بازگشت

حضرت زين العابدين(ع)


امام زين العابدين ابومحمد على بن الحسين(عليه السلام) چهارمين پيشوا، از امامان دوازده گانه شيعيان است آن حضرت القاب بسيارى داشته كه مهمترين آنها عبارتند از: زين العابدين، سيد الساجدين، سجاد و ذوالثفنات.



هرچند مورخين در تولد ايشان اختلاف نظر دارند اما ظاهراً نظر صحيح بر اين است كه ولادت ايشان در پنجم شعبان سال 38 قمرى مى باشد مادر بزرگوار ايشان نيز شهربانو دختر يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساسانى بوده است و گروهى نام ايشان را شاه زنان، شاه جهان و شهر بانويه نيز گفته اند ابوالاسود دئلى شاعر تواناى اهل بيت در قصيده تهنيتى كه به مناسبت تولد آن حضرت سروده است به اين موضوع اشاره نموده است:



وان غلاما بين كسرى و هاشم





لا كرم من نيطت عليه التمائم



يعنى همانا پسرى كه از بين كسرى و هاشم برخاسته بهترين كودكى است كه مهرهاى نظر بند بر گردنش آويخته اند.

ولادت



اگر سال تولد آن حضرت را سال 38 در نظر بگيريم ـ چنانچه مورخين نيز گفته اند ـ امام سجاد(عليه السلام) در واقعه كربلا 23 سال و فرزند آن حضرت امام باقر(عليه السلام) در آن سال در حدود چهار سال داشته است. پس آن حضرت در واقعه كربلا جوانى برومند بوده است كه مى توانسته در ركاب پدر بجنگد و مثل ديگران به شهادت برسد اما به علت بيمارى در جنگ شركت نداشته و از همين روى از قتل وى چشم پوشيده اند. هرچند كه برخى آن حضرت را در واقعه كربلا كودكى خردسال دانسته اند كه به خاطر سن كمش وى را نكشته اند.



ايشان يكى از دوازده امام شيعيان است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) طبق حديث صحيح بخارى، صحيح مسلم و ديگر صحاح معتبر اهل سنت از آمدن آنها خبر داده است آنجا كه حضرت فرمود: الخلفاء بعدى اثنا عشر كلهم من قريش



وى در مكتب عمويش امام حسن و پدرش امام حسين(عليهم السلام) رشد و از علوم نبوت و دست آوردهاى پدران پاكش تغذيه نمود تا بدانجا كه در زمينه مسائل علمى و دينى عالمى بزرگ گرديد چنانچه مسلمانان به دانش و برترى ايمانش ايمان آوردند.



زهرى گويد در ميان بنى هاشم برتر از على بن الحسين و فقيه تر از او كسى را نديدم. ستايش زهرى على رغم وابستگى اش به امويان به حدى است برخى مروانيان به وى مى گفتند اى زهرى پيامبرت على بن الحسين چه كار مى كند.



از حاحظ نقل شده است كه مى گفت درباره شخصيت على بن الحسين، شيعى، معتزلى، خارجى، عامى، خاصى همه يكسان مى انديشند و هيچ كدام ترديدى بر برترى و تقدم او بر سايرين ندارند.



شافعى امام اهل سنت على بن حسين را آگاه ترين مردم مدينه شمرده است.



و در مجموع اين كه، حقيقتِ برترى آن حضرت به سايرين را حتى زمامداران معاصرش (خلفاى بنى اميه) با همه بدخواهى هايى كه نسبت به آن حضرت داشتند اقرار كردند چنانچه عبدالملك مروان به آن حضرت مى گويد: خدا چنان دانش، دين و پارسايى به تو داده كه هيچ كس قبل از تو جز پدرانت بدان تشرف نيافته اند.



و عمر بن عبدالعزيز گفته است: زين العابدين چراغ دنيا و جمال اسلام است.



از مجموع روايات اهل سنت و شيعه در مورد آن حضرت اين طور برمى آيد كه ايشان در مدينه بسيار موقر و محترم بود و همگان به جلالت، شأن، علو مقام، حسن خلق و علم و فقه، و ورع و تقواى آن حضرت اذعان داشتند.

مرجع و ملجاء مردم



عموم مسلمانان وابستگى عاطفى شديدى در خود نسبت به آن حضرت احساس مى كردند بدين صورت كه مشهور است هشام بن عبدالملك در زمان خلافت پدرش عبدالملك يا وليد به حج رفته بود چون در مراسم حج خواست استلام حجر كند به خاطر كثرت جمعيت موفق به اين كار نشد در اين ميان على بن الحسين رسيد و به طواف مشغول شد و چون به حجر الاسود رسيد همه راه را برايش باز كردند و به جهت مهابت و جلالت قدر به او اجازه دادند تا استلام حجر كند.



هشام خشمگين شد مردى از او پرسيد كه اين شخص كيست. هشام با آن كه او را مى شناخت گفت او را نمى شناسم زيرا مى ترسيد مردم شام به او ميل پيدا كنند. فرزدق شاعر بزرگ عرب ضمن اين كه بيان داشت چگونه اين فردى را نمى شناسى، قصيده معروف خود را انشاء كرد و گفت:



اين پسر بهترين بندگان خداست اين پرهيزكار پاك و عارى از هر عيب و معروف خاص و عام است سخن تو كه او را نمى شناسم زيانى به او نمى رساند آن را كه تو گفتى نمى شناسى همه عرب و عجم مى شناسند.



مردم مسلمان نه تنها ايشان را در مسائل دينى و اخلاقى مقتداى قريش مى شناختند بلكه در هر مسأله و مشكلى به آن حضرت مراجعه كرده و حل مشكل خود را از ايشان طلب مى نمودند و ايشان نيز مثل پدران بزرگوارش به مسائل آنها رسيدگى مى فرمود بدين جهت وقتى عبدالملك مروان خليفه اموى با پادشاه روم درگيرى پيدا كرد و پادشاه روم از نياز آن روز مسلمانان بهره بردارى كرد و او را تهديد نمود كه نقدينه هاى آنان را براى تحقير مسلمانان از كشور روم وارد كند و در مقابل آن هر قرار داد كه خواست با آنها ببندد در اينجا عبدالملك متحير و بيچاره شد لذا مسلمانان را دعوت به گردهمايى كرد و با آنها به مشورت پرداخت در اين ميان هيچ كس نظرى كه بتوان آن را به كاربرد اظهار نكردند در اين هنگام به وى گفتند تو خود ميدانى راه فرار از اين مشكل به دست چه كسى است و آن شخص على بن الحسين حضرت سجاد(عليه السلام) است و لذا براى رفع اين مشكل به امام سجاد(عليه السلام) پناهنده شد. حضرت تعليمات لازم را به فرزند برومند خويش امام محمد باقر(عليه السلام) داد و وى را به شام گسيل داشت و در آنجا امام باقر(عليه السلام) طرحى نو براى تنظيم پول مسلمانان ارائه داد و كشور اسلامى را از موقعيت خطرناكى كه در آن قرار داشت و مى رفت كه مورد استعمار كشور روم قرار بگيرد نجات داد.

عبادت



امام را ذوالثفنات مى گفتند زيرا ثفنه به معناى پينه زانو و سينه شتر است آن حضرت از بس سجده مى كرد روى زانوها و ساير سجده گاه هاى او پينه مى بست به طورى كه سالى دو بار آن را مى تراشيد.



شيخ صدوق از امام باقر روايت كرده است كه پدر بزرگوارش سجده بسيار مى كرد هر وقت بلايى از او دفع مى شد يا از شر بدخواهى نجات مى يافت يا از نماز فارغ مى شد يا در اصلاح بين دو خصم موفق مى شد سر به سجده مى نهاد مالك پيشواى مسلمانان اهل سنت گويد: او را به خاطر كثرت خداپرستى اش زين العابدين لقب دادند.



آورده اند كه آن حضرت وقتى وضو مى گرفت رنگ چهره اش دگرگون مى شد وقتى علت را مى پرسيدند مى فرمود: آيا مى دانيد در برابر چه كسى مى خواهم بايستم، گفته شده است كه هنگام نماز چهره ام دگرگون شده و رعشه بر اندامش بود وقتى علت را پرسيدند فرمود: مى خواهم در مقابل پروردگار عظيم قرار بگيرم.



زمخشرى مى گويد: زمانى على بن الحسين به قصد وضو گرفتن دستش را در آب برد و در آن حال امام سرش را به سوى آسمان ماه و ستارگان بلند كرد و در آنها به تفكر پرداخت تا آن كه صبح شد و در حالى كه موذّن اذان مى گفت هنوز دست امام در داخل آب بود. زمانى كه از خدمتكار وى خواستند تا او را توصيف كند گفت: من هيچ گاه در روز براى او طعامى نياوردم و در شب براى او بسترى پهن نكردم.



و نكته ديگر در توجه آن حضرت هنگام نماز اين كه گفته اند روزى به هنگام نماز مارى به سمت آن حضرت حركت كرد، اما ايشان حركتى به خود نداد مار از ميان پاهاى امام عبور كرد و ايشان از جايش تكان نخورد و رنگش عوض نشد.

علم امام



حضرت مجلس درسى در مسجد پيامبر تشكيل داد و با اشاعه انواع معارف اسلامى از قبيل تفسير، حديث، فقه و غيره علوم پدران بزرگوار را بر مردم و انديشمندان عرضه كرد و شيوه صحيح استنباط احكام را به دانشمندان اسلام ياد داد به طورى كه از اين كلاس مقدار قابل توجهى از فقهاى مسلمان فارغ التحصيل گرديدند و اين كلاس خود بنياد فكرى مهمى براى مكاتب فقهى اسلامى شد. ابنوه عظيمى از قاريان قرآن و حافظان كتاب و سنت او را به رهبرى خود پذيرفته و بر گرد وى جمع شدند.



سعيد بن مسيب مى گويد قاريان قرآن به مكه نمى رفتند مگر وقتى كه على بن الحسين مى رفت و وقتى او براى حج حركت مى كرد ما نيز به تعداد يك هزار سواره ملازم ركاب و همراه ايشان بوديم.

صحيفه سجاديه



امام سجاد در زمان و شرايط خاصى كه توانايى مبارزه مستقيم با حكومت امويان نداشت و نبرد علنى با آنها را به مصلحت جامعه اسلامى نمى دانست و از سوى ديگر فقر فرهنگى شديد و ميل به تجمل گرايى و ثروت اندوزى را در توده مردم مشاهده نمود با سلاح نيايش و دعا سعى در مبارزه غير مستقيم با حاكمان ظالم گرفته و درصدد برآمد بدين وسيله به جامعه مسلمانان غناى فرهنگى ببخشد و از اين رو صحيفه سجاديه كه امروزه در دست ماست محصول نيايش هاى امام سجاد است كه در آن زمان و شرايط عرضه داشت.



اين امام بزرگ با قدرت بلاغت بى مانند، نيروى بيان عالى كه اديبان عرب از مثل آن عاجزند انديشه اى الهى و بلند و ادبياتى منحصر به فرد توانست با استفاده از ظريف ترين و دقيق ترين مفاهيمى كه در ارتباط با خدا و انسان وجود دارد عشق به خدا، ارزش هاى اخلاقى و انسانى، حق و تكليف ناشى از آن ارزش ها را در قالب تعابير و كلماتى زيبا بيان دارد.



بنابراين صحيفه سجاديه را بايد به عنوان بزرگترين عمل اجتماعى متناسب با ضرورت مرحله اى كه مسؤوليت رهبرى آن بر عهده امام(عليه السلام) بود معرفى نمود علاوه بر آن، اين كتاب را بايد از بى نظيرترين ميراث هاى فرهنگى الهى، بزرگ ترين منابع اصيل دينى، از جمله نورانى ترين مشعل هاى هدايت مردم به سمت خدا و بزرگترين مدرسه اخلاق و تربيت اسلامى دانست كه گذشت روزگار از اهميت آن نكاسته بلكه جوامع مختلف در اعصار و زمان هاى مختلف بيش از پيش خود را نيازمند تعاليم بلند آن احساس مى كنند.







