بازگشت

امام سجاد عليه السلام و عبادت -2


اشاره:



گفتيم که:پديده تعبد، به عنوان يکي از مظاهر شگفت انگيز حيات امام سجاد عليه السلام، داراي کيفيت و کميت خاصي است و براي بررسي آن، بايد از ديدگاه هاي گوناگون مورد توجه قرار گيرد.فهم دقيق، ولي غير متعارف عبادت امام در گرو چند عامل است:1- بررسي حالت تعبد، همگام با مظاهر و پديده هاي ديگر. 2- بررسي تعبد امام از رهگذر توجه به اوضاع و احوال آن روزگار. 3- بررسي پديده عبادت، با توجه به نقش امام، و عمل هر يک ازائمه در دو دوره پيش و بعد از امام سجاد. در بحث عزلت امام و رابطه آن با عبادت آن حضرت، دو عامل مهم را برشمرديم که امام را به يک زندگي انزواگرايانه و دور ازمسائل اجتماعي سياسي، وامي داشت. يکي از آن دو عامل، اوضاع واحوال سياسي بود و ديگري، شفاف شدن عمل مرحله اي امام. و در بررسي پديده عبادت و رابطه آن با رهبري و زعامت امام.گفتيم که، زهد و تعبد، دو گونه کاملا متفاوت دارد. يک گونه آن که مورد تاييد اسلام نيز هست، سمت و سويي صحيح و سالم دارد ودر برگيرنده فضائل و برتري هاي اخلاقي است و اما گونه ديگر که روي کردي است صوفيانه و منحرف، تنها کثرت عبادت را مد نظر داردو از حقيقت و روح اسلام در آن خبري نيست. و بيان شد زهد وعبادت امام از گونه اول بوده است و بس. و اينک ادامه اين بحث.

حکومت و تعبد امام



از جمله فوايدي که بر تعبد و انزواي امام سجاد (ع) مترتب بود،اين بود که خيال حاکمان وقت را از جانب ايشان آسوده مي گذاشت وامام را آن گونه جلوه مي داد که گويي هيچ به فکر حکومت نيست ومشغوليتي جز عبادت و زهد ورزي ندارد. عبادت ها و حالت هاي روحي امام، بيشتر، پيش چشم مردم، واقع مي شدو البته، امام را از اين کار مقصود و غرضي مورد نظر بوده است.از جمله آن که دست حکومت را از خود کوتاه بدارد و از فعاليت هاو موضع گيري هاي خطرناک، دوري گزيند. خاصه که ايشان، شيعه،مخالف حکومت وقت، و فرزند انقلابگر عصر، حسين بن علي (ع) بود واين همه امام را در مرکز حساسيت قرار مي داد. امام، با پيش گرفتن اين روش بي خطر، حاکمان را مطمئن ساخت وآن ها را به دور از خويش نگه مي داشت و موفق شد بسياري از مشکلات و گرفتاري هايي که مي توانست دامن گير ايشان شود، برطرف سازد.گفته اند:چون عبد الملک تصميم به قتل امام سجاد گرفت، تا هراحتمال خطري را از جانب آن حضرت، عقيم بگذارد، «زهري »برپاخاست و به او گفت:«علي بن حسين، آن گونه نيست که تو فکرمي کني. او به خود مشغول است ».عبد الملک شادمان گشت و دانست که امام خيال منازعه و درافتادن با او را ندارد، لذا به زهري گفت:«به! امام، چه کار خوبي مي کند.» روزي امام به عبد الملک، که نظاره گر عبادت ايشان بود، گفت:«اگر نبود که خانواده ام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشم هايم را به آسمان مي دوختم و قلبم را براي هميشه متوجه خدا مي ساختم، تا آن لحظه که جانم را بستاند، که او بهترين حاکم است ». در اين هنگام امام به گريه افتاد و عبد الملک نيز گريست. اين سخن، عبد الملک را متوجه مي کرد که امام کسي نيست که به گمان او، حکومت خواه باشد، بلکه جز عبادت و تهجد، انديشه اي ندارد. اين تاکيد امام البته ضرورت داشت تا بسياري از خطرهاي گرداگرد او را دفع نمايد و نقشه هاي حکومتيان را ناکام سازد. حجاج به عبد الملک مي نويسد که امام را بکشد و بدين وسيله پايه هاي حکومت خود را محکم نمايد. زبير، جاسوسانش را به مراقبت امام مي گمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ايشان شوند و آن حضرت را از روي آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابيون کوفه (توابين و ياران مختار) خواستند با او تماس بگيرند، نگذارند. همه اين امور، حکومت را پيوسته، هوشيار و ترسان مي داشت. اماامام که سرد و گرم روزگار را چشيده بود و بصيرت کافي داشت،سخت گيري ها و خطرهاي حکومتيان را خنثي مي ساخت و ناکام مي گذاشت.سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشکر اموي در واقعه «حره » درباره امام مي گويد:«با اين که فرزند رسول الله است، جز خير وخوبي، هيچ از او صادر نشود». البته منظور سفاح از «خير»اين است که امام با حکومت کاري ندارد و در پي آن نيست که خطرو آشوبي براي دستگاه حکومتي دست و پا کند. اين سخن که از شخصي چون سفاح بروز مي کند، بهترين دليل است بر اين که امام، درتحقق هدف خود، که همان مطمئن ساختن حکومت اموي بود، موفق بوده است.

تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد



وقتي که دين اسلام بر طهارت مظاهر حکومت و تقواي حاکمان والتزام آن ها بر امور دين و دنياي مردم، تکيه مي کند، نشان ازتاثير به سزاي اين عوامل در بدنه جامعه اسلامي، مي دهد، چرا که انحراف و کجروي حکومت، تدريجا به از هم پاشيدگي اجتماع و شايع شدن محارم خواهد انجاميد. آن جا که حکومت به دست حاکمان بي قيدو لاابالي سپرده شود، بذر معصيت آرام آرام رشد کرده، مظاهر جرم و تباهي در اجتماع اسلامي آشکار مي گردد و به دليل ناتواني حاکمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقيد جامعه به شئون ديني،گسترش مي يابد چه رسد به جايي که خود حاکمان قدرت تشخيص مواردحرام و قدرت جلوگيري از رشد آن را نداشته باشند. دوراني که بني اميه حکومت را به چنگ آورد و واليان فاسق آن،امور جامعه اسلامي را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستي هاو انحرافات فرو رفتند و بي حيايي و گستاخي را مباح کردند، واموال مردم را به پاي لهو و لعب خويش، قرباني نمودند، حال وروز جامعه به جايي رسيد که آثار تلاش و انهدام، تضعيف روابط ومناسبات ديني و تعهدات روحي، نمايان گرديد و فساد و فراواني مجالس باطل و حرام، همه گير و همه جايي شد. آثار تخريبي به جا مانده از فتوحات مسلمين، يعني درآميختن باجامعه کفر و برخورد با اموال و ثروت هاي انباشته، که البته به چنگ حکام و رجال حکومتي مي افتاد، باعث به وجود آمدن طبقه اي ممتاز و اسراف کار شد که آثار غيرقابل انکاري در شيوع اسراف کاري و گسترش فساد داشت. اين روند تخريبي تا آن جا پيش رفت که جامعه اسلامي، در زمان امام سجاد (ع)، به خصوص در مکه و مدينه، دچار فروپاشي، و ضعف و رخوت مسلماني مردم و روحيه آن ها گرديد. جان هاي مردم، لانه پستي ها و فسادهاي اخلاقي بود و ارزش هاي اسلامي دست خوش تحول ودگرگوني مي شد. و اين همه، دو علت اساسي بيش نداشت:1. انحراف حکومت و زياده خواهي طبقه حاکم 2. آثار تخريبي فتوحات حکومت در اين وضعيت ناگوار، چاره اي جز عمليات بازدارنده و درمان گر،که جامعه مريض آن وقت را رو به بهبودي ببرد، وجود نداشت.ضرورت وجود يک جريان مانع، که در برابر همه گير شدن اين «وبا» در ميان فرزندان جامعه اسلامي، بايستد، به شدت احساس مي شد. پس حيات روحي امام و روش عبادي آن حضرت، و زهد نسبت به دنيا وفريبندگي هاي آن، چيزي بود که براي پاي داري و مانع تراشي درمقابل همه گير شدن زشتي ها و فسادهاي اخلاقي که جامعه را رو به تلاشي و نابودي مي برد، پيش بيني شده بود. قصد امام از آن همه عبادت که با کيفيتي خاص انجام مي شد، اين بود که جامعه اسلامي را به روي کردي عکس جريان مادي گري بي قيدو بند، وا دارد و سطح معنويت و مصونيت فرزندان آن جامعه رابالا ببرد و نمونه اي کامل و اسوه اي بي نظير را پيش روي آن هابگذارد، تا نه تنها اصحاب و شيعيان، بلکه تمام مسلمين از آن خط بگيرند و به دنبال آن حرکت کنند. جهت گيري روحي امام، به مثابه طبيبي حاذق، در ميان جامعه اسلامي، نقش بسيار مهم و ارزنده خود را به اجرا مي گذاشت. هرگاه که مريضي عمق پيدا مي کرد و گسترش مي يافت، نصيحت هاي مهربانانه طبيب بود که درد و رنج را مي کاست و نجات بعضي جان هاي بيمار رادر پي داشت. همان گونه که وجود يک عالم روشن فکر، سطح علمي و فرهنگي مردم را ارتقا مي دهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فوايد بيشتري به ديگران خواهد رساند. همين گونه بود، آثاري که عبادت امام سجاد (ع) در جامعه اسلامي و زندگي مردم بر جاي مي گذارد. به خصوص که مردم، پيوسته بروز آن حالات روحاني را که با اخلاص و ايمان واخلاق همراه بود، طي ربع قرن، يا بيشتر مشاهده مي کردند.

