بازگشت

سيماي امام( سجاد عليه السلام )


اشاره:

در بخش پيشين اين مقاله كه به مناسبت شهادت امام سجاد عليه السلام در مجله مبلغان شماره 51 به چاپ رسيد، برخى از ويژگيهاى امام سجاد عليه السلام مورد بحث قرار گرفت. در آنجا ويژگيهاى آن حضرت را در ابتدا به دو بخش تقسيم كرديم:1. ويژگيهاى مرتبط با امامت؛ 2. ويژگيهاى شخصى آن حضرت. ويژگيهاى شخصى آن حضرت را نيز به دو قسم تقسيم كرديم: ويژگيهايى كه در ارتباط با خدا مطرح است و ويژگيهايى كه در ارتباط با خود و مردم مطرح است.

در قسمت قبلى مقاله، ويژگيهاى مرتبط با امامت و نيز ويژگيهاى شخصى مرتبط با خداوند بحث شد. اينك ادامه بحث را پى مى گيريم.

ويژگيهاى امام در ارتباط با جامعه

1. حق مدارى

امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامى كه پدرم لحظات آخر عمر را مى گذراند، مرا به سينه اش چسباند و فرمود:«يابُنَىَّ أوصيكَ بِما أَوصانى بى اَبى حينَ حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ وَ بِما ذَكَرَ اَنَّ أَباهُ أَوْصاهُ بِهِ يا بُنَىَّ اصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ وَ اِنْ كانَ مُرّاً(1):اى پسر عزيزم! تو را وصيت مى كنم به آنچه پدرم هنگام شهادت به من وصيت كرد و فرمود كه پدرش به او وصيت كرده است. پسر جانم! بر حق استقامت كن، گرچه تلخ باشد.»

2. وفاى به عهد و امانت

عباس بن عيسى مى گويد: حضرت على بن الحسين عليهماالسلام دچار تنگناى مالى شد. روزى نزد يكى از غلامان آزادشده اش رفت و از او ده هزار درهم قرض خواست، او تقاضاى وثيقه كرد و امام نخى از عبايش كند و فرمود: اين وثيقه من. غلام نپسنديد و امام ناراحت شد و فرمود: آيا من به وفا سزاوارترم يا حاجب بن زراره؟ غلام گفت: شما. فرمود: چه شد كه حاجب كمان چوبى اش را در مقابل صد شتر به يك كافر داد و به آن وفا كرد و من به نخ عباى خود وفا نمى كنم؟ غلام نخ را گرفت و در قوطى گذاشت و ده هزار درهم داد. مدتى بعد امام پول را برگرداند و وثيقه اش را خواست.غلام ابراز كرد كه گم شده است. امام فرمود: پس پولت را هم نگير، چون من كسى نيستم كه به وثيقه ام بى اعتنا باشم. به اين ترتيب، غلام نخ را داد و پولش را گرفت(2).

اين حديث نيز از آن حضرت است كه فرمود: «عَلَيْكُمْ بِأَداءِ الاَْمانَةِ فَوَ الَّذى بَعَثَ مُحَمَّدا بِالْحَقِّ نَبِيّا لَوْ اَنَّ قاتِلَ أَبِى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ إئْتَمَنَنى عَلَى السَّيْفِ الَّذى قَتَلَهُ بِهِ لأََدَّيْتُهُ اِلَيْهِ؛(3) بر شما باد به اداى امانت! قسم به كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق به نبوت برانگيخت! اگر قاتل پدرم، حسين بن على عليه السلام شمشيرى را كه با آن پدرم را به شهادت رساند، به من به امانت بسپارد، به او باز مى گردانم.»

3. بردبارى و گذشت

امام سجاد عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرد كه: «وَالَّذى نَفْسى بِيَدِهِ ما جُمِعَ شَىْ ءٌ اِلى شَىْ ءٍ اَفْضَلُ مِنْ حِلْمٍ اِلى عِلْمٍ(4)؛ به خدايى كه جانم در دست اوست، قسم! دو چيز با هم جمع نشده اند كه بالاتر از بردبارى همراه با علم باشد.»