از نگاهي ديگر



حضرت امام زين العابدين عليه السلام امام علي بن حسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام مشهور به سجاد، چهارمين امام شيعيان بنا به قولي مشهور، در پنجم شعبان سال 38 هجري قمري متولد شد و در 12 محرم سال 95 هجري قمري به دست وليد بن عبدالملك به شهادت رسيد. امام زين العابدين عليه السلام زماني ديده به جهان گشود كه زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علي بن ابيطالب عليه السلام بود. آن حضرت 3 سال از خلافت علوي و حكومت چند ماهه امام حسن عليه السلام را درك كرد. امام سجاد عليه السلام در عاشوراي سال 61 هجري قمري حضور داشت و در آن واقعه به صورتي معجزه آسا نجات يافت و پس از شهادت پدرش امام حسين عليه السلام مسئوليت زمامداري شيعيان از جانب خدا بر عهده او گذاشته شد و از آن روز تا روزي كه به شهادت رسيد زمامداراني چون يزيد بن معاويه، عبدالله بن زبير، معاويه بن يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و وليد بن عبدالملك، معاصر بود. امام سجاد عليه السلام در اوضاع ناگوار اجتماعي آن روز كه ارزش هاي ديني دست خوش تغيير و تحريف امويان قرار گرفته بود، مهمترين كار خويش را در زمينه برقراري پيوند مردم با خدا، با دعا آغاز كرد. چنين بود كه مردم تحت تأثير رو حيات آن حضرت قرار گرفتند و شيفته مرام و روش او شدند و بسياري از طالبان علم و دانش در مسلك راويان حديث او در آمدند و از سرچشمه زلال دانش وي كه برخاسته از علوم رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين عليه السلام بود، بهره ها جستند. شرايط، مقتضيات و رسالتها در عصر امام سجاد عليه السلام: اقتدار حكومتهاي جبار و ظالم عصر، نظارت شديد و سختگيريهاي بسيار بر مخالفان سياسي بويژه شيعيان، سركوبي قيامها با كشتارهاي بي رحمانه، جهالت سياسي و مذهبي مردم، شيوع بي ديني و مفاسد اخلاقي، و قلت ياران و مجاهدان واقعي، از جمله موانعي بودند كه نگذاشتند امام سجاد عليه السلام به صورت مسلحانه قيام كنند. مردم مسلمان عصر امام عليه السلام به علت تبليغات و فعاليتهاي سياسي و فرهنگي حكومتهاي نامشروع در برابر حقايق سياسي و مذهبي در نهايت جهالت و بي ديني به سر مي بردند. بدعتها و عقايد گمراه كننده و باطل به عنوان احكام و عقايد مذهبي، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود. در چنين شرايطي، بزرگترين و مهمترين مسئوليت امام سجاد عليه السلام، احياي مجدد اسلام ناب محمدي (ص)، تبيين جايگاه امامت و رهبري اهل بيت عليه السلام، مبارزه با جهالت سياسي و مذهبي مردم و تربيت مجاهدان واقعي بود. امام عليه السلام مي بايد در برابر حقايق سياسي اسلام روشنگري مي كردند بويژه كه درباره امامت و رهبري و افشاگري عليه حكومتهاي غاصب و ظالم و ترويج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود كه شيعيان و مسلمانان را براي مبارزه و جهاد عليه ظلم، بدعت و گمراهي آماده مي ساختند. آن حضرت موفق شدند كه در سخت ترين شرايط و با استفاده از ظريفترين شيوه هاي تبليغاتي و مبارزاتي، در اهداف خويش موفق و پيروز شوند. سرانجام امام عليه السلام در راه پايداري و استقامت در اين جهاد مقدس، به مقام والاي شهادت نايل شدند. نقش امام سجاد در تربيت موالي : "موالي" يعني: عده اي از ايرانيان كه به عراق آمده و در آنجا با تشيع آشنا شده. همچنين از جمله موضوع شايع در قرن اول و دوم هجري تربيت موالي بود. اين افراد عمدتاً به علت داشتن استعداد مناسب و نيز آمادگي كسب علم و نيز با احساس ضعفي كه ايشان در برابر عرب ها داشتند و درصدد بودند كه آن را جبران كنند، به خوبي در زمينه حديث كار كردند و در نتيجه توانستند در مدت زماني كوتاه از فقها و محدثين مراكز عمده اسلامي شوند. اين افراد در خانواده هاي مختلف عرب، تربيت شده بودند كه طبعاً انگيزه هاي سياسي و مذهبي جاري و مرسوم در آن قبايل و عشيره ها، به اينان نيز سرايت كرده بود، به ويژه كوفه، بيشتر گرايش شيعي داشت و "موالي" آن نيز چنين بودند، از اين رو اهل بيت عليهم السلام نيز از اين ويژگي براي تربيت موالي استفاده كردند. در اين ميان، سياست علي بن الحسين عليه السلام شايان توجه بسيار است. امام مي كوشيد تا در مدينه، با تربيت طبقه "موالي"، راه را براي آينده باز كند. و اسلام صحيح و سليم را به آنان (كه زمينه كافي داشتند) انتقال دهد، پس با شخصيتي كه امام داشت به شايسگي مي توانست در روحيه موالي اثر بگذارد و احساسات شيعي را به آنان انتقال دهد. استاد "سيد جعفر مرتضي" در تشريح سياستهاي امام سجاد عليه السلام و به منظور بخشيدن حياتي نوين به مكتب جعفري، اشاره به اين نكته دارد كه آن حضرت غلامان را مي خريد و آنان را آزاد مي كرد، به طوري كه به نوشته "سيد الاهل" : غلامان اين مسئله را دريافته، شور و شوق فراواني داشتند كه مشمول اقدام امام شوند. امام نيز در هر سال و ماه و روز و به مناسبت هرحادثه، آنان را آزاد مي ساخت. به طوري كه درمدينه قريب به يك لشگر از موالي آزاد شده و كنيزكان رهايي يافته، به سر مي بردند كه تمامي آنها از موالي امام سجاد عليه السلام بودند. و شمار آنها به 50 هزار تن يا بيشتر مي رسيد. مؤلف محترم "اعيان شيعه" نيز مي نويسد: او سودانيان را مي خريد، حال آنكه هيچ نيازي به آنان نداشت. استاد "سيد جعفر مرتضي" پس از ذكر اين مطالب نتايج متعددي از اين مسئله مي گيرد و مي نويسد: يعني نتيجه چنين سياستي، اين بود كه موالي، اهل بيت عليهم السلام نمونه هاي انسانيت و اسلاميت به شمار مي رفتند. و آمادگي كامل داشتند تا در شرايط گوناگون در كنار آنها قرار بگيرند، شواهدي نيز وجود دارد كه نشان مي دهد "موالي" در مواقعي كه علويين مورد ظلم قرار مي گرفتند و يا بعضي از حكام به آنها ستم مي كردند، به ياري آنها مي شتافتند.



خلاصه زندگي امام چهارم



امام زين العابدين(ع) در يك نگاه







حضرت على بن الحسين ، ملقّب به سجّاد و زين العابدين، روز پنجم شعبان سال 38 هجرى يا 15 جمادى الاولى همان سال، در مدينه ديده به جهان گشود و در روز 12 و يا 25 محرّم سال 95 هجرى، درمدينه، به دسيسه هشام بن عبدالملك، مسموم گرديد و در 56 سالگى به شهادت رسيد.







مزار شريف آن حضرت در مدينه در قبرستان بقيع مىباشد.







مادر مكرّمه آن حضرت بنا بر منابع تاريخ اسلامى، غزاله از مردم سند يا سجستان كه به سلافه يا سلامه نيز مشهور است، مىباشد.







ولى بعضى از منابع ديگر نام او را شهربانويه، شاه زنان ، شهرناز، جهان بانويه و خوله، ياد كردهاند.







امام سجّاد(ع) در بدترين زمان از زمان هايى كه بر دوران رهبرى اهل بيت گذشت مىزيست، چه، او با آغاز اوج انحرافى، معاصر بود كه پس از وفات رسول اكرم(ص) روى داد.







امام(ع) با همه محنتها و بلاها كه در روزگار جدّ بزرگوارش اميرالمؤمنين(ع) آغاز گرديده بود همزمان بود.







او سه سال پيش از شهادت امام على(ع)متولّد گرديد، وقتى ديده به جهان گشود، جدّش اميرمؤمنان(ع)در خطِّ جهادِ جنگِ جمل، غرق گرفتارى بود و از آن پس با پدرش امام حسين(ع) در محنت و گرفتاريهاى فراوان او شريك بود. او در واقعه كربلا حضور داشت، اما تقدير الهي بر آن بود، به علت بيماري در نبرد شركت نكند تا ادامه دهنده نهضت حسيني شود.







او همه اين رنج ها را طى كرد و خود به طور مستقل روياروى گرفتاريها قرار گرفت.







محنت و رنج او وقتى بالا گرفت كه لشكريان يزيد در مدينه وارد مسجد رسول اللّه شدند و اسب هاى خويش را در مسجد بستند، يعنى همان جايى كه انتظار آن مىرفت مكتب رسالت و افكار مكتبى در آنجا انتشار يابد، امّا برعكس، آن مكان مقدّس در عهد آن امام تقوا و فضيلت، به دست سپاه منحرف بنىاميّه افتاد و آنان ضمن تجاوز به نواميس مردم مدينه و كشتار فراوان، بى پروايى را از حدّ گذراندند و حرمت مدفن مقدّس رسول اكرم(ص) و مسجدش را هتك نمودند.







امام سجّاد(ع) براى پيش راندن مسلمانان به سوى نفرت از بنى اميّه و افزودن مبارزه جويى با آنان، تلاش هاى مؤثّرى نمود.







و هر گاه فرصتى به دست مىآمد، مردم را بر ضدّ امويان تحريك مىكرد. و با احتياط، برنامه حاكمان منحرف را تحت نظر قرار مى داد. امام(ع) براى آگاهى مردم، اسلوب دعا را به كار برد، به طورى كه دعاهاى آن حضرت، رويدادهاى عصر او را تفسير مىكند. دستگاه اموي آن گاه كه شيوه امام را براي بقاي حكومت غاصبانه خود خطرناك ديد، ايشان را به شهادت رساند.







صحيفه سجّاديّه امام سجاد، كه به زبور آل محمّد مشهور است، اثر بى نظيرى است كه در جهان اسلام، جز قرآن كريم و نهج البلاغه، كتابى به اين عظمت و ارزش، پديد نيامده كه پيوسته مورد توجه بزرگان و علما و مصنّفان باشد.







از ديگر آثار ارزنده به جا مانده از امام سجّاد(ع)، مجموعه اى تربيتى و اخلاقى است به نام رساله حقوق كه امام(ع) در آن وظايف گوناگون انسان را در برابر خدا و خود و ديگران، با بيانى شيوا و گويا بيان كرده است.







مجموعه حقوقى كه در اين رساله ذكر شده جمعاً 51 حقّ مىباشد.







عصر امام علي تا امام سجاد عليهما السلام



اقدامات و فعاليتهاي حديثي امامان (عليهم السلام) در اين دوره



الف) فعاليتهاي حديثي امام علي (عليه السلام)



زندگي امام علي (عليه السلام) را به طور كلي مي توان به سه بخش تقسيم کرد:



1ـ عصر حضور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و همراهي امام با ايشان: بيشتر روايات باقي مانده از ايشان در اين دوره روايات تاريخي است که حاکي از نقش امام در حوادث صدر اسلام است. همچنين در اين دوره برخي قضاوتهاي امام نيز به عنوان روايت نقل شده است. اما بخش بزرگي از روايات نقل شده از شخص ايشان مربوط به سالهاي پس از رحلت پيامبر است.