تربيت و مظاهر تعبد



بشريت در راه رسيدن به خدا، نمونه ها و اسوه هايي را مي طلبد که نشان دهنده صورت علمي حيات ديني و حالات رباني، باشند. تربيت،نتيجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظريه ها به عمل تبديل نشوند و افکار و مفاهيم، در زندگي مربيان، صورت تحقق نپذيرد. حيات ائمه بزرگوار ما، نمونه اي مثال زدني در تربيت و تزکيه است. نمونه اي که گروه هاي مختلف انساني، مي توانند دنباله روآثار آن باشند و به روش آن عمل نمايند. زندگي ائمه به خودايشان پايان نمي پذيرد، بلکه حيات مردم زمانه آن ها را نيزمتاثر مي سازد. بالاتر، حيات ايشان، درسي است براي همه مردم درهمه زمان ها. حيات ائمه، اسلام مجسم و نوري است که ظلمات زندگي بشر را به نور تبديل مي نمايد. امامان ما، نمونه ها و الگوهايي عالي به فرهنگ اسلامي، پيش کش نمودند. و مؤمنان و پيشوايان، درطي سلوک الهي خويش، بدان نيازمند و به ياري آن نمونه ها، درفهم طريق و التزام به آن محتاجند. همان گونه که انقلاب امام حسين (ع)، تنها يک نهضت ضد يزيدي نبود، بلکه يک درس و پيام روشن و يک رسالت ماندگار تاريخي براي امت مسلمان، در طول مدت حيات آن بود تعبد امام زين العابدين (ع) نيز، در حقيقت، يک نظريه تاريخي ماندگار براي جامعه اسلامي بود.يک الگوي ديني و نمونه اسلامي بود که مؤمنان خود را در مسيرآموختن از آن قرار مي دادند و آثار آن را دنبال مي کردند. امام حسين (ع) نظريه انقلاب بر عليه ظلم و فساد را بنيان نهادو امام سجاد (ع) نظريه عمل عبادي، در برابر انحرافات اخلاقي را. و اين گونه بود که روح عبادت او، در دل هاي مردم رسوخ پيدامي کرد و آنان را متاثر مي ساخت. بسياري از اهالي تصوف، عبادت وزهد حضرت را الگوي خود قرار دادند و براساس آن به عمل پرداختند. پس سکوت امام علي، صلح امام حسن، انقلاب امام حسين وعبادت امام سجاد -عليهم السلام- همه، درس هاي عملي براي تربيت مردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود.بنابراين بايد گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، اين بود که نمونه و الگويي ديني و مثال زدني، در روي کرد روحاني و تربيت ايماني، به جامعه اسلامي تقديم کند. پس امام ناچار بود، عبادت خود را در برابر چشم مردم و پيش روي آن ها انجام دهد تااثرگذار باشد و درس آموز. شايد بتوان بدين وسيله انگيزه امام را در جلوه دادن عبادت ها و راز و نيازهاي خود، درک کرد و علت يابي نمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمي شد. عبادت امام درسي تربيتي، روحي و اخلاقي بود. فرصتي که امام در برابر خودمي ديد، بسيار قيمتي و غنيمت بود و بعيد بود از او که آن فرصت طلايي را از دست بنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضي روايات، شرح عبادت هاي امام آمده است و اين که آن حضرت چگونه