آن حضرت مى فرمود: «اَلصَّبْرُ مِنَ الايمانِ بِمَنْزِلَةِ الَّرأسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا ايمانَ لِمَنْ لا صَبْرَلَهُ؛(5) صبر نسبت به ايمان به مانند سر نسبت به بدن است. كسى كه صبر ندارد ايمان ندارد.» و نيز مى فرمود: «روز قيامت منادى ندا مى زند: اهل فضيلت برخيزند! در اين هنگام جمعى پيش از آنكه در مقام محاسبه قرار بگيرند، بر مى خيزند. به آنها گفته مى شود: به سوى بهشت برويد! فرشتگان كه به آنها مى رسند، مى پرسند: به كجا مى رويد؟ مى گويند: به بهشت. مى پرسند: چطور چنين شايستگى يافتيد؟ مى گويند: هرگاه (مردم) به ما با نادانى برخورد مى كردند، بردبار بوديم، اگر ستم مى كردند، شكيبا بوديم و زمانى كه به ما بدى مى كردند، مى بخشيديم ... بار ديگر منادى صدا مى زند: صبركنندگان بر خيزند!... مى گويند: ما بر اطاعت از فرمانهاى خدا صبر كرديم و با شكيبايى خود را از گناه و نا فرمانى باز داشتيم... .»

در صحنه عمل نيز رفتار امام حليمانه بود. مردى از خوارج به حضرت دشنام داد و غلامان خواستند از او انتقام بگيرند. امام فرمود: آرام باشيد! وبه آن مرد فرمود: آنچه از ما نمى دانى، بيشتر از چيزى است كه ظاهر است.آيا نيازى دارى كه بر طرف سازيم؟او خجالت كشيد وسر به زير انداخت. به غلامش فرمود: هزار درهم به او بده! همين كار سبب هدايت او شد.(6)

4. حفظ كرامت انسانها و احترام به آنان

حفظ حرمت انسانهاى آزاد يا برده براى امام يك سيره و روش دائمى بود تا آنجا كه نقل شده است: هرگاه مى خواست مسافرت كند، دو ركعت نماز مى خواند، آن گاه سوار مركب مى شد. اگر غلامانش براى نوافل باقى مى ماندند، منتظر آنها مى ايستاد. بعضى مى پرسيدند:چرا آنها را از اين كار منع نمى كنيد؟ مى فرمود: دوست ندارم بنده اى را از نماز خواندن منع كنم. من سنت را دوست دارم.

و زمانى كه بر گروهى از جزاميان مى گذشت و آنها سفره شان را پهن كرده بودند، فرمود: اگر روزه دار نبودم،اجابت دعوت مى كردم. آن گاه وقتى به خانه رفت، غذاى مناسبى درست كرد و آنها را دعوت نمود و با آنها مشغول غذا خوردن شد.(7)

5. تواضع

امام سجاد عليه السلام ملاك حسب و مباهات به آن را تواضع و فروتنى مى دانست. از سخنان آن حضرت است كه: «لا حَسَبَ لِقُرَ شِىٍّ وَ لا عَرَبِىٍّ اِلاّ بِتَواضُعٍ؛(8) براى قرشى و عرب حسبى جز تواضع نيست.» و مى فرمود: «اِنَّ فِى السَّماءِ مَلَكَيْنِ مُوَكِّلَيْنِ بِالْعِبادِ فَمَنْ تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعاهُ؛(9) همانا در آسمان دو فرشته موكّل براى بندگان وجود دارد كه هركس براى خدا تواضع كند بالا مى برند و آن را كه تكبر كند، پايين آورند.» و مى فرمود: «سَبَبُ الرَّفْعَةِ التَّواضُعُ؛(10) تواضع وسيله بلندمقامى است.»

آن حضرت در عرصه عمل هم مردى فروتن و متواضع بود و «چنان آرام و متواضع راه مى رفت كه گويا پرنده اى بر سرش نشسته است و هرگز از مرز اعتدال خارج نمى شد.»(11) وقتى مسافرت مى كرد، خود را به همسفران معرفى نمى كرد و كارهاى آنها را انجام مى داد. در مسافرتى، مردى حضرت را شناخت و به همراهان گفت: او را مى شناسيد! او على بن الحسين عليهماالسلام است. آنان از امام عذرخواهى كردند و زمانى كه سؤال شد: چرا با افراد نا آشنا مسافرت مى كنيد؟فرمود: «در يكى ازسفرهاكه كاروانيان مرا مى شناختند، به خاطر رسول خدا صلى الله عليه و آله محبتهايى كردند كه سزاوارش نبودم؛ لذا تصميم گرفتم با غريبه ها مسافرت كنم.»(12)

