بازگشت

حسين بن علي( ع) مظهر عزت


عزت و سربلندي از صفات انسانهاي بزرگ، با شخصيت و آزاده است و خواري از رذايل اخلاقي و صفات ناپسند انساني به شمار مي آيد.

تعاليم اسلام همگي در جهت عزت بخشيدن به انسان و رهايي ساختن وي از دل بستن به اموري است که با مقام شامخ انسانيت سازگارنيست. اسلام انسان را از عبادت، خشوع و هرگونه سرسپردگي به معبودهاي دروغين که با عزت انسان سازگار نيست. رهانيده است و از او مي خواهد جز در مقابل خدا در برابر هيچ کس سرتسليم فرودنياورد و فقط خداوند در نظر او بزرگ و با عظمت باشد.

هرچند همه رهبران الهي از همه صفات کمال به طور کامل برخوردارند و در همه ابعاد کاملند ولي اختلاف موقعيتها سبب شدتا يکي از ابعاد شخصيت انساني در هريک از آن بزرگواران به طورکامل تجلي يابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرح گردد. براي مثال زمينه بروز شجاعت در حضرت علي(ع)بيش از سايرامامان(عليهم السلام )به وجود آمد. بدين سبب، آن امام(ع)مظهرکامل اين صفت به شمار مي آيد. زمينه بروز عزت، سربلندي و آزادگي در امام حسين(ع)بيش از ديگر امامان(عليهم السلام) بروز کرد، به گونه اي که آن حضرت «سرور آزادگان جهان » لقب گرفته است. آن حضرت حتي در دشوارترين موقعيتها حاضر نشد در مقابل دشمن سرتسليم فرودآورد و براي حفظ جان خويش کمترين نرمشي که برخاسته از ذلت باشد. نشان دهد. حماسه عاشورا سراسر آزادي،آزادگي، عزت، مردانگي و سربلندي است.

اعمال و سخنان سالار شهيدان(ع)سرمشق تمامي آزادگان جهان درهمه زمانهاست. آن حضرت مي فرمايد: «من مرگ(در راه خدا)را جزشهادت و زندگي با ستمگران را جز ذلت و فرومايگي نمي دانم.» (1) ونيز مي فرمايد: «مردن با عزت و شرافت از زندگي با ذلت بهتراست.» (2)

سرورآزادگان جهان در پاسخ گروهي که او را از رفتن به کربلانهي مي کردند، اين اشعار را خواند:

«من به کربلا خواهم رفت، مرگ برجوانمرد ننگ نيست...» (3)

يکي از رجزهاي آن امام در عاشورا چنين است: «مرگ بهتر ازننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...» (4)

وقتي شب تاسوعا براي آخرين بار تسليم و بيعت يا جنگ و شهادت به او عرضه شد، پاسخ داد: «به خدا سوگند نه هرگز دست ذلت به شما مي دهم و نه مثل بردگان فرار مي کنم.» (5) و نيز در روز عاشورافرمود: «زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن يکي از دوکار مجبور کرده، شمشير و کشته شدن يا ذلت، ذلت از ما خانواده بسيار دور است. خداوند و پيامبرش(ص) و مومنان و دامنهاي پاکي که در آن ها پرورش يافته ايم، آن را براي ما نمي پسندند. (6)

آن حضرت در واپسين لحظات زندگي انسانها را به آزادگي دعوت کرد و فرمود: «اگر دين نداريد و از معاد نمي ترسيد، در دنياي خود آزادمرد و جوانمرد باشيد.» (7)

راز استمدادها

نظري هرچند سطحي و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به اين باور مي رساند که سراسر وجود امام حسين(ع)عزت، شرافت، مردانگي وآزادگي است.