2ـ از زمان وفات پيامبر (صلي الله عليه و آله) تا آغاز عصر خلافت علوي عصر خلفاي سه گانه: حل مشکلات علمي و فقهي و قضايي و بيان آموزه ها و سيري نبوي را عهده دار بودند و طبعاً اكثر روايات منقول از ايشان در اين دوره پيرامون موارد مذکور است.



3ـ عصر خلافت امام علي (عليه السلام): مباحث سياسي و نظامي و مباحث مربوط به جهاد و دفاع از حقوق مسلمانان و مکاتبات حكومتي و غير حكومتي موضوع غالب روايات اين دوره است. در اين دوره موضوعات مختلف و مهم در روايات امام علي (عليه السلام) به تفصيل بيان شده است.



قطعاً آن بخش از روايات ايشان که به دست ما رسيده است، بسيار کمتر از بخشي است که به دست ما نرسيده است؛ به عنوان مثال شمار روايات امام علي (عليه السلام) در مصادر حديثي اهل سنت بسيار کمتر از توصيفاتي است که آنها براي حضرت به کار برده اند؛ مطابق گزارش ابن حَزْم اَنْدُلُسي، مجموع روايات ايشان در مصادر صحاح اهل سنت بالغ بر 536 حديث است1. اين آمار بر اساس روايات موجود در مسند ابن مَخْلَد، که بزرگ ترين کتاب مسند در آن عصر بوده، ارائه شده است2. اين در حالي است که بزرگان اهل سنت نيز به اين حقيقت اذعان دارند که عالِم مدينه، که علم همي عالمان شهر به وي منتهي مي شد، امام علي (عليه السلام) بود.3 و بر همين اساس امام علي (عليه السلام) را از جمله کساني شمرده اند که فتواهاي بسياري صادر کرده اند. 4



از ديدگاه صحابه نيز ـ که برخي از ايشان از دشمنان امام علي (عليه السلام) بوده اند ـ علي (عليه السلام) با عباراتي مانند «أعْلَمُ النّاسِ بِالسُّنَةِ»5 يا «أعْلَمُ مَنْ بَقِيَ بِالسُّنَةِ»6 توصيف شده است.



شيخ محمد ابوزُهْره ضمن اقرار به اندک بودن احاديث امام علي (عليه السلام) در مصادر حديثي اهل سنت دليل آن را اين چنين بيان مي کند:



«بايد اقرار کنيم که فقه علي و فتواها و قضاوتهاي او [چنان که بايد] در کتابهاي اهل سنت روايت نشده است .... به نظر ما بي ترديد حکومت اموي تأثير جدّي در پنهان ماندن بسياري از آثار علي (عليه السلام) (فتواها و قضاوتها) داشته است. چون معقول نيست که بر فراز منبرها علي را لعن کنند و از سويي عالمان را در روايت علم او آزاد بگذارند و ايشان بتوانند فتواها و آراء و گفته هاي او را براي مردم نقل کنند؛ مخصوصاً مطالبي را که با اساس حکومت اسلامي ارتباط داشت. اين در حالي بود که عراق، که زيستگاه علي و محل انتشار علم او بود، در آغاز و مياني دوران حکومت اموي در اختيار حکمراناني سخت گيرد بود که ممکن نبود رواج آراي علي را در بين جماعت مسلمان روا بشمارند. اينان بودند که درباري امام، شک و شبهه مي پراکندند.» 7



از جمله شواهد اين گفتي ابوزُهْره، روايات حسن بَصْري است؛ وي هنگام نقل احاديث پيامبر از زبان امام علي (عليه السلام)، نامي از ايشان نمي برد و دليل اين امر را روزگاري عنوان مي کرد (حکومت حجاج بن يوسف) که در آن مي زيست. 8



شيوه هاي نشر احاديث



امام علي (عليه السلام) براي استفادي بهتر و بيشتر مخاطبان، گفتارهاي خود را به شکلهاي مختلف بيان کرده اند. اکنون مهم ترين شيوه هاي بياني حضرت را در احاديث که موجبات ار آنها را فراهم کرده، بررسي مي کنيم.



1ـ خطابه ها



از جمله شيوه هايي که امام علي (عليه السلام)، پس از خلافت براي انتشار گفتار خويش، بسيار از آن بهره جست، ايراد خطبه هاي عمومي بود. اعراب ـ که مخصوصاً در آن عصر ـ به سخن فصيح و بليغ عشق مي ورزيدند، با شنيدن خطبه هاي ايشان به شدت تحت تأثير قرار مي گرفتند. هنر بياني آن حضرت تا به آنجا ظهور کرد که خطابه اي پُرمعني بدون استفاده از «الف» انشا کرد.9 و در خطابه اي ديگر تماماً از کلمات، بدون نقطه استفاده کردند. 10



فصاحت و بلاغت امام تا حدي بود که معاويه نيز در مواردي به اين فضيلت امام علي (عليه السلام) تصريح کرده است. 11



اين خصوصيات، علي رغم منع بني اميه از نشر احاديث امام علي (عليه السلام) و به خصوص با توجه به محتواي بسياري از خطبه ها، باعث ماندگاري کلمات ايشان شد.



2ـ حکمتها و کلمات کوتاه



از ديگر شيوه هاي آن حضرت در ماندگار کردن گفتارهاي خود استفاده از عبارات حکمت آميز بود که به گونه اي بسيار گويا و کوتاه، معاني بلندي را در موضوعات مختلف بيان فرموده است. از ساير امامان، حکمتهاي کوتاه و پرمعني در اين حد نقل نشده است. شيوايي، جامعيت و کاربردي بودن اين کلمات همراه با اختصار آنها و همچنين قابل فهم بودن براي عموم مردم همراه با مفاهيمي روشن، موجب جاودانگي اين کلمات در ذهنها و نشر آنها شد.



جاحِظ (م 255 ي) اولين کسي است که کلمات کوتاه آن حضرت را به عنوان مئته کلمة گرد آورد. عبدالواحد آمدي از عالمان قرن پنجم هجري، نيز چهار هزار حکمت از سخنان ايشان را فراهم آورد و آن را "غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُ الکَلِم" نام نهاد. پس از آن "عُيونُ الحِکَمِ و الْمَواعِظِ و ذَخيرَةُ المُتَّعِظِ و الواعِظِ" که 13628 حکمت را در بر داشت، فراهم آمد.



3ـ نامه ها



نامه نگاريهاي علي (عليه السلام) که پس از رحلت پيامبر و غالباً در دوران خلافتش انجام شد، نيز به دلايل مختلف باقي ماند و انتشار يافت. يکي از دلايلماندگاري اين نامه ها، نثر قوي و محتواي غني آنها است. در آن روزگار کمتر کسي مي توانست با اين قوّت و زيبايي بنويسد. همچنين برخي از اين نامه ها به عنوان اسناد تاريخي ارزش دوچندان دارند که نامه هاي آن حضرت به معاويه و کارگزاران حکومت علوي در عصر خلافتشان را بايد از اين دست است. 12



گذشته از اين، برخي نامه ها نيز به عنوان وصايا توسط امام نوشته شده است. اين وصايا برخي داراي مخاطب عام و برخي نيز خطاب به اشخاصي چون امام حسن مجتبي (عليه السلام) نگاشته شده است که هدف از آن ـ با توجه به حضور امام حسن (عليه السلام) در نزد علي (عليه السلام) ـ به جهت درس آموزي به تمام کساني بود که به آن نامه دسترسي داشته و يا خواهند داشت. 13



4ـ آموزش حديث



امام علي (عليه السلام) در مواردي نيز به نشر حديث در به تعليم و آموزش آن مي پرداختند. بسياري از "احاديث عددي" که امام در آنها مطالب را با نوعي دسته بندي عددي بيان کرده اند، قطعاً در جمع فراگيران دانش و در مقام آموزش بيان شده است. بررسي اين گونه احاديث نشان مي دهد بيشتر آنها در پاسخ به پرسشهاي فراگيران صادر شده است.



اوّلينها، ارکان ايمان و کفر و اخلاق نيک و بد از مضامين مهم اين احاديث اند. 14



بارزترين حديث آموزشي امام علي (عليه السلام) "حديث اربعمئه" است که امام (عليه السلام)، چهارصد کلمي مهم حديثي را در يک جلسه براي حاضران و اصحابش بيان کرده اند. 15



5ـ احتجاجه



جايگاه بلند علمي امام علي (عليه السلام) موجب شد تا مدّعيان صاحب اديان ديگر در صدد مناظره با آن حضرت برآيند؛ احتجاج با عالم مسيحي در موضوع توحيد،16 احتجاج با عالم يهودي در موضوع فضائل پيامبر و معجزات ايشان در حديثي طولاني،17 احتجاج با عالم يوناني درباري علوم مادّي،18 احتجاج با زنديقي که مدّعي وجود تناقض در قرآن بود،19 احتجاج در روز برگزاري شوراي سقيفه درباري فضائل خودشان20 و همچنين نقل احتجاجهاي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از زبان ايشان21 از جمله شيوه هاي نشر حديث و بقاي آن بوده است.



6ـ ديوان شعر



در اين مورد که آيا اميرالمؤمنين شعر مي سروده اند، گزارشهاي متعددي در منابع کهن آمده است.22 عبدالعزيز جلودي (م 322 ي) درکتاب" مُسْنَدُ علي" خود، بابي به اشعار منسوب به امام علي (عليه السلام) اختصاص داده بود. 23



" انوار العقول في اشعار وصيّ الرسول" از قطب الدّين کيدري از علماي قرن ششم هجري، ديوان بزرگي از اشعار منسوب به امام علي (عليه السلام) مشتمل بر 506 قطعه و نزديک به 2000 بيت است.



البته همواره در مجامع حديثي پيرامون انتساب اين ديوان به آن حضرت بحثهاي متفاوتي مطرح شده است. علامه مجلسي مي نويسد:



«انتساب کتاب ديوان به آن حضرت، مشهور است و بسياري از اشعار مذکور در آن، در ساير کتب نيز روايت شده است، ولي حکم کردن به صحّت انتساب تمامي آن اشعار به حضرت مشکل است.» 24



انتساب اغلب اين اشعار به امام علي (عليه السلام) ثابت نبوده يا دلايلي بر ردّ آن وجود دارد. آنچه که به طور مختصر درباري ديوان امام علي (عليه السلام) مي توان گفت به شرح زير است.



1ـ امام علي (عليه السلام) در بعضي موارد، ولي بسيار کم، شعر مي سروده اند که اين اشعار در منابع معتبر ادبي و روايي آمده است. رجزهاي جنگي حضرت نيز از اين گروه است.



2ـ در بعضي از موارد، امام (عليه السلام) به اشعار پيشينيان استناد کرده و آنها را انشاء کرده و در بعضي موارد تصريح به «کَما قالَ الشّاعرُ» کرده اند. بسياري از اين موارد در کتب مربوطه ذکر شده است.



3ـ بسياري از اين اشعار، برگرفته از سخنان امام علي (عليه السلام) است که توسط دوستداران ايشان به نظم درآمده است. وصاياي امام (عليه السلام) به حسنين (عليهما السلام) و محمد بن حنفيه از اين قبيل است. بسياري از اشعار کوتاه که در ديوان آمده برگرفته از سخنان نغز ايشان هستند.25



4ـ بعضي از افعال و حالات و وقايع امام علي (عليه السلام) نيز توسط شاعران به نظم درآمده است. اينها در حقيقت زبان حال هستند و به وسيلي شاعر، پرداخت شده و مضمون شاعرانه يافته اند. اشعار اطعام مسکين، يتيم و اسير از اين دست است.



5ـ برخي از اشعار نيز از اشخاصي با نام علي بن ابي طالب است که افرادي غير از امام علي (عليه السلام) هستند.