6. عزت مندى امام سجاد عليه السلام

امام سجاد عليه السلام در عين تواضع و فروتنى، هرگز گرفتار خوارى و ذلت نمى شد و همواره عزت خود را حفظ و بر اساس عزت مدارى رفتار مى كرد. در عرصه مناجات آن حضرت، اين جملات نشان از اوج عزت جويى الهى و واقعى ايشان دارد: «... ذَلِّلْنى بَيْنَ يَدَيْكَ وَ أَعِزَّنى عِنْدَ خَلْقِكَ وَ وَضِّعْنى اِذا خَلَوْتُ بِكَ وَارْفَعْنى بَيْنَ عِبادِكَ وَ أَغنِنى عَمَّنْ هُوَ غَنِىٌّ وَ زِدْنى اِلَيْكَ فاقَةً وَ فَقْراً وَ اَعِذْنى مِنْ شَماتَةِ الْأَعْداءِ وَ مِنْ حُلُولِ الْبَلاءِ وَ مِنَ الذُّلِّ وَ الْعَناءِ...؛(13) مرا در پيشگاه خود خوار و نزد آفريدگانت عزيز گردان! و چون با تو خلوت كنم و تنها باشم، فروتن و در ميان بندگان بلند مرتبه و سرافرازم نما! و از كسى كه بى نياز است، بى نيازم ساز! و بر فقر و نيازمنديم به درگاهت، بيافزا و از شماتت دشمنان و از پيشامد بلا و ذلت و رنج و گرفتارى پناهم ده!»

نمونه اى از عزت طلبى امام زين العابدين عليه السلام در عرصه سياسى را مورخين چنين نوشته اند كه: «ابراهيم بن طلحة كه در زمان اسارت اهل بيت عليهم السلام در شام بود، خود را به آنان رساند و از امام زين العابدين عليه السلام پرسيد: على بن الحسين! حالا چه كسى پيروز است! امام فرمود: اگر مى خواهى بدانى پيروز كيست، هنگام نماز اذان و اقامه بگو.»(14)

7. زهد امام سجاد عليه السلام

امام سجاد عليه السلام آيينه زهد واقعى بود و مى فرمود: «اَللّهُمَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ ثَنائى عَلَيْكَ وَ مَدْحى اِيّاكَ وَ حَمْدى لَكَ فى كُلِّ حالاتى حَتّى لا اَفْرَحَ بِما آتَيْتَنى مِنَ الدُّنْيا وَ لا أَحْزَنَ عَلى ما مَنَعْتَنى فيها(15)؛ خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست! ثنا و حمد و مدح مرا در تمام حالاتم مخصوص خود گردان! تا به آنچه از دنيا مى دهى، شاد نشوم و به آنچه از دنيا منع مى كنى، محزون نشوم.»

آن حضرت پيرامون علامت زاهدين مى فرمود: «اِنَّ عَلامَةَ الزّاهِدينَ فِى الدُّنْيا الرّاغِبينَ فى الْآخِرَةِ تَرْكُهُمْ كُلَّ خَليطٍ وَ خَليلٍ وَ رَفْضُهُمْ كُلَّ صاحِبٍ لا يُريدُ ما يُريدوُنَ أَلا وَ اِنَّ الْعامِلَ لِثَوابِ الْآخِرَةِ هُوَ الزّاهِدُ فى عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيا؛(16) همانا نشانى زاهدان در دنيا و راغبين در آخرت، واگذاشتن هر معاشر و دوست و كنار زدن هر مصاحبى است كه آنچه را آنان مى خواهند او نمى خواهد. بدانيد عمل كننده به جهت ثواب آخرت، زاهد در لذتهاى زود گذر دنياست.»

پيرامون درجات زهد نيز مى فرمود: «اَلزُّهْدُ عَشْرَةُ أَجْزاءٍ فَأَعْلى دَرَجاتِ الزُّهْدِ أَدْنى دَرَجاتِ الرِّضا، أَلا وَ اِنِّ الزُّهْدَ فى آيَةٍ مَنْ كِتابِ اللّهِ «لِكَيْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما اَتاكُمْ»؛(17) زهد ده درجه دارد. بالاترين درجات زهد، پايين ترين درجات رضاست. آگاه باشيد كه زهد در آيه اى از كتاب خداست: برآنچه از دست شما رفته است، افسوس نخوريد و به آنچه به دست شما رسيده، شاد مباشيد!»

امام سجاد فرزندانش را هم به زهد دعوت مى كرد و به نقل امام محمد باقر عليه السلام مى فرمود:« دنيا پشت كرده و مى رود و آخرت رو كرده و مى آيد و براى هر كدام از آنها فرزندانى است. پس شما از فرزندان آخرت باشيد، نه از فرزندان دنيا و در دنيا زاهد و نسبت به آخرت راغب باشيد... .

آگاه باشيد كه هركس مشتاق بهشت است، از تمايلات نفسانى دورى مى كند و هر كس از آتش مى ترسد، از آنچه حرام است دست برمى دارد و كسى كه در دنيا زاهد باشد، مصيبتها بر او آسان مى آيد... .»(18)

امام سجاد عليه السلام حتى در حديثى قدسى از قول خداوند مى فرمود: «يَا ابْنَ آدَمَ اِرْضَ بِمْا آتَيْتُكَ، تَكُنْ مِنْ اَزْهَدِ النّاسِ ؛(19) اى فرزند آدم! به آنچه به تو داده ام راضى باش تا از زاهدترين مردم باشى.»

