بازگشت

شهادت دادنحجرالا سود به امامت آن حضرت


مخفي نماند كه هيچ معجزه و كرامتي بالاتر از آداب و اخلاق كريمه و كلمات و مواعظ بليغه و صحائف و ادعيه شريفه آن حضرت نيست و شايسته است كه در اين مقام به همان مختصر كه در فصول سابقه ذكر كرديم اكتفا كنيم لكن واجب مي كند كه به جهت تبرك و تيمن چند خبر نيز در اينجا ايراد نماييم :

اول در شهادت حجرالا سود به امامت آن حضرت :

شيخ كليني و ديگران از حضرت امام محمدباقر عليه السلام روايت كرده اند كه چون امام حسين عليه السلام به درجه رفيعه شهادت فايز گرديد محمدبن حنفيه خدمت امام زين العابدين عليه السلام پيام فرستاد و با آن حضرت خلوت نمود و گفت : اي برادرزاده من ! مي داني كه رسول خدا صلي اللّه عليه و اله و سلم بعد از خود وصيت و امامت را با علي بن ابي طالب عليه السلام گذاشت و از آن پس به امام حسن عليه السلام و از پس وي با حسين عليه السلام ، هم اكنون كه پدرت (رضوان و صلوات يزدان بر وي باد) شهيد گرديد وصيت نگذاشت اينك من عم تو و برادر پدر تو و فرزند علي عليه السلام مي باشم و به سن از تو بزرگترم و با اين سن و قدمت كه مراست و آن حداثت و خردسالي كه تو راست من به اين امر از تو سزاوارتر باشم .

مقصد آن است كه با من در امر وصيت و امامت نزاع نكني .

حضرت فرمود: اي عمّ! از خدا بپرهيز و در پي آنچه سزاوار آن نيستي خاطر ميانگيز، من تو را موعظه مي كنم كه مبادا در شمار جاهلان باشي ، اي عمو! پدرم صلوات اللّه عليه پيش از آن كه به عراق توجه فرمايد با من وصيت نهاد و يك ساعت پيش از شهادتش در امر امامت و وصيت عهد و پيمان با من استوار فرمود و اينك اسلحه رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم است كه نزد من است ، پس گرد اين امر مگرد، چه من مي ترسم عمرت كوتاه شود و در احوال تو آشوب و اختلال روي نمايد، خداوند تبارك و تعالي ابا و امتناع دارد كه امامت و وصيت را جز در نسل حسين عليه السلام مقرر فرمايد. و اگر خواهي بر اين جمله نيك دانا شوي بيا تا نزديك حجرالا سود شويم و اين حكومت از وي جوييم و از حقيقت اين امر از او پرسش كنيم . حضرت امام محمدباقر عليه السلام فرمود كه اين مكالمت و سخن در ميان ايشان گذشت در وقتي كه در مكه بودند، پس به جانب حجرالا سود روان شدند، حضرت علي بن الحسين عليه السلام روي به محمد كرد و فرمود: تو ابتدا كن و در پيشگاه خداي تعالي به زاري و ضراعت خواستار شو تا حجرالا سود را از بهر تو به سخن در آورد آنگاه از او پرسش كن .

پس محمد روي مسئلت و ابتهال به درگاه خالق متعال آورد و خداي را همي بخواند آنگاه حجرالا سود را خواند حجر او را جواب نداد، حضرت فرمود: اي عمّ! اگر تو وصي و امام بودي حجر تو را جواب مي داد، محمد گفت : اي برادرزاده ! اكنون تو حجر را بخوان و پرسش كن ، پس حضرت زين العابدين عليه السلام به آن طور كه مي خواست دعا نمود پس فرمود سؤ ال مي كنم از تو به حق خداوندي كه عهد و ميثاق پيغمبران و اوصياء و تمامي مردمان را در تو قرار داد، خبر دهي ما را كه بعد از حسين بن علي عليه السلام وصي و امام كيست ؟ پس حجر چنان جنبش كرد كه نزديك بود از جاي خود كنده شود، آنگاه خدايش به زبان عربي متين به نطق آورد به علي بن الحسين عليه السلام ، گفت : وصيت و امامت بعد از حسين بن علي پسر فاطمه بنت رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله و سلم مخصوص تو است .(56) پس موافق بعضي روايات محمد پاي مبارك آن حضرت را بوسيد و گفت : امامت مخصوص تو است .(57)

