَکَ مُسْتَحِقّاً لِلتُّهَمَةِ فَلاتَعْبَأُ بِشَي ءٍ مِنْ أَمْرِهِ عَلي کُلِّ حالٍ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ...؛(31) و اما حق کسي که تو را نصيحت مي کند، اين است که در برابر او متواضع باشي و با جان و دل نصيحت او را گوش کني تا نصيحت او را بفهمي. وانگهي درباره آنچه شنيده اي، فکر کني. اگر به حق سخن گفته، خدا را بر آن شکر کني و نصيحتش را پذيرا باشي و ارج بنهي و اما اگر نادرست بود، باز هم به مهر و محبت با او برخورد کني، نه آنکه او را متهم سازي و بداني که در نصيحت تو کوتاهي نکرده، مگر اينکه اشتباه کرده است. البته در صورتي که او سزاوار اتهام باشد، در هيچ حالي نبايد به حرف او اعتنا کني و هيچ نيرو و تواني جز به خدا نيست».(32)

11. شجاعت



اوج شجاعت امام سجاد عليه السلام را مي توان در مجلس عبيدالله بن زياد و يزيد بن معاويه ديد. وقتي عبيد الله متوجه امام شد و پرسيد:او کيست؟ پاسخ شنيد که علي بن الحسين است. او گفت:مگر علي بن الحسين را خدا نکشت! امام پاسخ داد:برادري به نام علي داشتم که مردم او را شهيد کردند. عبيدالله گفت:نه، خدا کشت. امام آيه «اَللّهُ يتَوَفَّي اْلأَ نْفَسَ حينَ مَوْتِها»(33) را قرائت کرد و ابن زياد که خشمگين شده بود، دستور قتل امام را صادر کرد. امام سجاد عليه السلام با شجاعت بي نظير فرمود:«اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُني ياابْنَ زِيادٍ!أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةً وَ کَرامَتُنَا الشَّهادَةُ؛(34) (اي ابن زياد) مرا با قتل تهديد مي کني! نمي داني که کشته شدن، عادت، و شهادت، کرامت ماست!»در مجلس يزيد نيز همين شبهه (جبري بودن شهادت امام حسين عليه السلام ) از سوي يزيد مطرح شد که امام فرمود:ما جز قضاي الهي که حکمش در آسمان و زمين جريان دارد، چيز ديگري نديديم. يزيد گفت:تو پسر کسي هستي که خدا او را کشت. امام فرمود:من علي پسر کسي هستم که تو او را کشتي. امام اين آيه را خواند که:«وَ مَنْ يقْتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً»؛(35) «و هر کس مؤمني را عمدأ بکشد، مجازاتش جهنم جاودان است و خدا بر او غضب مي کند و از رحمتش دور مي سازد و عذاب بزرگي براي او آماده کرده است».



يزيد که نتوانست پاسخي بدهد، خشمگين شد و دستور قتل حضرت را صادر کرد. در اينجا نيز امام با شجاعت تمام فرمود:«هرگز فرزندان اسيران آزاد شده نمي توانند به قتل انبياء و اوصيا فرمان دهند، مگر اينکه از دين اسلام خارج شوند(36).« دلهاي مؤمنان بخشيده است….»(37)بي پاسخ گذاشت.(38)

12. سيادت و عظمت



به تصريح خود امام، آن حضرت و اهل بيت عليهم السلام از فضيلتهايي خدا دادي مثل:بزرگواري و محبت پنهان در دلهاي مؤمنان برخوردار بودند.(39)



مي خوانيم:



هشام بن عبد الملک در ايام حج به دليل ازدحام جمعيت نتوانست حجرالاسود را استلام کند. براي همين منبري آوردند و او بر آن نشست. در همين لحظات، امام زين العابدين وارد شد، در حالي که عبايي بر دوش داشت و زيباترين مردم و خوش بوترين آنان بود و بر پيشاني اش علامت سجده نقش بسته بود. تا به نزديک حجرالاسود رسيد، مردم به نشانه تجليل کنار رفتند و ايشان حجرالاسود را استلام کرد. هشام با خشم از اطرافيان پرسيد:او کيست؟ همان دم، فرزدق گفت:من او را مي شناسم.