در مقام رفتار نيز همين بس كه به دليل شدت توجه حضرت به زهد، اين ويژگى در شمار القابش جاى گرفت، از جمله ابن شهر آشوب مى نويسد: «لَقَبُهُ زَيْنُ الْعابِدينَ ... وَالزّاهِدُ وَ الْعابِدُ؛(20) لقبش زين العابدين ... و زاهد و عابد است.» 8 . جوانمردى

ابن سعد مى نويسد: «هشام بن اسماعيل، امام سجاد و اهل بيت عليهم السلام را آزار مى داد و بر منبر از على عليه السلام گله مى كرد. وقتى وليد بن عبد الملك به حكومت رسيد، او را عزل كرد و فرمان داد وى را برابر مردم نگاه دارند (تا مردم هر چه بخواهند به او بگويند). هشام گفت: از كسى جز على بن الحسين نمى ترسم. راوى مى گويد: گفتم على بن الحسين عليهماالسلام مردى صالح است كه گفتارش گوش داده مى شود. على بن الحسين عليهماالسلام فرزندانش را جمع كرد و آنان را از تعرض به وى باز داشت. حضرت خودش هم صبح براى حاجتى از منزل خارج شد و بدون اينكه به او تعرض كند، بر او گذر كرد. هشام بن اسماعيل با صداى بلند فرياد زد: خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا قرار دهد.»(21)

عبد الله فرزند امام سجاد عليه السلام هم مى گويد: پدر ما را جمع كرد و فرمود: «اِنَّ هذَا الرَّجُلَ قَدْ عُزِلَ وَ قَدْ اُمِرَ بِوَقْفِهِ لِلنّاسِ فَلا يَتَعَرَّضْ لَهُ اَحَدٌ مِنْكُمْ؛(22) اين مرد عزل شده و امر شده بين مردم نگه داشته شود. پس هيچ كدام از شما متعرض او نشود.»

9. خدمتگزارى به مردم

از درخشان ترين ابعاد زندگى امام سجاد عليه السلام خدمتهاى او به امت اسلامى است.

آن حضرت سنگدلى نسبت به فقرا و مستمندان، ستم به يتيمان و بيوه زنان و رد سائل در شب را از گناهانى مى دانست كه مانع نزول باران از آسمان مى شوند.(23) و در سخنى جامع پيرامون اين وظيفه مهم انسانى فرمود: «كسى كه يك نياز برادرش را برآورد، خداوند صد نيازش را رفع مى كند. كسى كه اندوهى از دل برادرش بردارد، خداوند اندوه روز قيامت را از او برطرف مى سازد، هر قدر هم كه زياد باشد، و هر كس برادرش را كه در مقابل ستمكار قرار گرفته، يارى كند، خدا او را در عبور از پل صراط يارى مى كند، در وقتى كه قدمها مى لغزد. وكسى كه به دنبال حاجت برادر مؤمنش برود و با برآوردن حاجتش او را مسرور سازد، چنان است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را مسرور ساخته است. و هر كس او را سيراب كند، خدا او را از شراب سر به مهر بهشتى سيراب سازد. وهر كسى گرسنگى او را با طعام برطرف كند، خدا او را از ميوه هاى بهشت سير كند. و كسى كه برهنگى او را بپوشاند، خدا او را با پارچه هاى زربافت و حرير بپوشاند. و اگر با اينكه برهنه نيست او را لباسى بپوشاند، پيوسته در حفظ خداست تا هنگامى كه نخى از آن لباس بر تن او باشد. وكسى كه كار مهم برادرش را كفايت كند، خداوند پسران بهشتى را خدمتگزار او سازد. و كسى كه او را بر مركبى سوار كند، خدا او را درقيامت بر ناقه اى بهشتى سوار كند كه فرشتگان به آن مى بالند. و هر كسى مؤمنى را هنگام مردن كفن كند، گويا او را از روز ولادت تا مرگش پوشانده است. و هر كس او را همسرى دهد كه مايه انس و آرامش او گردد، خداوند براى او در قبرش مونسى به شكل محبوب ترين افراد خانواده اش قرار مى دهد. و كسى كه برادر مؤمن بيمارش را عيادت كند، فرشتگان دور او را مى گيرند و برايش دعا مى كنند تا هنگامى كه از آنجا بيرون آيد و به او مى گويند: خوشا به حالت و بهشت گوارايت! به خدا سوگند! برآوردن حاجت مؤمن در پيشگاه خدا محبوب تر از دو ماه روزه پى در پى با اعتكاف آن دو ماه در ماه حرام مى باشد.»(24)