موضوع روايات امام علي (عليه السلام)



اينک به صورت اجمالي به موضوعات روايات امام علي (عليه السلام) مي افکنيم:



الف) روايات اعتقادي امام علي (عليه السلام)



مسائل عقيدتي و کلامي از موضوعات مهم در روايات علوي است. اين مسائل در خداشناسي، معادشناسي و امام شناسي تمرکز يافته است. در زير به بررسي هر يك از اين روايات مي پردازيم:



1ـ خداشناسي در روايات امام علي (عليه السلام)



امام علي (عليه السلام) به گونه اي بديع درباري خداوند، توحيد و صفات الهي سخن گفته است؛ امام برترينِ معارف را شناخت خدا دانسته و برکات بسياري را براي خداشناسي برشمرده اند،26 ايشان در تشريع شيوه هاي خداشناسي، فطرت را مهم ترين راه شناخت خداوند ذکر کرده اند.27 ايشان همچنين با استفاده از عقل به شکلهاي مختلف افراد را به سوي خداشناسي رهنمون شده است. امام علاماتي چون تدبير،28 حدوث خلقت،29 خودشناسي30 و نقض اراده ها31 را راههاي اثبات وجود خدا دانسته اند. راه ديگر خداشناسي در منظر امام، قلب است که با کنار زدن حجابهاي نور مي توان به وسيلي ان به خداشناسي دست يافت. امام علي (عليه السلام) در مناجاتهاي پرمضمون خويش، توفيق در اين راه را از خداوند خواستار شده است.32 موانع خداشناسي در نگاه علي (عليه السلام) عبارت اند از: گناهان،33 غفلت،34 بيماريهاي قلب35 و حجاب خلق در ممکنات.



امام در پي اثبات توحيد، به تعريف و توضيح صفات ثبوتيه و اثبات آنها براي خداوند پرداخته است و صفاتي چون: وحدانيت،36 صمد بودن،37 علم،38 شاهد بودن،39 قدرت40 و .... را براي خداوند اثبات کرده است. همچنين صفات سلبيي خداوند از قبيل: محدوده بودن،41 مثل داشتن،42 تغيير يافتن،43 حرکت و سکون،44 والد و ولد داشتن.45 را از ذات خداوند نفي کرده است.



2ـ معاد در روايات علوي



امام در روايات بسياري از دنيا و آخرت و قيامت سخن گفته است. ايشان حقيقت دنيا را دار غرور، دار فنا و دار عبرت معرفي کرده و اقبال به آن را آفت جان آدمي دانسته اند. ايشان همچنين با توصيف اهل دنيا و با بيان تشبيه هاي مختلف، مردم را از دنياپرستي و به زهد دعوت کرده و آثار و زيانهاي دنياپرستي را برشمرده و آن را مذمت کرده اند.46 از سوي ديگر ايشان آخرت را به عنوان غايت خلقت توصيف کرده و انسانها را به آن دعوت کرده است.47 امام آثار به ياد آخرت بودن و شيوي استفاده از دنيا براي رسيدن به آخرت را تفصيل برشمرده است.



حجم اين گونه مسائل در خطبه ها و بيانهاي عمومي آن حضرت، زياد و قابل توجه است.



3ـ امامت در روايات امام علي (عليه السلام)



آن حضرت در ذيل بحث از امامت به ذکر موضوعات زير پرداخته اند: ضرورت وجود امام در هر عصر و خالي نبودن زمين از حجت خدا،48 تعداد امامان،49 شيوي حکمراني و شرايط امام و حاکم،50 حقوق متقابل امام و مردم بر يکديگر،51 فضائل امامان و لزوم پيروي از ايشان و تأکيد بر محبت آنان52 و سعادتمند خواندن آشنايان به حقوق امامان. 53



ب) روايات تفسيري امام علي (عليه السلام)



امام بارها خود را پس از پيامبر عالم ترين فرد به کتاب خداوند معرفي کرده و فرموده است: «آيه اي در قرآن نيست مگر آنکه پيامبر معنا و تأويل آن را براي من باز گفته است».54 پيامبر وظيفي تفسير قرآن را پس از خود بر عهدي امام علي (عليه السلام) گذاشت.55 آن حضرت نيز به همين سبب، خود را "قرآن ناطق" و زبان و ترجمان قرآن معرفي کرده است. 56



ابن ابي الحديد مُعْتَزِلي علم تفسير قرآن را نشأت گرفته از علوم علي (عليه السلام) و عبدالله بن عباس دانسته است. ابن عباس نيز، آن چنان که خود بدان تصريح کرده است، اين دانش را از اميرمؤمنان (عليه السلام) فرا گرفته است. 57



در قرائت قرآن نيز عبدالله بن مسعود به استادي امام علي (عليه السلام)، و افضل بودن ايشان در آن عصر اقرار کرده است. 58



در مصادر روايي شيعه و سنّي، بيش از هزار روايت تفسيري از امام علي (عليه السلام) در تفسير آيات بيش از نود سوري قرآن يافت مي شود.59 اين تفسير در مورد سوره هايي چون سوري حمد کامل و جامع است. 60



ج) روايات فقهي امام علي (عليه السلام)



بيشتر رواياتي که اهل سنّت از امام علي (عليه السلام) نقل کرده اند، به آن دسته از موضوعات فقهي که علي (عليه السلام) مستقيماً از پيامبر نقل کرده يا در آنها کردار پيامبر را حکايت کرده اند، مربوط است و به سخنان خود امام کم تر توجه کرده اند.



شمار روايات فقهي امام علي (عليه السلام) که توسط اهل بيت (عليه السلام) يا غير ايشان نقل شده است، در مصادر روايي شيعه بسيار است. در کتاب مسند الامام علي (عليه السلام) مجموع اين روايات فقهي ـ گذشته از برخي روايات اهل سنت که در اين کتاب نقل نشده ـ بالغ بر 6300 حديث است که نيمي از مجموع روايات امام علي (عليه السلام) در اين کتاب است.



محتواي اين روايات، تمام ابواب فقه (عبادات، معاملات و احکام قضايي) را شامل مي شود. البته مباحث عبادات، احکام قضايي و بحث اطعمه و اشربه مهم ترين بخش اين روايات است. از مهم ترين شاخصه هاي روايات فقهي امام علي (عليه السلام) تبيين حکمت و علل تشريع احکام کلّي اسلام است. 61



در موضوع فقه سياسي نيز عهدنامه هاي امام، که خطاب به واليان خود در نقاط مختلف تحت حکومتش نوشته شده است، بهترين اسناد روايي براي فراگيري شيوي مطلوب حکومت و سياستمداري است. به اين مجموعه بايد رواياتي را نيز که سيري عملي آن حضرت در امور سياسي را نشان مي دهد، افزود.



د) روايات اخلاقي امام علي (عليه السلام)



بخش مهمي از روايات حضرت را احاديث اخلاقي تشکيل مي دهد. توصيي امام به تقوا و موعظه هاي مؤثّر ايشان، زبانزد مؤمنان است. در خطبي هَمّام ـ که از نموني بارزي از موعظي مؤثر است ـ حضرت اوصاف پارسايان را چنان تشريح کرد که همّام از شدت تأثير سخن امام قالب تهي کرد. 62



رکن اساسي در تعاليم اخلاقي امام علي (عليه السلام)، که روايات بسياري به آن اشاره دارد، تأکيد بر تقوا، ورع و بيان فضيلت آن به تعبيرات مختلفي چون سپر، برترين لباس، موجب صلاح دين، اساس رستگاري و بهترين توشه است. 63



امام در شيوي بيان اخلاقي خود، حقيقت نفس را شناسانده و اصلاح آن را ضروري دانسته است. ايشان ضمن برشمردن عوامل مؤثّر در اصلاح اخلاقي، رياضت، توبيخ و تهذيب نفس را لازم دانسته است. 64



از جمله عوامل ايجاد اخلاق نيک و ايمان که امام علي (عليه السلام) بر آن تأکيد کرده است، صبر و استقامت است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) حقيقت صبر و انواع آن را بيان کرده، آثار و فوائد آن را برشمرده و آن را موجب سلامت نفس دانسته اند. 65



از جمله آموزه هاي مهم امام علي (عليه السلام) ذمّ دنياطلبي و بيان آثار شوم آن است. به نظر مي رسد علت توجه امام علي (عليه السلام) به اين نکته در خطبه هاي عمومي خويش شيوع کج رويهاي اخلاقي و دنياطلبي مردم پس از پيامبر بوده است.



از ديگر آموزه هاي امام علي (عليه السلام) اخلاق جنگ است؛ امام در موقعيتهاي مختلف، لشکريان خود را به اموري سفارش مي کرد که مي توان مجموع آنها را اخلاق جنگ خواند. برخي از اين آموزه ها عبارت اند از: پرهيز از شروع جنگ،66 پرهيز از دعوت به مبارزه،67 مصون دانستن پيکهاي جنگي،68 لازم دانستن اتمام حجّت پيش از شروع جنگ،69 دعا هنگام جنگ،70 توصيي لشکريان به ياري افراد ضعيف لشکر و مجروحان71 و رفتار همراه با مدارا و گذشت با بازماندگان دشمن. 72



ي) روايات دعايي امام علي (عليه السلام)



امام صادق (عليه السلام) از جدّ خود به عنوان فردي که بسيار دعا مي کرد،73 ياد مي کند. شاهد اين سخن دعاهاي زياد حضرت علي (عليه السلام) است. موضوعات کلّي دعاهاي امام را مي توان در ده عنوان کلّي ارائه کرد: 74



1.



ستايش خداوند.

2.



صلوات بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله).

3.



اصلاح فرزندان و کارگزاران و اصحاب

4.



ياري جستن از خداوند در حکومتداري.

5.



پناه بردن به خداوند از بديها.

6.



درخواست فضائل و اخلاق نيک.

7.



موقعيتهاي مختلف؛ مثل خواب، پوشيدن لباس نو.

8.



زمانهاي خاص؛ مثل صبح و عصر.

9.



دعاهاي نماز و تعقيبات آن.

10.



دعا هنگام جنگ و جهاد.



دعاهاي جامعي چون دعاي صَباح، دعاي کميل و دعاي مشلول از دعاهاي مشهور و مفصّل امام علي (عليه السلام) است. مناجاتهاي پرخشوع و دلسوزاني آن حضرت نيز از حلاوت و جذّابيت بسيار برخوردار است که هم به صورت نثر مسجّع و هم به صورت منظوم نقل شده است75 و در کتابهاي مفصّلي با عنوان کلي" الصَّحيفةُ العَلَوِيَّةُ" گردآوري شده است.



و) فضائل علي (عليه السلام) در روايات علوي



بخشي از روايات امام علي (عليه السلام)، در بر دارندي فضائل خود امام است. اين گونه روايات که به دوران از وفات پيامبر مربوط است، قطعاً نشاني خودستايي نيست. دلايل بيان اين فضائل، با توجه به سخنان امام علي (عليه السلام) چنين است:



*



بيان نعمت الهي.

*



بيان حقايق تاريخي.

*



دفاع از حقّ مظلوم.

*



دفاع از حقّ مردم (به عنوان امام بر حق).

*



دفاع از شخصيّت خويش در برابر هجوم تبليغاتي دشمن.