تجربه هاي عبادتي خود را علني و پيش چشم مردم انجام مي داد، امام باقر(ع) در توصيف عبادت پدر بزرگوار خودمي گويد:«هرگاه نعمتي از نعمتهاي الهي را به ياد مي آورد، سجده مي کرد. با شنيدن آيات سجده دار، هر کجا که بود، به سجده مي افتاد. اگر بلا و شري از او برداشته مي شد، به شکرانه آن،فورا سجده مي کرد. هرگاه از نمازهاي واجب فارغ مي گشت به سجده مي رفت، هرگاه بين دو شخص را اصلاح مي کرد، سجده را فراموش نمي نمود.» اين اعمال به گونه اي نبود که مردم از آن بي خبربمانند. بلکه مي ديدند و مي آموختند. مردم، صداي قرآن خواندن امام را بسيار مي شنيدند. گفته اند که:«امام، قرآن را از همه زيباتر مي خواند.سقاها، وقتي به کنار خانه امام مي رسيدند، با شنيدن صداي قرائت قرآن، مي ايستادند و گوش مي سپردند.» در بسياري از روايات اين معنا ذکر شده که:هرگاه امام همراه با جمعيتي از مردم به سوي مکه به راه مي افتاد، در بعضي از منازل ميان راه، مي ايستاد، به سجده مي افتاد و در سجده تسبيح مي گفت و بسيار دعا مي خواند وگريه مي کرد. و مردم با مشاهده اين کارها، به معارفي دست مي يافتند که بصيرت و آگاهي شان را نوراني و خدايي مي ساخت. بسياري از آن چه در باره عبادت امام گفته شد، در ملا انجام مي يافت. مردم که کوشش امام را در عبادت و ناله و زاري، مشاهده مي کردند، به گريه مي افتادند و بر ايشان دل مي سوزاندند. يک روزشخصي از امام پرسيد:«اي فرزند رسول خدا! اين بي تابي وگريه هاي پي درپي براي چيست؟ ما که گناه کار و جنايت پيشه هستيم، نمي توانيم مثل شما عمل کنيم. پدر شما حسين و مادرتان فاطمه است و جدي چون رسول خدا داري » اين اعتراف صريح، ازجمله فوايد تربيتي عبادت امام بود، که جز با جلوه دادن آن به دست نمي آمد. دعاهاي امام سجاد، بلند مرتبه ترين معارف الهي و ارزش مندترين مفاهيم ديني را پيش روي خوانندگان قرار مي دهد. امام از رهگذر اين دعاها شيوه سلوک فردي و اجتماعي، طرزدعاکردن و روش انديشيدن را آموزش مي دهد هم چنين، مسائل اعتقادي صحيح و بايدها و نبايدها را توضيح مي دهد و به مامي گويد که چرا بايد دعا کنيم، چگونه بايد دعا کنيم و دعاهاچگونه مستجاب مي شوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه بايدبکنيم. دعاهاي حضرت اصول دين را ياد مي دهد و مسائل مختلف حياتي براي بشر را يادآور مي شود و ديدگاه صحيح اسلامي را بيان مي کند. هر وقت که به زمزمه دعاهاي زين العابدين مي نشينيم، در آن واحد، هم دعا مي خوانيم و هم چيزها مي آموزيم. کافي است که اشتياق امام را به اين درس ها و تبليغ آن ها به ديگران، درک کنيم. امام، صحيفه را نزد اولاد خود به امانت مي گذارد و آن هانيز در حفظ صحيفه نهايت کوشش خود را به کار مي بندند. بعد ازبيان همه اين مطالب، دو اشکال اساسي و عمده را بايد طرح کنيم و بدان ها پاسخ بگوييم.

