بازگشت

تمسخر حديث رسول الله


1ـ حضرت علي بن الحسين عليه السلام روزي فرمودند: مردن ناگهاني تخفيف براي مومن و تأسف براي کافر است، چرا که مومن غسل دهنده و حمل کننده خود را مي شناسد و اگر براي او نزد خداوند خير و خوبي مقدر شده باشد، حمل کنندگان خود را سوگند مي دهد که در بردن او تعجيل کنند و اگر غير از اين باشد آنها را سوگند مي دهد که در بردنش تعجيل نکرده آهسته او را ببرند.

در اين حال ضمره بن سمره گفت: اگر مطلب اينچنين است که شما مي گوئي از تختش که او را روي آن حمل مي کنند بپرد !! و خنديد و ديگران را هم خندانيد.



با مشاهده اين برخورد حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: ضمره بن سمره براي حديث رسول الله صلي الله عليه و آله خنديد و ديگران را هم خنداند پس او را بگير، گرفتني که تأسف آور باشد؛ در پرتو اين دعاي حضرت، او به مرگ ناگهاني مرد.



بعداً يکي از بردگانش خدمت حضرت زين العابدين عليه السلام آمد و عرض کرد: خداوند تو را در مورد ضمره اجر عنايت کند او به مرگ ناگهاني مرد، من براي شما به خداوند قسم ياد مي کنم که خودم صدايش را شنيدم و آن را مي شناختم همچنانکه در موقع حياتش در دنيا صدايش را مي شناختم، آري شنيدم که مي گفت: واي بر ضمره بن سمره !! هر دوستي از من دور گرديد و به منزل حجيم وارد شدم و اقامت من از شب تا صبح در آن است.

حضرت علي بن الحسين با شنيدن اين کلام فرمودند: الله اکبر !! اين اجر کسي است که براي حديث رسول الله صلي الله عليه و آله بخندد و ديگران را بخنداند.



نفرين ضمره بن معبد

2ـ نظير آنچه در نمونه اول ذکر شد روايت ديگري است که مربوط به شخصي است بنام « ضمره بن معبد »: جابر مي گويد: حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمود: نمي دانيم با مردم چگونه برخورد کنيم؟ اگر آنها را به آنچه از رسول الله صلي الله عليه و آله شنيديم حديث کنيم، مي خندند و اگر سکوت کنيم در وسع ما نيست.



ضمره بن معبد گفت: براي ما حديث کن، حضرت فرمود: آيا مي دانيد دشمن خدا هنگاميکه بر روي تخته اي براي قبرستان حمل مي شود چه مي گويد؟ گفتند: نه .



حضرت فرمود: او به حاملين خود مي گويد آيا نمي شنويد حرف من را، من نزد شما شکايت مي کنم از دشمن خدا که با من خُدعه کرد و من را وارد کرد و سپس من را خارج ساخت و نزد شما شکايت مي کنم از دوستاني که با آنها عقد اخوت بستم ولي من را مخزول کردند و نزد شما شکايت مي کنم از اولادي که از آنها حمايت کردم اما آنها من را پست کردند و نزد شما شکايت مي برم از منزلي که حال خود را در آن هزينه کردم ولي ساکنين آن غير من شدند پس به من ارفاق و مهرباني کنيد و عجله نورزيد.



ضمره گفت: اي ابا الحسن اگر اين فرد اينچنين سخن مي گويد، نزديک است که بر روي گردن کسانيکه او را حمل مي کنند بپرد !! حضرت علي بن الحسين عليه السلام با شنيدن اين سخن استهزاء گونه فرمود: بار پروردگارا حال که ضمره سخن رسول تو را به استهزاء گرفت پس او را بگير، گرفتني تاسف آور.



در پرتو اين « دعا » ضمره چهل روز درنگ کرد و سپس مرد، بعد يکي از بندگانش که نزد او حاضر بود چونکه او دفن شد به خدمت علي بن الحسين عليهما السلام آمد و نشست.



حضرت به او فرمودند: اي فلان از کجا مي آئي؟ عرض کرد: از جنازه ضمره !! من صورتم را هنگاميکه قبرش را صاف کردند بر آن گذاشتم و صدايش را شنيدم که سوگند به خداوند آن را مي شناختم همچنانکه قبلاً که او زنده بود او را مي شناختم، او گفت: واي بر تو اي ضمره بن معبد !! امروز هر دوستي تو را مخذول کرد و مصير تو به سوي حجيم گرديد مسکن تو در آن و محل اقامت و ماواي تو که بايد شب را به روز بياوري آن خواهد بود.