امام در برخي روايات، فضائل خويش را با عدد برشمرده است، که از آن ميان مي توان به فضايل شش گانه،76 هفت گانه،77 نه گانه،78 ده گانه79 و هفتادگاني ايشان اشاره کرد. 80



ز) روايات امام علي (عليه اسلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله) (فضائل)



پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در موقعيتهاي مختلف فضائل امام علي (عليه السلام) را برشمرده است. اين روايات به سندهاي گوناگون در مجامع حديثي يافت مي شود. در برخي از اين روايات که به وسيلي امام علي (عليه السلام) نقل شده است ايشان به سخنان پيامبر درباري خود استناد کرده است. موضوع کلي اين روايات که در منابع حديثي شيعه و سنّي فراوان است، عبارت اند از:



1ـ علي از نظر خلقت



پيامبر در پاره اي از سخنان خود که در آنها به حقيقت وجودي امام علي (عليه السلام) اشاره کرده اند، خود و علي (عليه السلام) را شعاع يک نور81 و ريشي يک درخت دانسته اند، در حالي که مردم محصول درختان مختلف اند.82 اين وحدت خَلقي چنان است که پيامبر خود و علي (عليه السلام) را از يک گوشت و خون شمرده است. 83



2ـ خاندان علي (عليه السلام)



حضرت محمد (صلي الله عليه و آله)، علي (عليه السلام) را از فاطمه (عليها السلام) ـ که عزيزترين کسانش بود ـ عزيزتر مي شمرد84 و او را از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) برتر مي خواند85 و نيز نسل خويش را از صلب علي (عليه السلام) مي دانست. 86



3ـ منزلت علي (عليه السلام) نزد پيامبر



از جمله فضيلتهاي امام علي (عليه اسلام) جايگاه آن حضرت نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) است. در روايات بسياري به اين موقعيت تصريح کرده است: تعبير «أنتَ مِنّي و أنا مِنْکَ»، تو از من هستي و من از تو،87 از جملي اين نقلها است. همچنين بر اساس بعضي از اين روايات، آنچه که نزد پيامبر محبوب يا مکروه بود، نزد علي (عليه السلام) نيز محبوب يا مکروه بود. 88



رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، علي (عليه السلام) را دوست و برادر خويش89 و قضاکنندي دينش معرفي کرده90 و زندگي و مرگ او را زندگي و مرگ خود دانسته است. 91



4ـ جايگاه سياسي ـ اجتماعي علي (عليه السلام)



از بلندترين تعبيرات پيامبر در اين مقام، روايات مربوط به نصب امام به خلافت است. پيامبر خود و علي (عليه السلام) را پدران اين امّت دانسته92 و حقّ علي را بر امّت مانند حقّ پدر بر فرزندش شمرده اند. 93



تعبيراتي چون امام متّقين و سيّد مسلمين،94 حجّت خدا پس از پيامبر،95 وزير پيامبر،96 وصيّ پيامبر97 و جانشين پيامبر98 از جمله تعبيراتي است که پيامبر درباري امام علي (عليه السلام) به کار برده است.



روايت امامان از امام علي (عليه السلام)



امامان پس از امام سجاد (عليه السلام) در موارد بسياري از امام علي (عليه السلام) روايت نقل کرده اند. اين روايات گاه با استناد به کتابها و تأليفاتي که به عنوان ميراث نبوّت نزد اهل بيت (عليهم السلام) به يادگار مانده است، نقل شده است و گاه بدون ذکر منبع.



براي نقل اين گونه روايات و استناد امامان به علي (عليه السلام) و پيامبر (صلي الله عليه و آله) سه دليل مي توان ذکر کرد:



1ـ از آنجا که امامان پس از امام سجاد (عليه السلام) از صحابه و تابعين محسوب نمي شوند و اهل سنّت کلمات آنان را به عنوان مصدر تشريع، حجّت نمي دانند، امامان با مستند کردن علم و احکام خويش به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از طريق امام علي (عليه السلام) در پي اتمام حجت بر مردم بودند. اين حديث که از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است، گواه اين مطلب است:



«حديث من، حديث پدرم و حديث پدرم، حديث جدّم و حديث جدّم، حديث حسين و حديث حسين، حديث حسن و حديث حسن، حديث اميرمؤمنان و حديث اميرمؤمنان حديث رسول خدا و حديث رسول خدا، کلام خداوند بزرگ است.» 99



2ـ در برخي از روايات، راوي پرسشگر يا حاضران در مجلس از اهل سنّت بودند و امامان در مقام جواب، غالباً مطالب را به امام علي (عليه السلام) و پيامبر مستند مي کردند. براي نمونه در پرسشهاي سَکوني از امام صادق (عليه السلام) اين نکته مشهود است.



3ـ پيروان مدرسي خليفي دوم به دنبال رأي و قياس بودند که با نص گرايي ـ آموزي مسلک اهل بيت عليهم السلام ـ در تضاد بود. امامان که در پي دعوت مردم به نص گرايي و استناد فتاواي خويش به قرآن و سنّت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بودند، به روايات مسند امام علي (عليه السلام) و پيامبر (صلي الله عليه و آله) تمسک مي جستند.



تا اينجا اعمال شده است



ب) فعاليتهاي حديثي امام حسن (عليه السلام)



همان گونه که قبلاً نيز بيان شد، مهم ترين ويژگي حديث در دوران بيست سالي امامتِ امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) ـ به دليل اوضاع فرهنگي و سياسيِ حاکم ـ محدود و معدود بودن حديث است، به عنوان مثال مجموع احاديث امام حسين (عليه السلام) که در تمامي کتب تاريخي و ادبي، حديثي، تفسيري، اجتماعي و ادعيي قبل از نهضت عاشورا در دست است، از 250 سخن کمتر است و احاديث منقول از امام حسن (عليه السلام) نيز از جهت کميّت چندان تفاوتي با احاديث امام حسين (عليه السلام) ندارد.



اما در همين احاديث اندک و محدودِ اين دو امام هُمام، مباحث گران سنگي مطرح شده است که ذيلاً در چند عنوان به بيان و شرح آنها مي پردازيم.



1ـ خطبه هاي امام حسن (عليه السلام)



يکي از شيوه هاي نشر احاديث توسط امام مجتبي (عليه السلام) خطبه هاي آن حضرت است که از آن ميان مي توان به خطبه هاي آن حضرت پس از شهادت اميرالمؤمنين (عليه السلام)100، خطبي آن حضرت قبل از صلح101 و هنگام صلح با معاويه102و همچنين خطبي ايشان بعد از صلح با معاويه103 اشاره کرد. همچنين حضرت در روز جنگ جمل خطبه اي ايراد فرمودند.104 و خطبه اي نيز از آن حضرت پيرامون ارزشهاي انساني به يادگار مانده است.105



2ـ پرسش و پاسخ



اين روش نيز از ديگر شيوه هاي نشر حديث توسط امام حسن (عليه السلام) بوده است، که براي نمونه مي توان به پرسش امام حسن از اميرالمؤمنين (عليهما السلام) پيرامون حضرت سليمان (علي نبينا و عليه السلام)106 و همچنين پاسخ آن حضرت به پرسشهاي حضرت خضر (علي نبينا و عليه السلام)107 و امام علي (عليه السلام)108، پاسخ ايشان به پرسشهاي پادشاه روم (قيصر روم)109 و پاسخ به سؤالات مرد شامي،110 پاسخ آن حضرت به پيام تسليت دوستان در مرگ دخترش111 و همچنين پاسخ قاطع آن حضرت به سخنان معاويه در کوفه112 اشاره کرد.



3ـ امام و امامت



يکي از مباحث گران سنگي که در سخنان گهربار امام مجتبي (عليه السلام) مطرح شده است، جايگاه امامت و رهبري در امت اسلامي است؛ زيرا انسانها بدون رهبري به کمال نمي رسند. اما کدام رهبر کاملي مي تواند بشريّت را به خوبيها رهنمون گردد؟ امام حسن (عليه السلام) به طريق مقتضي به اين مباحث پرداخته و مي فرمايد: «محمدٌ و علي أَبوا هذه الأُمَّةِ ...»113 ؛ محمد (صلي الله عليه و آله) و علي (عليه السلام) دو تن از پدران [و رهبران] امّت اسلامي هستند. سپس به مسألي مهم امامت ائمه (عليهم السلام) پرداخته و مباحث مهمي چون ضرورت شناخت امام114، ضرورت اطاعت از امامان معصوم (عليهم السلام)115، شمار امامان معصوم، ويژگي حکومت ايشان116، پاداش دوست داران امامان117 و حتي اثبات امامت خودشان118 را در آن روزگار خفقان دوران زندگي خويش مطرح مي سازند و همچنين در مورد اختصاص القاب "اميرالمؤمنين"119 و "ابوتراب120" به علي (عليه السلام) احاديثي را بيان مي کنند.



4ـ اهل بيت (عليهم السلام) و ترويج فضائل آنان



امام حسن (عليه السلام) در احاديث مختلف به بخشي از فضائل و ويژگيهاي اهل بيت، که در قرآن و احاديث نبوي نيز به آن اشاره شده است، مي پردازد. از آن جمله به بزرگ داشت مقام اهل بيت توسط خدا،121 انتخاب آنها براي رهبري،122 ميوي درخت نبوت بودن آنان،123 عصمت و طهارت اهل بيت،124 برتري علمي ايشان بر ديگران125 و بهره مندي اهل بيت از فضائل بي شمار اشاره126 مي کند.



امام حسن (عليه السلام) همچنين در سخنان ديگر خود به بيان شباهت اهل بيت با يکديگر،127 ضرورت نيکي به اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله)128، ارزش دوست داشتن اهل بيت129، آثار دشمني با اهل بيت130 و فضيلت زيارت ايشان مي پردازد.



5ـ معاويه در کلام امام حسن (عليه السلام)



به دليل هم عصر بودن معاويه و امام حسن (عليه السلام) بخشي از روايات رسيده از اين امام هُمام درباري معاويه و سياست حاکم زمانه است که براي نمونه مي توان به يادآوري تاريخ صدر اسلام براي معاويه131، نکوهش جنگ طلبي معاويه132 و بيان خصلتهاي ناپسند او133، بيان ملعون بودن معاويه در احاديث نبوي134 و نکوهش پيروان معاويه135 و از همه مهم تر افشاي سياستهاي شومِ معاويه136 اشاره کرد.



روايات امام حسن (عليه السلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله)



اينک به طور اجمالي موضوع روايات امام حسن (عليه السلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله) را مرور مي کنيم:



1.



ويژگيهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله). 137

2.



پيامبر (صلي الله عليه و آله) و زمينه هاي اخلاق پسنديده. 138

3.



پيامبر (صلي الله عليه و آله) و نيازمندان 139

4.



ره آورد اطاعت از پيامبر (صلي الله عليه و آله). 140

5.



وضو گرفتن پيامبر (صلي الله عليه و آله) 141

6.



پيامبر (صلي الله عليه و آله) و همسران (تفسير آيي 51 سوري اعراف توسط امام حسن). 142

7.



مَثَل حسنين (عليهما السلام) در کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله). 143

8.



پيامبر (صلي الله عليه و آله) و احياي سنّت مشورت (تفسير آيي 159 سوري آل عمران توسط امام حسن). 144

9.



شهادت ائمي اطهار در کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله). 145

10.



يادآوري لعنهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) به ابوسفيان (در يکي از احتجاجهاي طولاني امام حسن با معاويه). 146

11.



مؤمن در نگاه پيامبر (صلي الله عليه و آله) و امام حسن (عليه السلام). 147

12.



امام حسن (عليه السلام) و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله):



الف) اظهار محبّت شديد نسبت به پيامبر (صلي الله عليه و آله) در خردسالي. 148



ب) گريه به هنگام بيماري پيامبر (صلي الله عليه و آله). 149



ج) هديي پيامبر (صلي الله عليه و آله) به امام حسن (عليه السلام). 150



د) برطرف شدن تشنگي امام حسن با اعجاز پيامبر (صلي الله عليه و آله). 151



ج) فعاليتهاي حديثي امام حسين (عليه السلام)



از سال 60 هجري و پس از مرگ معاويه، که قيام امام حسين (عليه السلام) آغاز شده و پس از شش ماه، امام حسين (عليه السلام) به شهادت مي رسيدند؛ احاديث و گزارشات نسبتاً خوبي از ايشان در کتب حديثي و تاريخي وجود دارد. اما احاديث و رواياتِ رسيده، قبل از نهضت عاشورا تقريباً اندک و ناچيز است.