اشکال اول



سخن مااين است که عبادت امام سجاد (ع)، با آن کميت زياد،نمونه اي بزرگ بلکه بزرگ ترين الگويي است که ائمه ما براي انسان هاي عابد و زاهد، به ثبت رسانده اند. ديگر اين که:روي کرد معنوي امام و توجه خاص ايشان به دعا، راز و نياز و تعبدطاقت فرسا، عکس العملي است در قبال اوضاع و احوال اجتماعي آن دوران، که امام را به انزوا و کناره گيري از امور دنيايي واجتماعي مجبور مي ساخت. و اين امر، سبب مباشر براي پديد آمدن تعبد بود، که حيات امام را از زندگي ديگر امامان، متمايزمي ساخت. اگر چنين است که گفتيم، پس آن چه از خود امام به ما رسيده، که در باره عبادت اميرالمومنين (ع) سخن مي گويد، چه توجيهي دارد.امام اعتراف کرده که عبادت او به پايه عبادت علي بن ابي طالب نمي رسد و تنها به اندکي از عبادت آن حضرت توانايي و قدرت دارد. ظاهرا اين سخنان خلاف چيزي است که ما بر آن اصرار داريم و با تعبيري که از تعبد ارائه نموديم همخواني ندارد.



براي يافتن پاسخي دقيق و قانع کننده، ناگزير از توضيح دو مطلب مهم هستيم:اول:اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است:اول معناي خاص که همان نماز و روزه و حج و... و اموري مانند دعا، گريه و شب زنده داري است. دوم، معناي عام که عبارت است از همه کارهاي خوب ومورد پسند شارع مقدس که شرط قبول آن ها قصد قربت است. مانندصدقه دادن به فقيران همراه با قصد قربت. يا آشتي دادن دو نفرو حکم کردن بين مردم به قصد قربت. حتي آب خوردن به قصد قربت نيز داخل در معناي عام عبادت است. دوم:در بررسي تاريخ شيعه، کساني را مي بينيم که به جرم شيعه بودن و پيروي از علي بن ابي طالب، مورد تعقيب بوده اند و مدام عذاب ديده اند و شکنجه شده اند. آن هم به دست بدترين و پست ترين دشمنان اسلام، يعني امويان. حاکمان اموي، با اجيرکردن راويان دغل و نيرنگ باز، و جعل احاديث دروغين، براي خلفا و صحابه شان و مرتبه جعل مي کردند و قصدشان از اين کار، کم رنگ جلوه دادن فضايل اهل بيت، به خصوص علي(ع) بود، و در صورت توانايي، محو ونابود کردن آن فضايل. دسيسه ها و نيرنگ بازي هاي حکام اموي و روش حکومتي آن ها، همه انگيزه اي بود براي مسخ فضايل و مناقب امام علي(ع) و از ميان برداشتن شان و منزلت ايشان «جابر جعفي » به امام سجاد (ع)،شکايت مي کند که بني اميه و پيروان آن ها، شيعيان را مي کشند ومولايشان علي را دشنام مي دهند و بر بالاي منبرها و در بازارها وميان راه ها و حتي در مسجد رسول خدا(ص)، بر علي لعن مي فرستند وکسي آن ها را منع نمي کند. و اگر کسي به قصد بازداشتن مردم،چيزي بگويد، او را دستگير مي کنند و به او «رافضي » و«ترابي » خطاب مي کنند، و بعد او را نزد امير خود مي برند. در مقابله با اين اعمال خشونت آميز و اهانت بار، روش ائمه(ع)بر عکس است. آن ها، قدسي بودن شخصيت علي (ع) و فضايل وبرتري هاي او را، بيان مي کردند و بر آن اصرار داشتند. و بدين وسيله الگويي بي مانند و عنواني چشم گير را پيش روي مردم قرارمي دادند تا به اهل بيت توجه کنند و به آن ها گرايش يابند. حال، بعد از توضيح اين دو امر، مي توان اشکال مطرح شده را اين گونه پاسخ گفت که:اگر امام سجاد، عبادت علي بن ابي طالب (ع)را آن گونه بزرگ مي شمارد و عبادت خود را در برابر آن ذره اي بيش نمي بيند، معناي عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آن است که:امام علي به کارهايي پرداخت و اموري را سامان داد، که من هنوزبه آن ها نپرداخته ام. او حکومت و زمامداري مردم را بر عهده گرفت در ميان مردم قضاوت مي کرد و به کارهاي اجتماعي و عمومي سرگرم بود و اين ها اموري است که نزد خداوند بيشترين ثواب رانسبت به روزه و نماز، خمس... دارد. آن چه اين معني را تاکيد مي کند، روايتي است از امام باقر(ع)که در گفتگو با اصحاب و ياران خود، از عظمت پدرش ياد مي کند وسعي بليغ او را در عبادت خدا يادآور مي شود، و در عين حال، ازبرتري امام علي سخن مي گويد و به اين روش حکيمانه، درس مهمي رابه ياران خود مي آموزد. شايد اين عمل ائمه، که برترين فضايل را به حضرت علي(ع)، نسبت مي دادند، کاري بوده است در جهت حفظ تاريخ از دسيسه هاي بدکاران و بيمه کردن آن در برابر دشمني و کينه دشمنان و معاندان خاندان اهل بيت.