با اين حال، نکاتي در تاريخ کربلا به چشم مي خورد که در ظاهرممکن است با عزت و شرافت انساني سازگار ننمايد. اين اعمال عبارت است از: 1- تقاضاي کمک از اشخاص گوناگون، نظير خواست کمک ازعبيدالله بن الحرالجعفي با کيفيت مخصوص. پس از امتناع عبيدالله از پاسخ به دعوت امام(ع)و نيامدن به حضور وي، آن حضرت شخصا به خيمه او رفت و به ياري دعوتش کرد. در اين ملاقات امام حسين(ع)براي تحريک احساسات عبيدالله کودکان خود را نيز همراه برد. (8) 2- تکرار تقاضاي کمک در روزعاشورا با جمله «هل من ناصرينصرني و هل من معين يعينني » و جملاتي به اين مضمون. 3- استفاده از هروسيله ممکن در روزعاشورا براي تحريک احساسات سپاه عمربن سعد و اندرز دادن آنان و در خواست مکرر براي آزاد گذاشتن آن حضرت. 4- درخواست آب از دشمن.

برخي از بزرگان، به دليل سازگار ندانستن اين کار با روح عزت و شرافت، اصل آن را انکار فرموده اند ولي به نظر مي رسد اين امرتحقق يافته است. هلال بن نافع گويد: «من در ميان ياران عمربن سعد ايستاده بودم که شخصي نزد عمربن سعد آمد و گفت: «بشارت باد به تو اي امير! شمر(ملعون)امام حسين(ع)را شهيد کرد.»

هلال گويد: از ميان دو لشکر بيرون رفتم تا ببينم چه خبر است. وقتي بالاي سرآن حضرت رسيدم، مشاهده کردم امام(ع)با مرگ دست وپنجه نرم مي کند. به خدا سوگند، تا آن زمان کشته اي آغشته به خون زيباتر و نوراني تر از او نديده بودم. نور چهره، زيبايي و هيبتش مرا از پرداختن به فکر کشته شدنش باز داشت و در همان حال، آن حضرت درخواست آب مي کرد... .

پس از اين که همه ياران و اصحاب امام حسين(ع)در روز عاشورابه شهادت رسيدند، امام(ع)به عمربن سعد ملعون فرمود: «يکي ازاين سه پيشنهاد را در باره من بپذير!» ابن سعد پرسيد:

«چيست؟»امام حسين(ع)فرمود: «مرا آزادگذاري تا به مدينه،حرم جدم رسول خدا(ص)، باز گردم.»

ابن سعد: «اين خواسته غير قابل قبول است.»

امام حسين(ع): «شربت آبي به من بياشامان، جگرم از تشنگي خشکيده است.»

عمربن سعد: «اين نيز غير ممکن است.»

امام حسين(ع): «اگر راهي جز کشتن من نيست، پس تک تک با من مبارزه کنيد.» (9)

و نيز عبدالحميد گويد: «در همان حال که امام حسين درروزعاشورا در ميدان جنگ ايستاده بود، احساسات و عواطف دشمن رابرمي انگيخت تا شربتي آب به او دهند و مي فرمود: «آيا کسي هست که به آل رسول(ص)رحم و عطوفت و مهرباني کند؟...» (10)

در پاسخ بايد گفت: پيشوايان معصوم:به دو دليل به چنين کارهايي اقدام مي کنند:

الف)اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه برگمراهان ومنحرفان.

خداوند متعال پيامبران را براي راهنمايي بشر فرستاد تا افرادمستعد و حقجو از راهنمايي آنان بهره برده، به خوشبختي نايل آيند و راه هرگونه عذرتراشي و بهانه جويي بر گمراهان بسته شود. قرآن کريم در باره پيروزي مسلمانان در جنگ بدر مي فرمايد: «(شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتيد.)تا خدا کاري را کردني بود، به انجام رساند تا آن که هرکه هلاک مي شود با حجتي روشن هلاک شود و آن که(به هدايت)زنده مي ماند، به حجتي روشن زنده بماند وهر آينه خدا شنوا و دانا است. » (11)