1ـ خطبه ها



اکثر بيانات و خطبه هاي امام حسين (عليه السلام) که به دست ما رسيده است، مربوط به افشاي سياستهاي معاويه و يزيد و به ويژه سخنان امام حسين (عليه السلام) در رابطه با قيام عاشورا است. همچنين سخنرانيهاي ايشان در واقعي کربلا و روز عاشورا نيز درخور توجه است. در اينجا با ذکر فهرستي از خطبه هاي ايشان را مي پردازيم:



*



خداشناسي و توحيد. 152

*



دفاع از ارزش اهل بيت (عليهم السلام). 153

*



دفاع از ولايت در مجلس معاويه و طرح ويژگيهاي عترت در اين مجلس. 154

*



افشاي سياستهاي معاويه. 155

*



دفاع از ولايت و افشاي يزيد. 156

*



سخنراني اخلاقي، سياسي و افشاگرانه در منيي. 157

*



بيان فلسفي قيام. 158

*



سخنراني براي کوفيان در (شراف) و اتمام حجت با آنان. 159

*



سخنراني شب عاشورا. 160

*



سخنراني صبح عاشورا (نکوهش و هشدار به کوفيان). 161

*



11بحث و مناظره با کوفيان. 162

*



صبح عاشورا و سخن از آيندي جهان. 163

*



سخن حماسي در نبرد. 164



2ـ نامه ها



از ديگر مواريث حديثي به جامانده از اين امام هُمام نامه هاي آن حضرت به اشخاص مختلف است که از آن جمله مي توان به نامه هاي آن حضرت به معاويه و يزيد165، نامه به مردم کوفه، بصره، و بني هاشم مدينه166، نامي آن حضرت در جواب عبدالله بن جعفر167 که امام را از رفتن به کوفه و سرزمين کربلا منع مي کرد اشاره کرد. از همه مهم تر نامي آن حضرت به محمد بن حنفيه است168 که در آن اهداف قيام خود را بيان نموده است تا دست تحريف گران به ساحت قدس نهضت عاشورا نرسد و آيندگان علت امام حسين (عليه السلام) در روز عاشورا را بدانند.



3ـ وصايا



حضرت در روزهاي پاياني عمر شريفشان وصايايي چند بيان فرمودند که از آن جمله مي توان به وصيت حضرت به خواهرش زينب (سلام الله عليها)169 براي دلداري و توصيي وي به صبر اشاره کرد. همچنين وصاياي ايشان به زنان و فرزندان170 و تسلّي خاطر دادن به آنها، وصيت ايشان به امام سجاد (عليه السلام)171 و نيز وصيّت ايشان به امامت امام سجاد (عليه السلام)172 در ميان زنان و فرزندان خويش مي توان اشاره کرد.



4ـ تفسير قرآن



از امام حسين (عليه السلام) در زميني تفسير برخي از آيات قرآن کريم، رواياتي رسيده است که در اينجا فهرست وار به بيان آنها مي پردازيم:



1ـ تفسير آيي يإذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَکُمْي (بقره/ 63) [عهد و پيمان اليهي]

2ـ " يمَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِيلَي (بقره/ 97)

3ـ " يثُمَّ اَفِيضُواي (بقره/ 199)

4ـ " يالبَلَدُ الطَّيِّبُي (اعراف/ 58)

5ـ " يأُولُوا الأَرْحَامِي (انفال/ 57)

6ـ " يإنَّهُمْ مَسْئُولُونَي (صافات/ 24)

7ـ " يوَ أَمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلويةِي (طه/ 132)

8ـ " يوَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراًي (احزاب/ 33)

9ـ " يخَصْمَانِ اِخْتَصَمُواي (حج/ 19)

10ـ " يإِنْ مَکَّنَّا هُمْ فِي الْأَرْضِي (حج/ 41)

11ـ " يکُلُّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ في إمَامٍ مُبِينٍي (يس/ 12)

12ـ " يقُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيهِ أجْراًي ( شوريي/ 33)

13ـ " يتَراهُم رُکَّعاً وَ سُجَّداًي (فتح/ 29)

14ـ " يإِنْ جَائَکُمْ فَاسِقٌي (حجرات/ 6)

15ـ " يوَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍي (بروج/ 3)

16ـ " يوَ الشَّمْسِ وَ ضُحَييهَاي (شمس/ 1 تا 4)

17ـ " يوَ أما بِنِعْمَةِ رَبِّکَي (الضّحي/ 11)

18ـ " يصَمَدي (توحيد/ 2)



روايات امام حسين (عليه السلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله)



اينک به طور مختصر موضوع روايات امام حسين (عليه السلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله) را مرور مي کنيم:



*



اثبات امامتِ امامان معصوم (عليهم السلام) (تفسير آيي اولوا الأرحام). 173

*



تعداد امامان معصوم، امام قائم و سرانجام جهان. 174

*



شخصيت و عظمت امام حسين (عليه السلام) از زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله). 175

*



آگاهي از شهادت به وسيلي رسول خدا (صلي الله عليه و آله). 176

*



شرايط بيعت با پيامبر (صلي الله عليه و آله) (در بيعت عقبه). 177

*



روش دعا کردن پيامبر (صلي الله عليه و آله). 178

*



دعاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از صرف غذا. 179

*



سفارش پيامبر (صلي الله عليه و آله) به حفظ چهل حديث. 180

*



علي (عليه السلام) از ديدگاه پيامبر (صلي الله عليه و آله). 181

*



ديدن جبرئيل در محضر پيامبر (صلي الله عليه و آله). 182

*



شهادت سوسمار به نبوت پيامبر (صلي الله عليه و آله). 183



د) فعاليتهاي حديثي امام زين العابدين (عليه السلام)



به طور قطع مي توان ادعا کرد که مدرسي عظيم فرهنگي شيعه توسط امام سجاد (عليه السلام) پايه گذاري شده است. ايشان با گردآوري و آموزش هستي کوچکي از ياران مخلص خود اقدام به تأسيس اين مدرسه کردند. اين مدرسه در زمان امام باقر



(عليه السلام) شکوفا شده و در دوران امام صادق (عليه السلام) به اوج خود رسيد. به طوري که در آن زمان بالغ بر چند هزار شاگرد داشت که بسياري از آنان از فقهاي برجسته بودند.



1ـ دعا و نيايش



مهم ترين راه نشر معارف توسط امام سجاد (عليه السلام)، دعا و نيايش است. امام علي بن الحسين (عليه السلام) را "زين العابدين"، "سجاد" و "سيد الساجدين" لقب داده اند، اين القاب به عبادت و مظهر عبوديت (سجده) اشاره دارد. عبادت، دعا و مناجات در زندگي امام سجاد (عليه السلام) جلوه اي ويژه دارد.



علت ترويج حديث در قالب دعا توسط امام سجاد (عليه السلام)



1ـ موقعيت ويژي جامعه: موقعيت اجتماعي و فرهنگي جامعه در آن زمان اقتضاي جذب مطالب علمي صِرف را نداشت و تلقي مردم در مواجهه با امام سجاد (عليه السلام) نيز در ابتدا به گونه اي نبود که به دانش آموزي از آن حضرت بپردازند از اين رو آن حضرت با استفاده از روش دعا و تلطيف احساس مردم، معارف الهي را به آنان القا نمود.



2ـ ضعف فرهنگ ديني: سلطي طولاني معاويه و ساير حکام بني اميه در آن زمان موجب تضعيف فرهنگ مذهبي در ميان مردم شده بود، لهو و لعب رواج پيدا کرده بود و حتي در مدينه نيز خوانندگان و نوازندگان جايگاه خاصي پيدا کرده بودند، به گونه اي که مدينه مرکز غنا شده و خوانندگان فراواني داشت. اسامي اين افراد در کتاب الأغاني آمده است.184 ضعف فرهنگي مردم مدينه در اين زمان به حدي بود که زماني که خليفه، يکي از کنيزکان آوازه خوان مدينه را به مبلغ بيست هزار دينار خريد، مردم مدينه که به توديع او آمده بودند در غم فراق او مي گريستند. 185



در اين اوضاع و احوال بود که امام سجاد (عليه السلام) با دعاهاي لطيف و پراحساسِ خود به مبارزه با جوّ غالب فرهنگي و کوشش در نشر معارف اسلامي مي پرداخت. مجموع دعاهاي وارده از امام سجاد (عليه السلام) چند برابر دعاهاي موجود در صحيفه است که معروف ترين آنها مناجات خمس عشَر و دعاي سحر، مشهور به دعاي ابوحمزي ثمالي است.



نسبت مناجات خمس عشر (مناجاتهاي پانزده گانه) به امام زين العابدين (عليه السلام) مشهور است و علامي مجلسي آنها را در کتاب بحار الأنوار آورده است و دانشمنداني که ملحقات صحيفي سجاديه را تدوين کرده اند اين مناجاتها را در زمري فصلهاي آن آورده اند. همچنين حاج شيخ عباس قمي در کتاب مفاتيح الجنان آنها را نقل کرده است. فهرست عناوين اين مناجاتها عبارت اند از: مناجات تائبين، شاکين، خائفين، واجّين، راغبين، شاکران، مطيعان، مريدان، محبّين، متوسّلين، نيازمندان، عارفان، ذاکران، معتصمين و مناجات زاهدان.



ميرزا حسين نوري در الصحيفة الرابعه، دو قطعه مناجات منظوم نيز به امام سجاد (عليه السلام) نسبت داده و يادآور شده است که آنها را به خط يکي از علما يافته و است. البته وزن اين اشعار مختل و ناهنجار است و نمي توان چنين اشعار مُشوّشي را که هيچ آرايش ادبي و بلاغي ندارد به امام سجاد (عليه السلام) نسبت داد و به يقين هر دو قطعه از مجعولاتي است که به امام (عليه السلام) نسبت داده اند. 186



2ـ خطبه



سخنان امام سجاد (عليه السلام) در کوفه، شام و مسير شام به مدينه را مي توان يکي از شيوه هاي نشر حديث توسط آن امام بزرگوار دانست که به ذکر مختصر آنها مي پردازيم:



خطبي حضرت در کوفه



اين خطبه بلافاصله بعد از خطبي حضرت زينب (عليها السلام) بعد از واقعي عاشورا و در جمع مردم کوفه ايراد شده است. راوي اين خطبه، "حذيم بن شريک اسدي" است. 187



خطبي حضرت در شام



از روايات متعدد برمي آيد که اين خطبه قطعاً در شام و در شهر دمشق در مجلسي غير از آن مجلس عمومي که يزيد به منظور ورود اسراي کربلا تشکيل داده بود، ايراد شده است.188 همچنين لازم به ذکر است که اين خطبه در روايات گاه به صورت بسيار مختصر و گاه مفصل نقل شده است و در مواردي هم که به صورت مفصل آمده است به صورتهاي متفاوت نقل شده است. 189



خطبي حضرت در نزديکي مدينه



اين خطبه به وقت بازگشت کاروان اُسراي کربلا به مدينه ايراد شده است. 190



علاوه بر اين خطبه ها، که هر يک در مقطعي خاص ايراد گرديده اند، در منابع آمده است که علي بن الحسين هفته اي يک نوبت در مسجد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي نشست و به موعظي مردم و دعوت آنان به زهد و تقوا و ترغيب به آخرت مي پرداخت.



3ـ نامه



اگرچه بهره گيري از اين روش نسبت به دو روش در سيري امام سجاد (عليه السلام) سابق کمتر است اما نبايد به طور کلي آن را ناديده گرفت. نامه هاي مختلف امام (عليه السلام) به برخي از شيعيان و چند نامه به محمد بن مسلم زُهْري که يکي از اين نامه ها طولاني، ملامت آميز و نصيحت گرانه است،191 از جملي اين نامه ها است.



معروف ترين اثري که در اين قالب از ايشان صادر شده و اکنون در دست ما است رسالي حقوق آن حضرت است که براي بعضي از ياران خويش نگاشته اند.



4ـ بحثهاي کلامي



امام زين العابدين (عليه السلام) تنها مرجعي بود که دانشمندان براي پرسش از مسائل پيچيدي کلامي به آن مراجعه مي کردند. از جمله مباحث کلامي آن حضرت مي توان به مباحث قضا و قدر، نور بودن خداوند192 ، شک در وجود خداوند193 و محال بودن توصيف خداوند به اوصاف محدود194 اشاره کرد.