با شنيدن اين گزارش حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمود: از خداوند عافيت مسئلت مي کنم، اين جزاي کسي است که به حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله استهزاء مي کند.



استجابت نفرين در حق حرمله

3ـ «منهال بن عمرو » مي گويد: حج به جا آوردم و بعد از آن بر حضرت علي بن الحسين عليه السلام داخل شدم حضرت به من فرمود: اي منهال، حرمله بن کاهل اسري (همان فرد پليدي که روز عاشورا يکي از تيراندازان ماهر لشگر عمر بن سعد بود و با تير او تعدادي از فرزندان و اصحاب و خود حضرت امام حسين عليه السلام را با تير زده بود) چه مي کند ؟



گفتم: در کوفه زنده بود که او را ترک کردم، حضرت دستانش را به سمت آسمان بلند کرد و سپس گفت: بار پروردگارا آتش آهن را به او بچشان، بار پروردگارا حرارت آهن را به او بچشان.



منهال مي گويد من به کوفه برگشتم و اين در حالي بود که مختار بن ابي عبيد قيام کرده بود و او دوست من بود، من سوار بر مرکبم شدم تا بر او سلام گويم، در حالي او را يافتم که او هم مرکب خود را خواسته بود، بر او سوار شد و من هم سوار شدم تا اينکه به « کنّاسه » ( يکي از محله هاي کوفه ) رسيد.



در آنجا مانند کسي که منتظر چيزي باشد ايستاد، آري او براي دستگيري حرمله بن کاهل افرادي را فرستاده بود و در همان حال او را حاضر کردند.



مختار گفت: حمد خدائي را که من را بر تو مسلط کرد، بعد فردي که کارش قطع کردن بود (جزّاز) فرا خواند و به او گفت: دستهاي او را قطع کنيد، بلافاصله آن دو دست قطع شدند، بعد گفت: پاهاي او را قطع کنيد، بلافاصله آن دو پا قطع شدند، بعد گفت: آتش، آتش، سريعاً ظرفي بزرگ پر از هيزم و ني آوردند و او را در آن گذاشته و آتش انبوهي در آن بر افروختند و حرمله سوخت.



من با مشاهده اين واقعه گفتم: سبحان الله، سبحان الله.

مختار به من متوجه شد و گفت براي چه سبحان الله گفتي؟

گفتم: بر علي بن الحسين عليه السلام داخل شدم و او از من در مورد حرمله سئوال کرد، من هم به او خبر دادم که در حالي که زنده بود او را در کوفه ترک کردم، حضرت دستشان را بلند کرده و گفت: بار پروردگارا آتش آهن را به او بچشان بار پروردگارا حرارت آهن را به او بچشان.



مختار گفت: الله الله، آيا تو خودت از علي بن الحسين عليه السلام شنيدي که چنين مي گفت؟

من گفتم: الله الله، آري خودم شنيدم که اين را فرمود، در اين حال مختار از مرکبش پايين آمد و دو رکعت نماز خواند و آن را طولاني کرد و سجده را بسيار طول داد، بعد هم سرش را بلند کرده و به راه افتاد من هم با او رفتم تا به درب منزلم رسيد.



من به او گفتم: اگر ميلت باشد که مرا کرامت روا داشته و پايين بيائي و صبحانه را نزد من صرف کني!! او گفت: اي منهال تو به من خبر مي دهيد که علي بن الحسين خداي را سه دعا نمود و خداوند آنها را براي او به دست من به هدف اجابت رسانيد، بعد هم از من مي خواهي که نزد تو غذا بخورم!! امروز روز، روزه است بخاطر تشکر از خداوند به خاطر آنچه که او من را به آن موفق فرمود.



از اين حديث و روايت شريف علاوه بر استجابت نفرين حضرت سجاد عليه السلام، جلالت شأن و مقام جناب مختار و احترام او به حضرت زين العابدين و ادب و معرفت او به خوبي قابل استفاده است.

اين سه نمونه در واضح دعاهاي حضرت بودند که در غالب نفرين اداء شده بودند و بعد به اجابت رسيد.