هذَا الَّذي تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَ طْأَ تَهُ وَالْبَيتُ يعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ



هذَا ابْنُ خَيرِ عِبادِ اللّهِ کُلِّهِمْ هذَا التَّقي النَّقي الطّاهِرُ الْعَلَمُ



اِذا رَأَتْهُ قُرَيشُ قالَ قائِلُها اِلي مَکارِمِ هذا ينْتَهِي الْکَرَمُ



يعني:اين کسي است که بطحا (نام جايي در مکه) جاي پايش را مي شناسد و خانه کعبه و حرم و بيرون حرم با او آشناست.



اين شخص پسر بهترين بندگان خداست و پرهيزکار، برگزيده، پاکيزه، و راهنماست. هنگامي که قريش او را ببينند، گوينده آنها مي گويد:کرم وجود به مکارم او ختم مي شود.(40)

13. امر به معروف و نهي از منکر



امام سجاد عليه السلام هم به عنوان امام، مسئول اصلي امر به معروف و نهي از منکر در تمام ابعاد سياسي، فرهنگي، اجتماعي و... بود و هم به عنوان يک عضو از جامعه اسلامي اين مسئوليت را عهده دار بود. از اينرو، در سيره و سخن آن حضرت بارها از اين مسئوليت سخن به ميان آمده است. امام سجاد عليه السلام در مقابل انحرافاتي، چون:غلو، جبر گرايي، گروههاي مشبّهه، متصوّفه و زاهد نمايان و علماي درباري به شيوه هاي مختلف به وظيفه امر به معروف و نهي از منکر عمل مي کرد و اين در حالي بود که در اين دوره رسما جلوي امر به معروف و نهي از منکر گرفته مي شد.



امام سجاد عليه السلام درباره اهميت هدايت و راهنمايي به معروفها و رهانيدن از ضلالت مي فرمود:«به شيعيان من مژده ثواب بزرگ و پاداش فراوان بدهيد که خداي تعالي به موسي عليه السلام چنين وحي کرد:مرا در نزد آفريدگانم و آفريدگانم را نزد من محبوب ساز! موسي پرسيد:چگونه؟ فرمود:رحمتها و نعمتهايم را به يادشان بياور؛ چرا که اگر فرار کننده از در خانه يا گمگشته از آستانه مرا به سوي من باز گرداني، براي تو بالاتر از عبادت صد سال است که روزهايش را روزه بداري و شبهايش را به نماز و عبادت بگذراني.»(41)



کردن مرز ارزشها و ضد ارزشهاي ديني تلاش کرد.



همچنين در روايتي ترک فريضه امر به معروف و نهي از منکر را معادل ترک کتاب الله دانست و فرمود:«اَلتّارِکُ لِلاَْمْرِ بِالْمَعروفِ وَالنَّهي عَنِ الْمُنْکَرِ کَنابِذِ کِتابِ اللّهِ وَ راءَ ظَهْرِهِ اِلاّ اَنْ يتَّقِي تُقاةً فَقيل لَهُ ما تُقاتُهُ؟ قالَ يخافُ جَبّاراً أَنْ يفْرُطَ عَلَيهِ اَوْ أَنْ يطْغي(42)؛ ترک کننده امر به معروف و نهي از منکر، مانند کسي است که کتاب خدا را پشت سر انداخته است. مگر اينکه نهايت پرهيزگاري را بورزد. پرسيدند:حق پرهيزگاري چگونه است؟ فرمود:از ستم پيشه اي بترسد که مبادا بر او ظلم مفرط کند و يا بترسد از آنکه خود طغيان کند.»



امام عليه السلام در عمل و رفتار نيز عامل به اين اصل حياتي بود؛ لذا يکي از اصحاب را چنين نهي فرمود:«لَيسَ لَکَ اَنْ تَقْعُدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ فَاِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالييقُولُ:«وَ اِذا رَأَيتَ الَّذينَ يخوضونَ في آياتِنا فَأَعْرِض عَنْهُم حَتي يخوضُوا في حَديثٍ غَيرِهِ وَ اِمّا ينْسِينَّکَ الشَّيطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکري مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ»؛(43) تو حق نداري با هرکسي مجالست کني؛ زيرا خداي تعالي مي فرمايد:چون کساني را مي بيني که درباره آيات ما به عناد گفتگو مي کنند، پس از ايشان رو بگردان تا اينکه درباره مطلب ديگري سخن بگويند و اگر شيطان از خاطر تو برد، بعد از آنکه به خاطرت آمد، با گروه ستمگران ننشين....»