5ـ تفسير آيات قرآن کريم



دانشمندان تفسير به طور فراوان به تفسير دلپذير آن حضرت استشهاد کرده اند. مطابق گفتار مورخان امام سجاد (عليه السلام) مدرسه اي براي تفسير قرآن داشته و پسرش زيد شهيد، قرآن را از آن حضرت آموخته است. در اينجا نمونه هايي از تفسير آن حضرت به اختصار ذکر مي شود:



*



تفسير آيي يالّذي جَعَل لکم الأَرضَ فِراشاًي (بقره/ 21)195

*



" ياُدخُلُوا في السِّلمِ کافَّةًي (بقره/ 28)196

*



" يو اتْلُ عليهم نَبَأَ ابْنَي آدَمَي (مائده/ 31)197

*



" ييَقْبِلُ التَّوبةَ مِن عبادِهِ و ...ي (توبه/ 105)198

*



" يو َشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍي (يوسف/ 20)199

*



" يفَاسْفَحْ الصَّفْحَ الْجَميلَي (حجر/ 86)200

*



" يأنْ تَقْولَ نَفسٌ يا حَسرتيي عليي ...ي (زمر/ 58)201

*



" يوَ أَشرَقَتِ الأرضُ ...ي (زمر/ 69)202

*



" يقُل لا أسئَلُکُمْ ...ي (شوري/ 23)203

*



" يوَ الّذين في اَموالِهِمْ ...ي (معارج/ 24 و 25)204

*



" يوَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتيلاًي (مزّمل/ 4)205



6ـ ديوان



مجموعه اي نزديک به 150 بيت شعر منسوب به امام زين العابدين (عليه السلام) است که نسخه هاي متعددي از آن در دست است206 و چندين بار نيز به چاپ رسيده است. با اين همه شاهدي بر تأييد نسبت اين ديوان به امام سجاد (عليه السلام) وجود ندارد. علاوه بر اين سبک و محتواي ديوان به روشني نشانگر اين است که سرايندي اشعار شخصي ديگر، از دوراني ديگر است. همچنين هيچ يک از ابياتي که از امام سجاد (عليه السلام) در منابع متقدم207 نقل شده است، در اين مجلد نيامده است.



روايات امام زين العابدين از پيامبر (صلي الله عليه و آله)



در اينجا به اختصار موضوع روايات امام زين العابدين (عليه السلام) از پيامبر را بيان مي داريم:



1.



تعظيم عقل و بيان اهميت و ويژگيهاي آن. 208

2.



توصيف ايمان. 209

3.



شبهي جبر و پاسخ پيامبر (صلي الله عليه و آله) به آن. 210

4.



بيان ويژگيهاي علي (عليه السلام) توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله) 211

5.



برکات صلي رحم. 212

6.



سؤالات روز قيامت. 213

7.



درجات بهشت و جهنم. 214

8.



ارث و مانع بودن کفر از ارث. 215

9.



احکام نماز در حال کسالت و مريضي. 216

پاورقي

1.

. علي بن حزم ظاهري اندلسي، الصحابة الرواة و ما لکل واحد من العدد، تحقيق سيد حسن کسروي، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415 ي، ص 44.
2.

. علي بن حزم ظاهري اندلسي، ص 11 (مقدمه).
3.

. ابن‌قيم جوزيه، اعلام الموقعين عن رب العالمين، تحقيق عبدالرئوف سعد، قاهره، مکتبة الکليات الأزهريه، ج 1، ص 15.
4.

. همان، ص 12.
5.

. يوسف بن عبدالبر قرطبي، الإِستيعاب في معرفة الأَصحاب، تحقيق علي محمد معوض، عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415 ي، ج 3، ص 40. (به نقل از عايشه).
6.

. ابواسحاق شيرازي، طبقات الفقهاء، تحقيق احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1981 م، ص 42.
7.

. محمد ابوزهره، الامام الصادق (عليه السلام)، قاهره، دار الفکر العربي، ص 162.
8.

. ابن‌قيم جوزيه، ج 1، ص 21.
9.

. ابن ابي‌الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 140.
10.

. همان، ج 2، ص 153، ح 464.
11.

. همان.
12.

. ر. ک: محمد بن محسن فيض کاشاني، معادن الحکمة في مکاتيب الأئمه (عليهم السلام)، تحقيق علي احمدي ميانجي، قم، مؤسسي نشر اسلامي، 1407 ي، ج 1.
13.

. همان، ج 1، ص 149 ـ 118.
14.

. حسن قبانچي، مسند الإمام علي (عليه السلام)، قم، دار الاسو ابواسحاق، 1420 ي، ج 9، ص 467 ـ 155.
15.

. محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، خصال، قم، مؤسسي نشر اسلامي، 1414 ي، ص 637 ـ 610.
16.

. احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج علي اهل اللجاج، تحقيق ابراهيم بهادري، محمد هادي به، تهران، دار الأسوه، 1413 ي، ج 1، ص 484.
17.

. همان.
18.

. همان، ص 547.
19.

. همان، ص 561.
20.

. محمد بن علي بن بابويه، ص 553.
21.

. احمد بن علي طبرسي، ج 1، ص 27.
22.

. در اين‌باره ر.ک: احمد تيمور پاشا، مجلي الموسوم، ش 17 (سال 1990 م)، «علي بن ابي‌طالب، ما ثبت من شعره و ما اختلف في نسبتة إليه»، ص 785 ـ 773.
23.

. احمد بن علي نجاشي، رجال النجاشي، تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني، قم، مؤسسي نشر اسلامي، 1414 ي، ص 241.
24.

. محمد باقر مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر اخبار الأَئمة الأَطهار، بيروت، الوفاء، 1403 ي، ج 1، ص 42؛ از مجموع اين اختلاف نظرها مي‌توان ادعا کرد که نظريات مدعيان انتساب اين ديوان به امام، بيش از موافقان انتساب است.
25.

. احمد سميعي، کتاب تحقيقات ادبي، ص 3348؛ ايشان 15 نفر را با نام علي‌ بن ابي‌طالب ذکر مي‌کند که در تاريخ، ادب، حديث و علم دستي داشته‌اند.
26.

. علي متقي بن حسام‌الدين هندي، کنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، تصحيح صفوة السقا، بيروت، مکتبة التراث الاسلامي، 1397 ي، ج 13، ص 151.
27.

. عبدالواحد بن محمد آمدي، غرر الحکم و درر الکلم، تحقيق جلال‌الدين محدث ارموي، تهران، دانشگاه تهران، 1360 ش، ح 8954 و 7829.
28.

. نهج البلاغه، خطبي 49 و 91.
29.

. همان، خطبي 152 و 185.
30.

. عبدالواحد بن محمد آمدي،‌ ح 3126.
31.

. همان، ح 6315.
32.

. محمد باقر مجلسي، ج 3، ص 55.
33.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 4، ص 224.
34.

. محمد باقر مجلسي، ج 94، ص 95 و ح 12.
35.

. نهج البلاغه، خطبي 185.
36.

. محمد باقر مجلسي، ج 92، ص 91.
37.

. همان، ج 3، ص 230.
38.

. نهج البلاغه، خطبي 6501.
39.

. محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، توحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني تهراني، قم، مؤسسي نشر اسلامي، 1398 ي، ص 33.
40.

. نهج البلاغه، خطبي 1 و 65.
41.

. همان، خطبي 1 و 163.
42.

. همان، خطبي 91.
43.

. همان، خطبي 186 و 178.
44.

. همان، خطبي 186.
45.

. همان، خطبي 182 و 186.
46.

. حسن قبانچي، ج 9، ص 94 ـ 83.
47.

. همان، ج 9، ص 82 ـ 75.
48.

. قبانچي، ج 9، ص 16 ـ 11.
49.

. همان، ص 26 ـ 17.
50.

. همان، ص 47 ـ 30.
51.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 1، ص 405 و 406.
52.

. عبدالواحد بن محمد آمدي، تصنيف غرر الحکم و درر الکلم، تصنيف مصطفي درايتي، قم، مکتب الأَعلام الإِسلامي، 1409 ي، ص 117 ـ 115.
53.

. مصطفي درايتي، ص 115.
54.

. احمد بن علي طبرسي، ج 1، ص 27.
55.

. همان، ص 147.
56.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 1، ص 61.
57.

. ابن ابي‌الحديد، ج 1، ص 17 و 19.
58.

. ابن‌عساکر دمشقي، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دار الفکر، 1415 ي، ج 42، ص 401.
59.

. قبانچي، ج 2، ص 333 ـ 11.
60.

. محمدباقر مجلسي، ج 92، ص 224.
61.

. ر. ک: نهج البلاغه، خطبي 1 و 192.
62.

. همان، خطبي 193.
63.

. مصطفي درايتي، ص 274 ـ 268.
64.

. همان، ص 243 ـ 231.
65.

. همان، ص 287 ـ 280.
66.

. نهج البلاغه، نامي 14.
67.

. همان، خطبي 233.
68.

. قاضي نعمان مصري، دعائم الإِسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضايا و الأَحکام، تحقيق آصف فيضي، مصر، دار المعارف، 1389 ي، ج 1، ص 376.
69.

. ابن ابي‌الحديد، ج 2، ص 5.
70.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 5، ص 46.
71.

. نهج البلاغه، خطبي 123.
72.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 5، ص 33 و 39.
73.

. محمد بن علي بن بابويه، خصال، ص 337.
74.

. محمد محمدي ري‌شهري و همکاران، موسوعة الإمام علي بن ابي‌طالب (عليه السلام)، قم، مؤسسي دار الحديث، 1379 ش، ج 9، ص 321 ـ 213.
75.

. حسن قبانچي، ج 2، ص 521 ـ 496.
76.

. محمد بن حسن صفار قمي (ابن‌فروخ)، بصائر الدرجات، قم، کتابخاني آيت‌الله مرعشي، 1404 ي، ص 199.
77.

. همان، ص 200.
78.

. محمد بن علي بن بابويه، خصال، ص 414.
79.

. همان، ص 429.
80.

. همان، ص 572.
81.

. همان، ص 31.
82.

. محمد بن حسن طوسي، الامالي، قم، مؤسسي بعثت، 1414 ي، ص 610.
83.

. محمد بن علي بن بابويه، خصال، ص 640.
84.

. احمد بن شعيب نسائي، خصائص الإمام أميرالمؤمنين، تحقيق محمدباقر بهبودي، [بي‌جا] 1403 ي، ص 260.
85.

. احمد بن علي طبرسي، ج 1، ص 310.
86.

. شاذان بن جبرئيل قمي، الفضائل، نجف، مطبعة الحيدريه، 1338 ي، ص 130.
87.

. محمد محمدي ري‌شهري، ج 8، ص 78.
88.

. احمد بن محمد بن حنبل شيباني، المسند، تحقيق عبدالله محمد الدرويش، بيروت، دار الفکر، 1414 ي، ج 1، ص 208.
89.

. سليم بن قيس هلالي، کتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر انصاري، قم، الهادي، 1415 ي، ج 2، ص 734.
90.

. محمد بن علي بن بابويه، خصال، ص 578.
91.

. شريف مرتضي علي بن موسوي علم‌الهديي، الفصول المختاره، قم، المؤتمر العالمي لذکري ألفية شيخ المفيد، 1413 ي، ص 363.
92.

. محمد بن علي بن بابويه، الأمالي، قم، مؤسسي بعثت، 1407 ي، ص 411 و 755.
93.

. محمد بن حسن طوسي، الأمالي، ص 334 و 370.
94.

. همان، ص 345.
95.

. محمد بن علي بن بابويه، الأمالي، ص 271 و 566.
96.

. همان، ص 46.
97.

. محمد بن علي بن بابويه، خصال، ص 577.
98.

. علي ‌بن محمد بن علي خراز قمي، کفاية الأثر في النص علي الأئمة الأَثني عشر، تحقيق عبداللطيف حسين کوه‌کمري، قم، بيدار، 1401 ي، ص 157 و 217.
99.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 1، ص 53.
100.

. محمدباقر مجلسي، ج 43، ص 361.
101.

. همان، ج 44، ص 46.
102.

. همان، ج 10، ص 139.
103.