مؤ لف گويد: كه در ( حديقة الشّيعه ) است كه اين به جهت آن بود كه ازاله شكوك و اوهام مستضعفان آنام گردد و محمد بن حنفيه قدس سره مي خواست كه بر آنهايي كه او را امام مي دانستند حقيقت و مقام و منزلت آن حضرت به ظهور رسد، نه آنكه در امر امامت منازعت نموده و از پدر و برادر خود نشنيده يا شنيده و اغماض عين كرده ، چه مرتبه او از اين عاليتر است كه اين توهم درباره او رود؛ چه حضرت رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم وصي خود را خبر داد كه بعد از من تو را پسري خواهد شد از دختري از بني حنيفه و من اسم و كنيت خود را به او بخشيدم و به غير او اسم و كنيت من به ديگري حلال نيست كه ميان كنيت و نام من جمع كند مگر قائم آل من [عليه السلام ] كه خليفه دوازدهمين من است و عالم را پر از عدل و داد خواهد كرد بعد از آنكه پر شده باشد از جور و ظلم . لهذا حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام او را محمد نام نهاده و كنيتش را ابوالقاسم كرده ، و محمد مذكور را در علم و و ورع و زهد و تقوي نظير و عديل نبود پس چون مي تواند بود كه از امام زمان خود غافل و طلب چيزي كه حق او نباشد نمايد؟!

و دليل بر اين معني آنكه با وجود گواهي حجرالا سود جمعي كثير اعتقاد به امامت او داشتند و از منع او از آن اعتقاد ممنوع نشدند و بر همان عقيده فاسده ماندند بلكه تا مدتها خلقي بي اندازه در عالم بودند كه او را زنده مي دانستند و مي گويند هنوز از آن قوم جماعتي هستند كه مي گويند او در غاري در كوه رضوي كه كوهي است نزديك به مدينه مشغول به عبادت است و مي گويند مهدي موعود او است و آب و عسل حق تعالي در آن غار به جهت او خلق نموده تا گرسنه و تشنه نماند. و اين شعر از اشعار يكي از شيعيان او است :

وَ سِبْطُ لايَذُوقُ الْمَوْتَ حَتّي

يَقُودَ الْخَيْلَ يَقْدِمُهُ الْلِّواءُ

يَغيبُ فَلا يُري فيهِمْ زَمانا

بِرَضْوي عِنْدَهُ عَسَلٌ وَ ماءُ؛

يعني يكي از اسباط رسول است كه موت او را در نمي يابد و او الم مرگ نمي چشد تا آنكه بيرون بياورد لشكر را و علمها پيشاپيش او خواهد بود و بعد از آنكه مدتها از نظر مردمان غائب باشد در كوه رضوي كه در آنجا عسل و آب به جهت او خلق شده و به عبادت حق تعالي مشغول است ، و اين شاعر نه همين در باب امامت و مهدويت آن حضرت غلط كرده بلكه در اينكه او را سبط شمرده هم به غلط افتاده .(58)

مؤ لف گويد: كه اين اشعار را شيخ مفيد رحمه اللّه از كثير عزّه نقل كرده و اولش اين است :

اَلا اِنَّ اْلاَئِمَّة مِنْ قُرَيْشٍ

وُلاةُ الْحَقَّ اَرْبَعَةٌ سِواءُ

عَلِيُّ وَالثَّلثَةُ مِنْ بَنيِه

هُمُ اْلاَسْباطُ لَيْسَ بِهِمْ خِفاءُ

فَسِبْطُ سِبْط ايمانٍ وَ بِرٍّ

وَ سِبْطٌ غَيَّبَتْهُ كَرْبَلاءُ

فَسِبْطٌ لايَذوُقُ الْمَوْتَ الخ (59)

پاورقي


56- ( دلائل الامامة ) طبري ، ص 87.
57- ( حديقة الشيعه ) 2/683، چاپ انصاريان ، قم .
58- ( حديقة الشيعه ) 2/683 685، چاپ انصاريان ، قم .
59- ( دفاع از تشيع ) ) (ترجمه الفصول المختاره شيخ مفيد) ص 547.
60- ( حديقة الشيعه ) 2/688.