ب)نکته ديگر در حل اين مشکل، اين است که کمالات انساني هيچ گونه منافاتي با يکديگر ندارند و همه قابل جمعند. برخورداري ازيک کمال انساني به گونه اي نيست که سبب از بين رفتن ديگر کمالات گردد. اگر وجود يکي از فضايل در انسان به حدي رسيد که کمال ديگري را از بين برد، آن صفت از کمال بودن خارج شده است و ديگرنمي توان آن را از فضايل انساني به شمار آورد. براي مثال اگرعزت نفس سبب از بين رفتن تواضع و فروتني در انسان گردد، آن صفت ديگر عزت نفس نيست بلکه غرور، تکبر و خودخواهي است. از اين رو،عمل به تعهدات انساني، وفاي به عهد و پيمان و... را نبايد دليل برذلت و ترس و زبوني دانست. همان گونه که پيامبراکرم(ص)در عمل به پيمان صلح حديبيه مسلمانان پناهنده را به مشرکان تحويل مي داد و امام حسن مجتبي(ع)به خاطر عمل به مفاد صلح با معاويه حرکت مسلحانه نکرد.

باتوجه به مطلب فوق، بايد گفت: پيشوايان معصوم(عليهم السلام)در عين برخورداري از عزت و شرافت از رحمت، عطوفت،مهرباني و خيرخواهي نيز در حد اعلا برخوردار بودند. براساس جمله: «يامن سبقت رحمته غضبه » هدايت الهي مبتني بر رحمت،عطوفت، مهرباني و خيرخواهي است خشونت خلاف اصل است و حالت استثنايي دارد. دستور به آغاز هرکار با نام «خداوند رحمن ورحيم » دليل بردرستي اين مطلب است. پيشوايان معصوم(عليهم السلام)نهايت تلاش خود را براي هدايت گمراهان به کار مي گرفتند ودر اين راه از هيچ کوششي فروگذار نمي کردند. آنان در برخورد باگمراهان چنان رفتار مي کردند که تا حد امکان آنان را جذب کنند واز هرگونه برخورد تند و خشن که ممکن بود حسي لجاجت و انتقام آنان را تحريک کند و به واکنش منفي انجامد. دوري مي کردند. برخورد پيامبر بزرگوار اسلام(ص)و امامان معصوم(عليهم السلام)بامخالفان بسان برخورد پدري دلسوز و مهربان با فرزند سرکش وبريده از خانواده است که هرچه فرزند بيشتر طغيان و سرکشي کند،پدر بيشتر نرمش نشان مي دهد تا مبادا برخورد تند او فرزند رافراري داده، به دامن دشمنان و شيادان بيندازد. اين گونه رمش برخاسته از رحمت، عطوفت، مهرباني و خيرخواهي به ظاهر بدون توجه به فلسفه آن خلاف عزت و شرافت مي نمايد ولي با توجه به فلسفه آن، دليل بربزرگي، عظمت و... پيشوايان معصوم(عليهم السلام)است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هيچ گونه منافاتي ندارد.

چنين برخوردي که کسي با دشمن خود تا اين حد خيرخواهي، محبت و عطوفت داشته باشد. از توان و قدرت انسانهاي عادي خارج است واز معجزات امامان(عليهم السلام )به شمار مي آيد.

با روشن شدن مطلب فوق، در مي يابيم تمام اعمال و سخنان امام حسين(ع) که ممکن است برخي آنها را با عزت و رافت سازگارندانند. از روح مهرباني، عطوفت، خيرخواه و مشتاق هدايت مردم آن حضرت است. امام حسين(ع)حتي براي نجات دشمنان خود که کمربه قتلش بسته بودند. نهايت تلاش خود را به کار بست.

اگر سالار شهيدان از اشخاصي مانند عبيدالله بن حر تقاضاي کمک کرد، براي ترس از شهادت و کشته شدن نبود زيرا حضرت نيک مي دانست کمک اين افراد نمي تواند سرنوشت حادثه کربلا را تغييردهد. اين ياري جويي به خاطر اين بود که مردم با کمک به وي وشهادت در رکاب حضرتش به سعادت ابدي نايل گردند.