امام زين العابدين عليه السلام چنان جايگاهي براي امر به معروف و نهي از منکر قائل بود که مي فرمود:«اَلذُّنُوبُ الَّتي تُنْزِلُ الْبَلاءَ تَرْکُ اِغاثَهِ الْمَلهُوفِ وَ تَرکُ مَعُونَةِ الْمَظلومِ وَ تَضْييعُ الْأَمْرِ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهي عَنِ الْمُنْکَرِ؛(44) گناهاني که بلا را نازل مي کنند، ياري نکردن غمديده، ترک ياري مظلوم و ضايع کردن امر به معروف و نهي از منکر است.»

پاورقي

1. اصول کافي،ج1،ص91.



2. مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص236؛ وسائل الشيعه، ج2، ص621.



3. تحليلي از زندگاني امام سجاد عليه السلام، باقر شريف قرشي، ج2، ص196 به نقل از دار السلام، ج2، ص140.



4. الخصال، شيخ صدوق، ص5.



5. الکافي، ج2، ص89؛ زندگاني امام زين العابدين عليه السلام، مقرّم،ص245، به نقل از حلية الاولياء، ج3، ص159.



6. کشف الغمه، ص205؛ نمونه هاي ديگر، ر.ک:بحارالانوار، ج11، ص27؛ امالي مفيد، ص128؛ عوالم، ج18، ص112؛ الکامل، ج3، ص80.



7. زندگاني امام زين العابدين عليه السلام، مقرم، ص490، به نقل از محاسن، ج1، ص123، کافي در حاشيه مرآت العقول، ج2، ص130.



8. بحارالانوار،ج72،ص120.



9. اصول کافي، ج2، ص122، و از امام صادق عليه السلام در بحارالانوار، ج75، ص126.



10. تحليلي از زندگي امام سجاد عليه السلام، ص208، به نقل از تحف العقول، ص 208.



11. محاسن برقي، ج1، ص125.



12. بحارالانوار، ج46، ص49.



13. صحيفه سجاديه، دعاي 27،(دعاي عرفه). نمونه ديگر در تحف العقول، ص278.



14. امالي طوسي، ج2، ص290.



15. صحيفه سجاديه، دعاي 20.



16. تحف العقول، ص196.



17. بحارالانوار، ج67، ص311.



18. اصول کافي، حاشيه مرآة العقول، ج2، ص137، مذمت دنيا، ح15.



19. بحارالانوار،ج78،ص139.



20. مناقب ج4،ص175؛همچنين سخن مفصلي را از حضرت در تحف العقول، ص65 ببينيد.



21. طبقات الکبري، ج5، ص220؛ ارشاد، ج2، ص147.



22. همان، ج5،ص170.



23. معاني الاخبار،ص78،باب 136.



24. ثواب الاعمال،ص81.



25. بحارالانوار،ج11،ص20.



26. مناقب ابن شهرآشوب، ج4،ص154.



27. بحارالانوار،ج46،ص88.



28. تذکرة الخواص، ص327.



29. الخصال، ج2، ص517.



30. مستدرک الوسائل،ج11،ص166.



31. همان



32. در تحف العقول، ص184به بعد، نامه هاي امام به زهري و... را مطالعه کنيد.



33. الزمر/42.



34. بحارالانوار،ج45،ص117.



35. نساء/93.



36. ذريعة النجاة،ص234.



37. بحارالانوار، ج45، ص137.



38. اثبات الهداة، ج5،ص229.



39. بحارالانوار،ج45،ص137.



40. مناقب ابن شهر آشوب، ج4،ص183.



41. لئالي الاخبار، ص214 و ر.ک:بحارالانوار، ج1، ص71.



42. حليلة الاولياء، ج3، ص140.



43. تفسير برهان، ج1، ص322.



44. معاني الاخبار، باب 136

محمد ميانجي