رفتار امام سجاد(ع) با غلامان
امام سجاد عليه السلام در شديدترين لحظه خشم كه هيچ كس را ياراى خودداري نبود، خشم خود را فرو مىبرد و بخششهاى شگفتانگيز مىنمود. گويند: يكى از غلامان چوبى بر دوش داشت و از پلهها بالا مىرفت كه پايش لرزيد و چوب بر سر يكى از فرزندان امام برخورد نمود و طفل از دنيا رفت.
امام عليهالسلام با اندوه فراوان بر بالين بچه حاضر شد. غلام از ايشان خواست كه به خاطر جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله از اشتباه او درگذرد. امام عليه السلام در همان هنگام به خاطر نام پيغمبر صلى الله عليه و آله از گناه او درگذشت و او را در راه خدا آزاد كرد.(4) بىشك چنين گذشتى جز از معصوم سر نمىزند و حتى تصور آن نيز براى ديگران دشوار مىنمايد.
در روايت ديگرى آمده است: آن حضرت غلامى داشت كه مستحق عقوبت بود؛ حضرت تصميم به مجازات او گرفت. وقتى تازيانه به دست گرفت، فرمود:«قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون ايّام الله»
كنايه از اين كه اگر طلب بخشش نمايى و قول دهى كه ديگر مرتكب عمل ناپسند نشوى، مجازات نخواهى شد! غلام كه دست پرورده آن حضرت بود و گويا درس «توحيد افعالى» را از آن بزرگوار به نيكى آموخته بود، گفت: «من فردى نيستم كه از شما طلب بخشش كنم، من فقط اميد به رحمت خدا دارم و از او مىترسم!» امام سجاد عليه السلام وقتى ديد غلام، معارف را به درستى ياد گرفته و استعداد خدانگرى خود را به خوبى فعليت داده، بىدرنگ او را آزاد كرد و پول زيادى نيز به او بخشيد.(5)
امام با بردگان بر سر يك سفره مىنشست و با آنان غذا مىخورد. همه آنان از اخلاق و رفتار ايشان بهره مىبردند و اخلاق نيكوى امام را در خود تقويت مىكردند و رفتار خويش را با اخلاق زيباى ايشان مىآراستند. چنان كه بيشترشان منظور خود را با خواندن آيات قرآن كريم مىفهماندند.
نقل شده كه حضرت غلامى را سه بار صدا زد و فقط سومين بار پاسخ شنيد، در اين حال به غلام فرمود:
مگر صداى مرا نشنيدى؟
غلام گفت: چرا شنيدم!
امام فرمود: پس چرا جواب ندادى؟
پاسخ داد: چون از جانب شما احساس امنيت مىنمودم.
امام فرمود: خدايا! تو را سپاس مىگويم كه غلام را از من آسوده خاطر قرار دادهاى.(6)
امام با بردگان بر سر يك سفره مىنشست و با آنان غذا مىخورد. همه آنان از اخلاق و رفتار ايشان بهره مىبردند و اخلاق نيكوى امام را در خود تقويت مىكردند و رفتار خويش را با اخلاق زيباى ايشان مىآراستند. چنان كه بيشترشان منظور خود را با خواندن آيات قرآن كريم مىفهماندند. يك روز كنيزى بر دستان امام عليه السلام آب مىريخت و امام نيز دستان خود را مىشست، آفتابه افتاد و پوست دست ايشان را مجروح نمود، كنيز گفت: «والكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس» حضرت بلافاصله صله يك سال او را پرداخت و كنيز را در راه خدا آزاد كرد.(7)
پاورقي
4. كشف الغمّه، ج 2، ص 292.
5. همان، ص 269.
6. شيخ مفيد، الارشاد، ص 500.
7. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص154.