زهرى در يك شب بارانى امام زين العابدين عليه السلام را مشاهده كرد كه آرد حمل مى كند و با خود مى برد. عرض كرد: يابن رسول الله كجا مى رويد؟ امام فرمود: مى خواهم سفرى بروم و براى آن سفر توشه اى برداشته ام و مى خواهم آن را در جاى مطمئنى بگذارم. زهرى خواست محموله را به غلام بدهد، امام نپذيرفت. زهرى خواست خودش بردارد، اما باز امام مانع شد و او را سوگند داد كه برگردد. زهرى برگشت و بعد از چند روز كه امام را ديد، پرسيد: مگر مسافرت نرفتيد؟ فرمود: چنان كه تو گمان كرده اى، نيست. اين سفر مرگ است. آماده آن هستم و آمادگى براى آن با دورى از حرام و بذل مال و عطا و بخشش است.(25)

آن حضرت هزينه زندگى صد خانواده تهيدست مدينه را بر عهده داشت.(26) گروهى از اهل مدينه از غذاى شبانه اى كه به دستشان مى رسيد، زندگى را مى گذراندند و فقط بعد از شهادت امام و قطع غذا، متوجه آورنده آن شدند.(27) امام به صورت نا شناس كيسه نان و غذا به دوش مى كشيد و به خانه فقرا مى برد و مى فرمود: «صدقه پنهانى، آتش خشم خدا را خاموش مى سازد.»(28)

شيخ صدوق مى نويسد: «لَمّا وُضِعَ عَلَى الْمُغْتَسَلِ نَظَروُا اِلى ظَهْرِهِ وَ عَلَيْهِ مِثْلُ رُكَبِ الاِبِلِ مِمّا كانَ يَحْمِلُ عَلى ظَهْرِهِ اِلى مَنازِلِ الْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ؛(29) وقتى او را در جايگاه غسل قرار دادند، به پشتش نگاه كردند و پينه اى ديدند كه اثر چيزهايى بود كه بر پشت مى گذاشت و به منازل فقرا و مساكين مى برد.»

10. خيرخواهى و نصيحت

حجم عظيم نامه هاى حضرت به ياران و شيعيان و نصيحت و خيرخواهى آنان، به تنهايى گواه اين روحيه امام است. ما تنها به حق نصيحت كننده و نصيحت شونده از نگاه حضرت سجاد عليه السلام بسنده مى كنيم:«وَ امّا حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ فَاِنَّ حَقَّهُ أَنْ تُؤَدِّىَ اِلَيْهِ النَّصيحَةَ عَلىَ الْحَقِّ الَّذى تَرى لَهُ اَنَّهُ يَحْمِلُ وَ يَخْرُجُ الْمَخْرَجَ الَّذى يَلينُ عَلى مَسامِعِهِ وَ تُكَلِّمَهُ مِنَ الْكَلامِ بِما يُطيقُهُ عَقْلُهُ، فَاِنَّ لِكُلِّ عَقْلٍ طَبَقَةً مِنَ الْكَلامِ يَعْرِفُهُ وَ يَجْتَنِبُهُ وَلْيَكُنْ مَذْهَبُكَ الرَّحْمَةَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ ••• ؛(30)

و اما حق آن كه از تو نصيحت مى طلبد، آن است كه به قدر شايستگى و تحملى كه دارد، و آن گونه كه گوشش را نوازش دهد، سخن بگويى، و حرفى بزنى كه در خور فهم و عقلش باشد؛ زيرا هر عقلى توان درك سخنى را دارد و جز آن را درك نمى كند. و [علاوه بر اين] بايد نصيحت به همراه مهربانى باشد، و هيچ نيرو و توانى جز به خدانيست.»