. ابن ابي‌الحديد، ج 16، ص 28 و 29.
104.

. محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، الجمل، قم، مکتبة الدلوري، ج 1، ص 177.
105.

. علي متقي بن حسام‌الدين هندي، ج 16، ص 269.
106.

. هاشم حسين بحراني، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسي بعثت، 1415 ي، ج 4، ص 50.
107.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 1، ص 10.
108.

. محمد باقر مجلسي، ج 69، ص 194.
109.

. همان، ج 7، ص 116.
110.

. همان، ج 34، ص 325.
111.

. همان، ج 43، ص 336.
112.

. علي بن حسين ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، تحقيق کاظم المظفر، قم، مؤسسة دار الکتاب، 1385 ي، ص 78.
113.

. هاشم حسيني بحراني، ج 3، ص 245.
114.

. کامل سليمان، يوم الخلاص في ظل القائم المهدي (عليه السلام)، بيروت، دار الکتاب، 1402 ي، ص 44.
115.

. عزيزالله عطاردي، مسند الإمام المجتبي، ص 727.
116.

. نعمان بن محمد التميمي المغربي، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، تحقيق محمد حسيني جلالي، قم، مؤسسي نشر اسلامي، ج 3، ص 96.
117.

. محمد بن محمد بن نعمان، الأمالي، بيروت، دار المفيد، 1414 ي، ص 33، مجلس چهارم.
118.

. محمدباقر مجلسي، ج 25، ص 187.
119.

. علي بن موسي بن طاوس الحسيني، اليقين و التّحصين، قم، مؤسسي دار الکتاب، 1413 ي، مقدمي کتاب، ح 5.
120.

. محمدباقر مجلسي، ج 35، ص 61.
121.

. همان، ج 75، ص 114.
122.

. همان، ج 33، ص 239.
123.

. همان، ج 43، ص 358.
124.

. محمد بن ابي‌القاسم الطبري، بشارة المصطفيي، تحقيق جواد قيومي، قم، مؤسسي نشر اسلامي، 1420 ي، ص 263؛ عزيزالله عطاردي، ص 526.
125.

. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي‌طالب، نجف، مطبعة الحيدريه، 1376 ي، ج 4، ص 9.
126.

. محمدباقر مجلسي، ج 23، ص 315.
127.

. علي بن جمعة العروسي الحويزي، تفسير نور الثقلين، تحقيق هاشم رسولي محلاتي، ‌قم، مؤسسي اسماعيليان، 1412 ي، ج 5، ص 522.
128.

. حسين بن محمدتقي نوري، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل‌البيت، 1408 ي، ج 12، ص 378.
129.

. نعمان بن محمد التميمي المغربي، ج 2، ص 488.
130.

. علي متقي بن حسام‌الدين هندي، ج 12، ص 104.
131.

. محمدباقر مجلسي، ج 44، ص 54.
132.

. همان، ص 45.
133.

. عبدالحسين اميني، ج 10، ص 225 و ج 11، ص 60.
134.

. عزيزالله عطاردي، ص 390؛ علي بن ابي‌بکر هيثمي، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بيروت، دار الکتب العلميه، 1408 ي، ج 7، ص 247.
135.

. محمد بن محمد رضا مشهدي قمي، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقيق حسين درگاهي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، مؤسسي طبع و نشر، 1411 ـ 1407 ي، ج 14، ص 183.
136.

. محمدباقر مجلسي، ج 44، ص 106. (به نقل از کشف الغمّة و العدد)
137.

. هاشم بحراني، مدينة المعاجز، تحقيق عزت‌الله مولايي همداني، قم، مؤسسي معارف اسلامي، 1413 ي، ج 3، ص 296.
138.

. محمدباقر محمودي، نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغه، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1396 ي، ج 7، ص 78.
139.

. احمد بن ابي‌يعقوب، تاريخ يعقوبي، بيروت، دار صادر، ج 2، ص 227.
140.

. هاشم بحراني، ج 3، ص 345.
141.

. محمد عبدالرئوف المتاوي، فيض الغدير شرح الجامع الصغير، تحقيق احمد عبدالسلام، بيروت، دار الکتب العلمي؛ مسند الإ‍مام المجتبي، ص 390، 1415 ي، ج 5، ص 114.
142.

. محمود بن عمر زمخشري، الکشاف، بيروت، دار الکتب العربي، [1300]، ج 3، ص 269.
143.

. ابن‌حمزه طوسي (فرزند شيخ طوسي)، الثاقب في المناقب، تحقيق نبيل رضا علوان، قم، مؤسسي انصاريان، 1412 ي، ص 328.
144.

. محمود بن عمر زمخشري، ج 1، ص 474.
145.

. محمدباقر مجلسي، ج 44، ص 129 و ج 27 ص 217.
146.

. احمد بن علي طبرسي، ج 2، ص 31 ـ 29.
147.

. عزيزالله عطاردي، ص 552.
148.

. محمد بن علي بن بابويه، الأمالي، ص 361.
149.

. محمدباقر مجلسي، ج 43، ص 268 و ج 37، ص 61.
150.

. هاشم بحراني، مدينة المعاجز، ج 3، ص 275.
151.

. محمد بن سليمان کوفي، مناقب الإمام أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب، تحقيق محمدباقر بهبودي، قم، مجمع احياء الثقافة الإسلاميه، 1412 ي، ج 2، ص 233.
152.

. محمدباقر مجلسي، ج 4، ص 301، و ج 94 ص 26.
153.

. همان، ج 44، ص 206.
154.

. محمد بن حسن حر عاملي، وسائل الشيعه، قم، مؤسسي آل‌البيت، 1414 ي، ج 8، ص 144.
155.

. محسن امين عاملي، اعيان الشيعه، تحقيق حسن امين، بيروت، دار التعارف، 1418 ي، ج 1، ص 583.
156.

. محمدباقر مجلسي، ج 44، ص 325.
157.

. همان، ج 100، ص 79.
158.

. همان، ج 78، ص 116 و ج 44، ص 381.
159.

. همان، ج 44، ص 376.
160.

. محسن امين عاملي، ج 1، ص 600.
161.

. محمدباقر مجلسي، ج 45، ص 5.
162.

. همان، ج 44، ص 318.
163.

. همان، ج 45، ص 80، و ج 53، ص 61.
164.

. محمد دشتي، فرهنگ سخنان امام حسين (عليه السلام)، قم، مؤسسي فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين (عليه السلام)، 1377 ش، ص 353.
165.

. همان، ح 214، 241، 242 و 246.
166.

. همان، ح 247، 269، 371 و 398.
167.

. محمد بن جرير طبري، تاريخ الأمم و الملوک، بيروت، مؤسسي الأعلمي، ج 3، ص 297؛ ابن‌عساکر، (شرح حال امام حسين)، ص 202، پاسخي ديگر به عبدالله بن جعفر.
168.

. محمدباقر مجلسي، ج 44، ص 329.
169.

. محمد بن جرير طبري، ج 3، ص 285؛ احمد بن ابي‌يعقوب، ج 2، ص 244.
170.

. محمد تقي لسان‌الملک سپهر، ناسخ التواريخ، تهران، انتشارات اساطير، 1380 ش، ج 2، ص 360 و 380.
171.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 2، ص 91 و331.
172.

. محمدباقر بن عبدالکريم بهبهاني، الدمعة الساکبة في أحوال النبي و العترة الطاهره، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1408 ي، ج 4، ص 351.
173.

. محمدباقر مجلسي، ج 36، ص 343.
174.

. همان، ص 345.
175.

. همان، ص 204.
176.

. علي بن موسي بن طاوس الحسيني، اللهوف في قتلي الطفوف، قم، مهر، 1417 ي، ص 13.
177.

. محمد باقر مجلسي، ج 38، ص 220.
178.

. همان، ج 66، ص 99.
179.

. همان، ج 16، ص 287.
180.

. همان، ج 2، ص 156.
181.

. هاشم بحراني، ج 1، ص 488.
182.

. ابن‌حمزي طوسي، ص 312.
183.

. محمد دشتي، فرهنگ سخنان امام حسين (عليه السلام)، ص 646.
184.

. باقر شريف القرشي، ج 2، ص 667 ـ 671.
185.

. علي بن حسين ابوالفرج اصفهاني، الأغاني، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418 ي، ج 8، ص 343.
186.

. باقر شريف القرشي، حياة الإمام زين‌العابدين، ترجمي محمد رضا عطائي، ج 2، ص 424 ـ 422.
187.

. احمد بن علي طبرسي، ج 2، ص 119 ـ 117.
188.

. محمدباقر مجلسي، ج 45، ص138، 161 و 174.
189.

. دو نسخي مفصل ديگر اين خطبه در بحار الانوار، ج 45، ص 139 ـ 137 و 175 ـ 174 ذکر شده است.
190.

. علي بن موسي بن طاوس الحسيني، اللهوف، ص 230 ـ 228.
191.

. محمد بن سعد کاتب واقدي، طبقات الکبريي، ج 5، ص166 ـ 165.
192.

. محمد بن علي بن بابويه، توحيد، ص 366، 367.
193.

. مصطفي محسن موسوي حائري، بلاغة الإمام علي بن الحسين، بيروت، دار الصفوه، دار الهادي، 1424 ي، ص 5.
194.

. هادي مدرسي، الإمام زين‌العابدين، بيروت، دار القاري، 1425 ي، ص 219.
195.

. محمد بن علي بن بابويه، عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1404 ي، ج 1، ص 138 ـ 137.
196.

. هاشم بحراني، تفسير برهان، ج 1، ص 129.
197.

. همان، ص 280.
198.

. همان، ص 441؛ محمد بن محسن فيض کاشاني، تفسير صافي، تحقيق حسين اعلمي، تهران، مکتبة صدر، 1416 ي، ج 2، ص 372.
199.

. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1415 ي، ج 5، ص 379.
200.

. محمد بن حسن حر عاملي، ج 5، ص 519.
201.

. فرات بن ابراهيم کوفي، تفسير فرات کوفي، تحقيق محمد الکاظم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1410 ي، ص 3.
202.

. هاشم بحراني، تفسير برهان، ج 2، ص 95.
203.

. احمد بن علي الرازي الجصاص، احکام القرآن، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415 ي، ج 3، ص 510.
204.

. محمد بن حسن حر عاملي، ج 6، ص 69.
205.

. هادي مدرسي، ص 279.
206.

. آقا بزرگ تهراني، الذريعة إلي تصانيف الشيعه، بيروت، الأَضواء، 1403 ي، ج 9، ص 421؛ فؤاد سزگين، تاريخ التراث العربي، قم، مکتبة آيت‌الله مرعشي نجفي، 1412 ي، ج 1، ص 527 ـ 526. از جمله نسخه‌اي با تاريخ 298 که بي‌ترديد ساختگي است.
207.

. محمد باقر مجلسي، ج 46، ص 51، 81، 87 ـ 82، 91، 98 ـ 97 و 146.
208.

. محمد بن علي بن بابويه، خصال، ص 397 ـ 396.
209.

. همان، ص 53 و 165.
210.

. محمد بن علي بن بابويه، توحيد، ص 342.
211.

. محمد بن علي بن بابويه، خصال، ص 31 و 275؛ سليمان بن ابراهيم قندوزي، ينابيع الموّده، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1418 ي، باب 41.
212.

. محمد بن يعقوب کليني، ج 2، ص 156.
213.

. محمد بن علي بن بابويه، خصال، ص 231.
214.

. احمد بن محمد بن خالد برقي، محاسن، تحقيق جلال‌الدين حسيني، تهران، دار الکتب الاسلاميه، ج 1، ص 153.
215.

. ابن‌ساعي، جامع مختصر، ج 9، ص 87. به نقل از: باقر شريف القرشي، حياة الإمام زين‌العابدين، ج 2، ص 11.
216.

. ذهبي، ميزان الاعتدال، تحقيق علي بن محمد البجاوي، بيروت، دار المعرفه، 1382 ي، ج 1، ص 485 ـ ‌484.