بازگشت

لذت ...


شخصي از خويشاوندان امام سجاد عليهالسلام نزد ايشان آمد و آن حضرت را مخاطب قرار داد و به ايشان دشنام داد؛ ولي امام سجاد عليهالسلام پاسخ او را نداد و به او چيزي نگفت. هنگامي که او بازگشت، امام عليهالسلام به همنشينان خود فرمودند:



شما شنيديد که اين مرد چه گفت؛ دوست دارم با من نزد او بياييد تا جواب من به او را بشنويد.



پس اطرافيان امام گفتند: با شما ميآييم؛ چرا که دوست داريم جواب او را بدهيد و ما نيز به او چيزي بگوييم (پاسخ گستاخي او را بدهيم.)



پس امام کفشهايشان را پوشيدند و به راه افتادند؛ در حالي که اين آيهي شريفه را تلاوت ميفرمودند:



«... وَ الْکاظِمِينَ الْغَيظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛



... و خشم خود را فرو ميبرند و از خطاي مردم درميگذرند؛ و خدا نيکوکاران را دوست دارد.» (سوره آل عمران/134)



پس اطرافيان دانستند که امام عليهالسلام چيزي به او نخواهند گفت.



سپس امام سجاد عليه السلام خارج شدند تا اين که به در منزل آن مرد رسيدند. آنگاه با صداي بلند فرمودند:



به او بگوييد که علي بن الحسين آمده است.



پس آن مرد در حالي که اراده فتنهجويي داشت، بيرون آمد و شک نداشت که امام براي مجازات او به خاطر آن چه انجام داده بود، آمدهاند.



پس امام زين العابدين عليهالسلام به او فرمودند:



اي برادر من!، تو لحظاتي پيش نزد من آمدي و گفتي و گفتي؛ پس اگر آن چه گفتي در من موجود است، من از خداوند طلب بخشايش ميکنم و اگر آنچه گفتي در من نيست، خداوند تو را ببخشايد.



در اين هنگام آن مرد پيشاني امام را بوسيد و گفت: من چيزي در مورد تو گفتم که در تو نيست و من به آن سزاوارترم.

پاورقي

شيخ مفيد، كتاب ارشاد، جلد2، صفحه 145