«وَ اَمّا حَقُّ النّاصِحِ فَأَنْ تُلينَ لَهُ جَناحَكَ ثُمَّ تَشْرَئِبَّ لَهُ قَلْبَكَ وَ تَفْتَحَ لَهُ سَمْعَكَ حَتّى تَفْهَمَ عَنْهُ نَصيحَتَهُ ثُمَّ تَنْظُرَفيها، فَاِنْ كانَ وُفِّقَ فيها لِلصَّوابِ حَمِدْتَ اللّهَ عَلى ذلِكَ وَ قَبِلْتَ مِنْهُ وَ عَرَفْتَ لَهُ نَصيحَتَهُ وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ وُفِّقَ لَها فيها رَحِمْتَهُ وَ لَمْ تَتَّهِمْهُ وَ عَلِمْتَ اَنَّهُ لَمْ يَألُكَ نُصْحَاً اِلاّ اَنَّهُ أَخْطَأَ اِلاّ أَنْ يَكونَ عِنْدَكَ مُسْتَحِقّاً لِلتُّهَمَةِ فَلاتَعْبَأُ بِشَىْ ءٍ مِنْ أَمْرِهِ عَلى كُلِّ حالٍ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ...؛(31) و اما حق كسى كه تو را نصيحت مى كند، اين است كه در برابر او متواضع باشى و با جان و دل نصيحت او را گوش كنى تا نصيحت او را بفهمى. وانگهى درباره آنچه شنيده اى، فكر كنى. اگر به حق سخن گفته، خدا را بر آن شكر كنى و نصيحتش را پذيرا باشى و ارج بنهى و اما اگر نادرست بود، باز هم به مهر و محبت با او برخورد كنى، نه آنكه او را متهم سازى و بدانى كه در نصيحت تو كوتاهى نكرده، مگر اينكه اشتباه كرده است. البته در صورتى كه او سزاوار اتهام باشد، در هيچ حالى نبايد به حرف او اعتنا كنى و هيچ نيرو و توانى جز به خدا نيست.»(32)

11. شجاعت

اوج شجاعت امام سجاد عليه السلام را مى توان در مجلس عبيدالله بن زياد و يزيد بن معاويه ديد. وقتى عبيد الله متوجه امام شد و پرسيد: او كيست؟ پاسخ شنيد كه على بن الحسين است. او گفت: مگر على بن الحسين را خدا نكشت ! امام پاسخ داد: برادرى به نام على داشتم كه مردم او را شهيد كردند. عبيدالله گفت: نه، خدا كشت. امام آيه «اَللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَ نْفَسَ حينَ مَوْتِها»(33) را قرائت كرد و ابن زياد كه خشمگين شده بود، دستور قتل امام را صادر كرد. امام سجاد عليه السلام با شجاعت بى نظير فرمود:«اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنى يَاابْنَ زِيادٍ!أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةً وَ كَرامَتُنَا الشَّهادَةُ؛(34) (اى ابن زياد) مرا با قتل تهديد مى كنى! نمى دانى كه كشته شدن، عادت، و شهادت، كرامت ماست!»

در مجلس يزيد نيز همين شبهه (جبرى بودن شهادت امام حسين عليه السلام ) از سوى يزيد مطرح شد كه امام فرمود:ما جز قضاى الهى كه حكمش در آسمان و زمين جريان دارد، چيز ديگرى نديديم. يزيد گفت: تو پسر كسى هستى كه خدا او را كشت. امام فرمود: من على پسر كسى هستم كه تو او را كشتى. امام اين آيه را خواند كه: «وَ مَنْ يَقْتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً»؛(35) «و هر كس مؤمنى را عمدأ بكشد، مجازاتش جهنم جاودان است و خدا بر او غضب مى كند و از رحمتش دور مى سازد و عذاب بزرگى براى او آماده كرده است.»

يزيد كه نتوانست پاسخى بدهد، خشمگين شد و دستور قتل حضرت را صادر كرد. در اينجا نيز امام با شجاعت تمام فرمود: « هرگز فرزندان اسيران آزاد شده نمى توانند به قتل انبياء و اوصيا فرمان دهند، مگر اينكه از دين اسلام خارج شوند(36).»

امام سجاد عليه السلام آن گاه كه در مقابل سخنان بى پايه و اساس خطيب يزيد قرار گرفت و بالاى منبر رفت، به اين ويژگى خود (شجاعت) تصريح كرد و فرمود: «اى مردم! خداوند به ما خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله شش امتياز ارزانى داشته و با هفت فضيلت بر ديگران برترى بخشيده است. شش امتياز ما اين است كه خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگوارى، فصاحت، شجاعت و محبت مكنون در دلهاى مؤمنان بخشيده است ... .»(37)

آن حضرت اين ويژگى اخلاقى را همواره دارا بود؛ لذا زمانى هم كه عبدالملك در مراسم طواف بيت الله الحرام امام را ديد و گفت: اى على بن حسين! من قاتل پدر شما نيستم، پس چرا نزد ما نمى آيى؟ امام با صراحت و شجاعت فرمود: قاتل پدرم با عملى كه انجام داد، دنياى پدرم را تباه كرد و پدرم آخرت او را. تو هم اگر دوست دارى، قاتل پدرم باشى، مى توانى. عبدالملك با اين پاسخ از حالت نخوت بيرون آمد و گفت: هرگز! اما نزد ما بيا تا از دنياى ما بهره مند شوى. امام اين سخن او را بى پاسخ گذاشت.(38)