اگر سرور آزادگان در روزعاشورا به طور مکرر جمله «آياکسي هست مرا ياري کند؟ » را تکرار کرد و به موعظه لشکر عمربن سعدپرداخت و از هر وسيله ممکن براي تحريک احساسات آنان استفاده کرد، همه به اين دليل بود که بتواند تعدادي از يزيديان را ازگمراهي نجات داده، وارد بهشت با صفاي حسيني کند.

گواه درستي اين سخن، آن است که امام(ع)از کساني که حاضر به ياري اش نمي شدند، تقاضا مي کرد کربلا را ترک گويند و دست کم به سپاه دشمن نپيوندند تا به گناه شرکت در قتل امام(ع)يا ترک ياري وي آلوده نگشته، به شقاوت ابدي گرفتار نيايند.

اين که امام حسين(ع)در شب عاشورا بيعت را از يارانش برداشت وآنان را آزاد گذاشت تا به ميل خود راهشان را انتخاب کنند، يکي از اسرارش اين است که به ياران خود بگويد: من به شما نيازندارم و در هرحال کشته خواهم شد. اين شما هستيد که بايد بين سعادت جاوداني و شقاوت ابدي يکي را انتخاب کنيد.

بنابرآنچه گفته شد، نداي «هل من ناصرينصرني » امام حسين(ع)،به ظاهر درخواست کمک و تقاضاي ياري از ديگران و در باطن تقاضاي ياري رساندن و کمک کردن به انسانهاي ناتوان و درمانده از رسيدن به کمال و سعادت. معناي واقعي آن چنين است: «آيا کسي هست من ياري اش کرده، به سعادت رسانم؟ آيا کسي هست دستش را گرفته، ازورطه هلاکت نجاتش دهم؟ آيا کسي هست او را از ظلمت يزيدي خارج کرده، به نور حسيني وارد کنم؟»همان گونه که خداوند در اين آيه: «اگر مرا ياري کنيد، شمارا ياري مي کنم.» درظاهر از بندگان خود تقاضاي کمک مي کند، ولي باتوجه به اين که خداوند غني مطلق است و به کسي نياز ندارد، درواقع دعوت براي ياري بندگان و نجات آنهاست.

بنابر آنچه گذشت، مشکل درخواست آب از جانب امام حسين(ع)نيزحل مي شود. امام حسين(ع)مي خواست با تحريک احساسات و به رحم آوردن دشمن، آنان را به خود جذب کرده، به سعادت رساند زيرابسيار اتفاق افتاده کساني به خاطر خدمتي ناچيز به امام(ع)موفق به توبه شدند. مگر نه اين است که حر به خاطر ادب و احترام به امام حسين(ع)موفق به توبه شد. امام(ع)با در خواست آب مي خواست زمينه توبه و بازگشت را در افراد قابل فراهم سازد.

پاورقي

1- فاني لا اري الموت الا سعاده و لا الحيوة مع الظالمين الا برها.

(بحار الانوار، ج 44، ص 381.)

2- موت في عز خير من حيوة في ذل(همان، ج 1، ص 150.

3- سامضي و ما بالموت عار علي الفتي. (حماسه حسين، ج 1، ص 152.)

4- الموت اولي من رکوب العار و العار اولي من دخول النار (بحار الانوار، ج 45، ص 50.)

5- و الله لا اعطيکم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد.

(الارشاد، ج 2، صص 98.)

6- الا و ان الدعي ابن الدعي قد رکز بين اثنتين بين السلسة و الذلة و هيهات منا الذلة يابي الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت. (بحار الانوار، ج 45، ص 9)

7- و يحکم يا شيعة آل ابي سفيان، ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا في دنياکم. (همان، ج 45، ص 51.)

8- منتهي الآمال، ج 1، ص 711.

9- نفس المهموم، ص 366، اللهوف، ص 55.

10- موسوع- کلمات الامام الحسين(ع)، ص 495.

11- همان ، ص 506.

12- «ليهلک من هلک عن بينه و يحيي من حي عن بينه و ان الله لسميع عليم.»( الانفال، آيه 42)

13- مفاتيح الجنان، دعاي جوشن کبير