اشکال دوم



پيش از اين دانستيم که عبادت امام، امري هدف دار بوده است ودانستيم که آن حضرت بعضي تجربه هاي عبادتي خود را، در برابرمردم انجام مي داده و ايشان را به انصراف خود از دنيا و مشغول بودن به امور معنوي توجه مي داده است و بدين وسيله هم اسباب اطمينان حکومتيان را فراهم مي آورده و هم با تعليم مردم،الگويي مناسب و بي نظير را پيش چشم آن ها قرار مي داده است. سؤال اين جاست که:آيا عبادت امام، صفتي عارضي براي ايشان بودو آن چه انجام مي داد فقط در جهت رسيدن به اهدافي بود که ذکرکرديم؟ آيا عبادت امام از جنبه اسلامي و بعد روحي خالي و تهي بود؟! و آيا سزاوار است که عبادت هاي عميق و معرفت آموز امام رااين چنين سطحي تفسير کنيم و پديده اي بدين شگفتي را فقطوسيله اي براي محقق کردن اهدافي چند بدانيم؟! جواب اين اشکال با توضيح چند امر، آشکار مي گردد:اولا:پيش از اين گفته شد که سبب مباشر پديده تعبد، که درزندگي امام سجاد مجال بروز يافت، ظرف زماني خاصي بود که امام را احاطه کرده بود. آري، همان گونه که روزگاري، امام حسن (ع)،بنا به مقتضاي زمان، مجبور به صلح گرديد و امام حسين (ع)چاره اي جز انقلاب و براندازي حکومت وقت، نداشت، امام سجاد(ع)نيز ناگزير به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خويش مشغول گرديد. ثانيا:در صورتي که امام مي توانست با تمسک به انزوا و ياري جستن از پديده تعبد، اهداف معيني را در جهت مصالح عامه مسلمين، تحقق بخشد، از دست دادن اين فرصت شايسته امام نبود،چون او مقامي الهي داشت و امام و هادي مردم بود و مي بايست آن ها را تعليم مي داد و ارشاد مي نمود. ثالثا:براي انساني که به کاري عادت کرده، مثلا به عبادت، جمع کردن بين عبادت خالص براي پروردگار، و توجه کردن به تاثيرگذاري اين عبادت در مردم، بسيار سخت و مشکل است، زيرا دراين صورت، خلوص نيت که شرط اساسي است، به آساني تحصيل نمي شود.اما آن کسي که ايماني عميق و مخلصانه دارد، قادر است بي آن که شائبه اي از شرک و ريا در عبادتش پديد آيد، با عبادت خود مردم را تعليم دهد. از اين رو است که عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زين العابدين، صفت مختص به اوست. پس مي توان تصور نمود که عبادت امام هم خالص براي خدا بود و هم وسيله اي براي تعليم و ارشادمردم و توجه دادن آن ها به امور معنوي خدايي

حسين باقر، ترجمه رضايي، محمدمهدي