12. سيادت و عظمت

به تصريح خود امام، آن حضرت و اهل بيت عليهم السلام از فضيلتهايى خدا دادى مثل: بزرگوارى و محبت پنهان در دلهاى مؤمنان برخوردار بودند.(39)

نمونه اى از اين سيادت و محبت در قلوب مؤمنين را مى خوانيم:

هشام بن عبد الملك در ايام حج به دليل ازدحام جمعيت نتوانست حجرالاسود را استلام كند. براى همين منبرى آوردند و او بر آن نشست. در همين لحظات، امام زين العابدين وارد شد، در حالى كه عبايى بر دوش داشت و زيباترين مردم و خوش بوترين آنان بود و بر پيشانى اش علامت سجده نقش بسته بود. تا به نزديك حجرالاسود رسيد، مردم به نشانه تجليل كنار رفتند و ايشان حجرالاسود را استلام كرد. هشام با خشم از اطرافيان پرسيد: او كيست؟ همان دم، فرزدق گفت: من او را مى شناسم.



• هذَا الَّذى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَ طْأَ تَهُ هذَا ابْنُ خَيْرِ عِبادِ اللّهِ كُلِّهِمْ اِذا رَأَتْهُ قُرَيْشُ قالَ قائِلُها اِلى مَكارِمِ هذا يَنْتَهِى الْكَرَمُ

• وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ هذَا التَّقىُّ النَّقىُّ الطّاهِرُ الْعَلَمُ اِلى مَكارِمِ هذا يَنْتَهِى الْكَرَمُ اِلى مَكارِمِ هذا يَنْتَهِى الْكَرَمُ

يعنى: اين كسى است كه بطحا (نام جايى در مكه) جاى پايش را مى شناسد و خانه كعبه و حرم و بيرون حرم با او آشناست.

اين شخص پسر بهترين بندگان خداست و پرهيزكار، برگزيده، پاكيزه، و راهنماست. هنگامى كه قريش او را ببينند، گوينده آنها مى گويد: كرم وجود به مكارم او ختم مى شود.(40)

13. امر به معروف و نهى از منكر

امام سجاد عليه السلام هم به عنوان امام، مسئول اصلى امر به معروف و نهى از منكر در تمام ابعاد سياسى، فرهنگى، اجتماعى و ... بود و هم به عنوان يك عضو از جامعه اسلامى اين مسئوليت را عهده دار بود. از اينرو، در سيره و سخن آن حضرت بارها از اين مسئوليت سخن به ميان آمده است. امام سجاد عليه السلام در مقابل انحرافاتى، چون: غلو، جبر گرايى، گروههاى مشبّهه، متصوّفه و زاهد نمايان و علماى دربارى به شيوه هاى مختلف به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر عمل مى كرد و اين در حالى بود كه در اين دوره رسما جلوى امر به معروف و نهى از منكر گرفته مى شد.

امام سجاد عليه السلام درباره اهميت هدايت و راهنمايى به معروفها و رهانيدن از ضلالت مى فرمود: «به شيعيان من مژده ثواب بزرگ و پاداش فراوان بدهيد كه خداى تعالى به موسى عليه السلام چنين وحى كرد: مرا در نزد آفريدگانم و آفريدگانم را نزد من محبوب ساز! موسى پرسيد: چگونه؟ فرمود: رحمتها و نعمتهايم را به يادشان بياور ؛ چرا كه اگر فرار كننده از در خانه يا گمگشته از آستانه مرا به سوى من باز گردانى، براى تو بالاتر از عبادت صد سال است كه روزهايش را روزه بدارى و شبهايش را به نماز و عبادت بگذرانى.»(41)

آن حضرت با بيان حقوق اسلامى به نوعى در مشخص كردن مرز ارزشها و ضد ارزشهاى دينى تلاش كرد.

همچنين در روايتى ترك فريضه امر به معروف و نهى از منكر را معادل ترك كتاب الله دانست و فرمود: «اَلتّارِكُ لِلاَْمْرِ بِالْمَعروفِ وَالنَّهىِ عَنِ الْمُنْكَرِ كَنابِذِ كِتابِ اللّهِ وَ راءَ ظَهْرِهِ اِلاّ اَنْ يَتَّقِىَ تُقاةً فَقيل لَهُ ما تُقاتُهُ؟ قالَ يَخافُ جَبّاراً أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْهِ اَوْ أَنْ يَطْغى(42)؛ ترك كننده امر به معروف و نهى از منكر، مانند كسى است كه كتاب خدا را پشت سر انداخته است. مگر اينكه نهايت پرهيزگارى را بورزد. پرسيدند: حق پرهيزگارى چگونه است؟ فرمود: از ستم پيشه اى بترسد كه مبادا بر او ظلم مفرط كند و يا بترسد از آنكه خود طغيان كند.»

امام عليه السلام در عمل و رفتار نيز عامل به اين اصل حياتى بود؛ لذا يكى از اصحاب را چنين نهى فرمود: «لَيْسَ لَكَ اَنْ تَقْعُدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ فَاِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالىيَقُولُ: «وَ اِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخوضونَ فى آياتِنا فَأَعْرِض عَنْهُم حَتى يَخوضُوا فى حَديثٍ غَيْرِهِ وَ اِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ»؛(43) تو حق ندارى با هركسى مجالست كنى؛ زيرا خداى تعالى مى فرمايد: چون كسانى را مى بينى كه درباره آيات ما به عناد گفتگو مى كنند، پس از ايشان رو بگردان تا اينكه درباره مطلب ديگرى سخن بگويند و اگر شيطان از خاطر تو برد، بعد از آنكه به خاطرت آمد، با گروه ستمگران ننشين ... .»

امام زين العابدين عليه السلام چنان جايگاهى براى امر به معروف و نهى از منكر قائل بود كه مى فرمود: «اَلذُّنُوبُ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاءَ تَرْكُ اِغاثَهِ الْمَلهُوفِ وَ تَركُ مَعُونَةِ الْمَظلومِ وَ تَضْييعُ الْأَمْرِ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهىِ عَنِ الْمُنْكَرِ ؛(44) گناهانى كه بلا را نازل مى كنند، يارى نكردن غمديده، ترك يارى مظلوم و ضايع كردن امر به معروف و نهى از منكر است.»

پاورقي

1. اصول كافى،ج1،ص91.

2. مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص236؛ وسائل الشيعه، ج2، ص621.

3. تحليلى از زندگانى امام سجاد عليه السلام ، باقر شريف قرشى، ج2، ص196 به نقل از دار السلام، ج2، ص140.

4. الخصال، شيخ صدوق، ص5.

5. الكافى، ج2، ص89؛ زندگانى امام زين العابدين عليه السلام ، مقرّم ،ص245، به نقل از حلية الاولياء، ج3، ص159.

6. كشف الغمه، ص205؛ نمونه هاى ديگر، ر.ك: بحارالانوار، ج11، ص27؛ امالى مفيد، ص128؛ عوالم، ج18، ص112؛ الكامل، ج3، ص80.

7. زندگانى امام زين العابدين عليه السلام ، مقرم، ص490، به نقل از محاسن، ج1، ص123، كافى در حاشيه مرآت العقول، ج2، ص130.

8. بحارالانوار،ج72،ص120.

9. اصول كافى، ج2، ص122، و از امام صادق عليه السلام در بحارالانوار، ج75، ص126.

10. تحليلى از زندگى امام سجاد عليه السلام ، ص208، به نقل از تحف العقول، ص 208.

11. محاسن برقى، ج1، ص125.

12. بحارالانوار، ج46، ص49.

13. صحيفه سجاديه، دعاى 27،(دعاى عرفه). نمونه ديگر در تحف العقول، ص278.

14. امالى طوسى، ج2، ص290.

15. صحيفه سجاديه، دعاى 20.

16. تحف العقول، ص196.

17. بحارالانوار، ج67، ص311.

18. اصول كافى، حاشيه مرآة العقول، ج2، ص137، مذمت دنيا، ح15.

19. بحارالانوار،ج78،ص139.

20. مناقب ج4،ص175؛همچنين سخن مفصلى را از حضرت در تحف العقول، ص65 ببينيد.

21. طبقات الكبرى، ج5، ص220؛ ارشاد، ج2، ص147.

22. همان، ج5،ص170.

23. معانى الاخبار،ص78،باب 136.

24. ثواب الاعمال ،ص81.

25. بحارالانوار،ج11،ص20.

26. مناقب ابن شهرآشوب، ج4،ص154.

27. بحارالانوار،ج46،ص88.

28. تذكرة الخواص، ص327.

29. الخصال، ج2، ص517.

30. مستدرك الوسائل،ج11،ص166.

31. همان

32. در تحف العقول، ص184به بعد، نامه هاى امام به زهرى و... را مطالعه كنيد.

33. الزمر/42.

34. بحارالانوار،ج45،ص117.

35. نساء/93.

36. ذريعة النجاة،ص234.

37. بحارالانوار، ج45، ص137.

38. اثبات الهداة، ج5،ص229.

39. بحارالانوار،ج45،ص137.

40. مناقب ابن شهر آشوب، ج4،ص183.

41. لئالى الاخبار، ص214 و ر.ك: بحارالانوار، ج1، ص71.

42. حليلة الاولياء، ج3، ص140.

43. تفسير برهان، ج1، ص322.

44. معانى الاخبار، باب 136.